امشب برای آمدنت ریسه بسته ام

صد بار توبه کردم و بازم شکسته ام

من بد به خاطر من ، یک قدم نیا

ای خوب من ، من ازین حال خسته ام

یک دقیقه سکوت! به خاطر حرف های نگفته! برای احساسی که همواره نادیده گرفته می شود!

لابــﮧ لاﮮ ِ تــوضیـــــح المــســــائــل دلـَـــ ــــمـــــ را میـگــــردَمــــ !

تــا ببــیـنَمــــــ چــــﮧ شــُـــد ...

کِـــﮧ بـــﮧ یکــــــــبارهــــ ،

دیدنتــــــــــ را بر مَنــــ حَــرامــــ کــردﮮ !!

هی رفیق!زخم هایت را پنهان کن !اینجا مردمانش زیادی با نمک هستند!.......

یك دقیقه سكوت! بخاطر صداقت که این روز ها وجودی فراموش شده است!

بعضی ها می روند که بروند ... نه ردی نه

نه خاطره ای نه یادی !

بعضی ها میروند واز خودشان زخم کاری بجای

میگذارند زخمت را می خراشی مشت مشت نمک

به روی زخمت می پاشی که مبادا یادت برود که

با تو چه کرد ! اما نفر سومی هم هست بنام

گوشه نگاه خدا وقتی که هست باران وقتی که

می رود ردش رنگین کمان است !!

هر جا هستی باش!

ب یادت حس خوبی دارم..

.

بعضــي اشــکهــــا هستند بــــي دليل بـــي بهانـــه يـــک دفعـــه نصف شبــي عــجيب ، آدم را آرام مـيکنند !!! 

در دیاری که در آن نیست کسی یار کسی!یارب ای کاش نیفتد به کسی کار کسی

پنجره را باز کن واز این هوای مطبوع بارانی لذت ببر....... خوشبختانه باران ارث پدر هیچکس نیست

حسین پناهی

باران باشد تو باشي و يک خيابان بي انتها. آنگاه به دنيا ميگويم خداحافظ.....

هوا گـَـرم بود   نسيمـي مُلايــم مي وزيـد

   چه هنــري بود رقص ِ بلونــدي هايت در هوا 

   چه خنـَـك مي شدي با آن آستيــن كوتاه

   چه جذاب بـودي با آن عشـوه و خنده هـا

   كنـــآرم نشستـه بودي

   و حس نكــردي

   لــــذت مرا

   وقتي راننــده

   مــرا "خانـوم" خطــاب كرد

   و تــو را "خانــومي"...

   و مـــن همچنان به خانم بودن خود مي بالم...

زندگی به من آموخت که :

كه همیشه برای كسی كه به هیچ

عنوان قادر به كمك كردنش نیستم دعا كنم

زندگی به من یاد داد كه زیادند

چیزهایی كه میخواهم و نمیبینم،

و زیادند چیزهایی كه نمیخواهم و

میبینم

زندگی به من آموخت كه مسئله

خواست من نیست،

بلكه آنچه باید بشود خواهد شد.

چه این اتفاقها در راستای خواست من باشند و چه نباشند

زندگی به من آموخت : در همه حال

شکر گزار و سپاسگزار باش

که با فروتنی ارزشت بیشتر می شود

کاش باران بگیرد...

کاش باران بگیرد و شیشه بخار کند...

و من همه ی دلتنگیهایم را رویش "ها" کنم...

و با گوشه ی آستینم همه را یکباره پاک کنم...

و خلاص...

گاهی باید به فاصله ها خوش امد بگیم...شاید امده اند تا بخشی از حماقتهایمان را جبران کنند.....

یاد گرفتم که : 1. با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش

خوشبخت زندگی کند. 2. با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و

روحم را تباه می کند . 3. از حسود دوری کنم چون حتی اگر دنیا را هم به او

تقدیم کنم باز هم از من بیزار خواهد بود . 4. تنهایی را به بودن در جمعی که

به آن تعلق ندارم ترجیح دهم

گاهی باید دروغ را راست پنداشت

و گاهی راست را دروغ !

بی فریب خوردن

زندگی سخت است

فروغ فرخزاد

بعضــــــی آدمها گـــریه نمی کنند !

اما….

از چشـــــم هایشان معـلـوم است که

اشکــــی به بــزرگی یــک سـکــــوت ،

گــــوشه چشـمـشان به کمیــــــن نشــسته

از دورویی “دوری” کنیم … جای “دوری” نمی رود … !

تا خرخره پر از دلتنگی ام … مرسی ، دیگه میل ندارم …

من عاشق اون دیالوگ قشنگ پدرjepetoبه پینوکیوام.که میگه:پینوکیو چوبی بمان……

آدم ها سنگی اند….

دنیایشان قشنگ نیست…

گاهی دلم برای دوست داشتن کسی تنگ میشود....

پدر آمد از راه

دست هایش خالی

کودکان چشم به دستان پدر …

سفره خالی را پدر از پنجره بیرون انداخت !

سفره قلبش را بار دیگر گسترد !

((خداوند)) تنها روزنه امیدی است که هیچگاه بسته نمیشود.

تنها کسی است که با دهان بسته هم میتوان صدایش کرد.

با پای شکسته هم میتوان سراغش رفت.

تنها خریداریست که اجناس شکسته را بهتر بر میدارد.

تنها کسی است که وقتی همه رفتند میماند.

وقتی همه پشت کردند اغوش میگشاید.

خدا را برایت آرزو دارم

بهتــــــرین درســـــــها را در زمان سختــــــــــی آموختم و دانســـــــــتم

صبـــــــــور بودن ایـــــــــمان است و خویشتـــــــن داری یک نوع عبــــــــــادت.

فهمیدم ناکـــــــــامی به معنی تاخیــــــــر است نه شکســــــــــــــت

و خنــــــــــدیدن یک نیـــــــــــایش…

برایتان دنیایـــــــــــی پر از آرامــــــــــــــش آرزومندم.

مــــی‌ گــــویــنــد ســـــاده ام.... مـــی گـــویـــنـــد

 تــــو مــــرا با یــک جمـــــلـــه یـــک لبـــــخـنـــد بــه بــازی‌

میـــــگیــــری مــــــی‌‌گـــــوینــــد تـــرفنــد‌هـــایت،

شـــیطنـــت هــــایت و دروغ هایـــت را نمــــی

فهمــــم مــــــی‌‌گویند ســــاده‌ام.... اما تـــــو این

را باور نکن‌ مــــــــن فـــــقــــــط دوســـتـــــت دارم،

 همیـــــــــن!!!! و آنــــها ایــــن را نمـــــــی‌‌فــــهمنــــد...

دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است / شیشه بشکسته را پیوند کردن مشکل است

بــــــــــه مَـن مـجـوز چـــــــــــاپ نـمـی دهـنـد ، مـیـگـویـنـد

داسـتـانـی کــِه نـوشـتـه ای قـابـل بــاور نـیـسـت ! امـا مـن فـقـط

خـاطـراتَــــــــــم را نـوشـتـمـ . . . !!!

در حضور خارها هم ميشود يک ياس بود..در هياهوي مترسکها پر از

احساس بود ميشود حتي براي ديدن پروانه ها....شيشه هاي مات يک متروکه را

الماس بود دست در دست پرنده،بال در بال نسيم... ساقه هاي هرز اين بيشه ها

را داس بود کاش مي شد حرفي از « کاش ميشد» هم نبود....هر چه بود احساس بود و

عشق بود و ياس بود

بگو سرگرم چی بودی، که این‌قدر ساکت و سردی خودت آرامشم بودی، خودت

دلواپسم کردی ته قلبت هنوز باید یه احساسی به من باشه چقدر باید بمونم تا

یکی مثل تو پیدا شه تو روز و روزگار من، بی تو روزای شادی نیست تو دنیای

منی اما، به دنیا اعتمادی نیست

[font=arial, helvetica, sans-serif] ساعات عمرمن همگی غرق غم گذشت

         دست مرا بگیرکه آب ازسرم گذشت

 تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم

         یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت

 مولا، شمار درد دلم، بی نهایت است

          تعداد درد من به خدا از رقم گذشت