کسی ما را نمی پرسد

کسی ما را نمی جوید

کسی تنهایی مارا نمی گرید

دلم در حسرت یک دست دلم در حسرت یک دوست

دلم در حسرت یک بی ریای مهربان ماندست

من یاد گرفته ام

که اگر زمین می خورم

خودم برخیــــــــــزم

من یاد گرفته ام راهی را بسازم به صداقت

من یاد گرفته ام

که همه رهگذرنــــــــد

همـــــــــــه

ازاین تکرارساعتهـ ـا

ازاین بیهوده بودنهـ ـا

ازاین بی تاب ماندنهـ ـا

ازاین تردیدـهـ ـا

نیرنگهـ ـا

... شکهـ ـا

خیانتهـ ـا

ازاین رنگین کمان سرد آدمهـ ـا

وازاین مرگ باورها ورویاهـ ـا

پریشانمـــ

دلـ ـم پروازمیخواهد

گـاهـی

اینـقدر بـَد میشـِکـَنـَم

کـه جـُز بـیرونـ انـداخـتنـم راهـ ِ دیـگـری نـیست . . .

تو مقصری اگر من دیگر ” من سابق ” نیستم ! من را به من نبودن محکوم نکن

! من همانم که درگیر عشقش بودی ! یادت نمی آید ؟! من همانم ! حتی اگر این

روز ها هر دویمان بوی بی تفاوتی بدهیم !

اگر کسی خوبی های تو را فراموش کرد . . . تو خوب بودن را فراموش نکن . . . 

چه کسی ميداند شايد آخر روزی در درون سبد خاطره ای نام من هم باشد

شايد آن روز به ياد آوریم و بدانی که در اين سوی افق بی دلی سخت غريب سخن

از پنجره ها،سخن از آينه ها می گويد

و اما تو ای مادر... هوا همان چیزیست که به دور سرت می چرخد... و هنگامی که تو می خندی... صاف تر می شود... حسین پناهی...

چترها را باید بست

زیر باران باید رفت

فکر را خاطره را زیر باران باید برد

با همه مردم شهر زیر باران باید رفت

دوست را زیر باران باید برد

عشق را زیر باران باید جست

زیر باران باید بازی کرد

زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت

زندگی تر شدن پی در پی

زندگی آب تنی کردن در حوضچه "اکنون" است

رخت ها را بکنیم

آب در یک قدمی است ...

سهراب سپهری

هیــس !

کــــمی آرامــــتـــر تنـــــها شــــو

بی صـــــدا تــــر بـــشــــکــــن

آهــــســــتــــه تـــر سراغـــــش را بگـــــیـــــر

مـــمــــکــن است بــــیـــدار شــــود

وجــــــــدان نــــــداشتــــــه اش !

اینجا...

آدم که نه!

آدمک هایش , همه ناجور رنگ بی رنگی اند!

و جالب تر !

اینجا هر کسی

هفتاد رنگ بازی میکند

تا میزبان سیاهی دیگری باشد!

شهر من اینجا نیست!

اینجا...

همه قار قار چهلمین کلاغ را

دوست می دارند!

و آبرو چون پنیری دزدیده خواهد شد!

شهر من اینجا نیست!

اینجا...

سبدهاشان پر است از

تخم های تهمتی که غالبا "دو زرده" اند!

من به دنبال دیارم هستم,

شهر من اینجا نیست...

شهر من گم شده است!

دلتنگم نه برای کسی از بی کسی...

خسته ام نه از تکاپو از در به دری...

نه دوستی، نه یادی، نه خاطره ی شیرینی!

تنهایم تنهاتر از آن سنگ کنار جاده اما مشتاقم،

مشتاق دیدار آنکس که صادقانه یادم کند...

خدارا دیده ای آیا؟؟

وهنگامی که میفهمی دگرتنهای تنهایی

رفیقی همدمی یاری کنارت نیست ومی ترسی که رازی را باکسی گوئی..

یکی بی آنکه حتی لب بگشائی به آغوشی تو راگرم محبت میکند باعشق!!!

گمانم دیده ای او را؟!!

رسیده ام؛

به حس برگی که می داند باد، از هر طرفی که بیاید، عاقبتش افتادن است...

یه وقتایی هست میبینی فقط خودتی و خودت ... !

دوســـت داری ، همـــدرد نداری ..

خانـــواده داری ، حمــــایت نداری ..

عشــق داری ، تکـــیه گاه نداری ..

مثل همیشه ؛ هــمه چی داری اما...

هــیچی نداری....

این روزها، تلخم!

دست برداشته ام از توجه بی وقفه به حضور آدم ها..

پرهیز میکنم از ثبت وجودهایی ک ماندگاری ندارند..!!

این روزها..

تلخ تر از همیشه..

از همهء آدم ها بریده ام!!

حالم خوب است..

اما در حالت خنثی به سر می برم!!

ن خوشحالم، ن ناراحت..

خنثی و بیخیال!

حال این روزهایم را دوست دارم،

نگران نیستم، دلهره ندارم..!!

از همه مهم تر...

درگیر هیچکس نیستم..

آورده ام شناسنامه ام را..

به صفحه ی آخرش، یکی دو برگی اضافه کنید..

در این روزهایی ک این همه می میرم..

احتیاط، شرط واجب عقل است!!

من خوبم، من آرامم.. من قول داده ام..!!

فقط کمی بی حوصله ام...

آسمان روی سرم سنگینی میکند...

تمام خنده هایم را نذر کرده ام که گریه ام نگیرد!

هر چه خودم را به کوچه بی خیالی میزنم

باز سر از کوچه دلتنگی در میاورم...

کاش از اول نبودی؛ دلم برایت تنگ نمی شد..

امروز توی آینه نگاه کردم،

با تعجب گفتم: ببخشید، شما؟!!!!

چقدر مخاطبم هم تعجب کرد!!!!

به واقعیت پیوستن آرزوهای محال...

کاااااااااملاً محال...

یعنی: شاید فردا!!

...

صبور باشی... و... ساکت باشی... و... و... این همه باشی... و... اشتباه تفسیرت کنند!!

شیمی درمانی...

آب درمانی...

گیاه درمانی...

همه را امتحان کرده ام.. اما...

"عشق درمانی" چیز دیگری ست!

اثری دارد که،

"اوتانازی" هم به پایش نمی رسد!!!

تلویزیون می گوید:

"همه چیز با گفتمان حل می شود!"

بیا کنار من بنشین...

دیگر لازم نیست نگران چیزی باشیم!!!

یک روز من سکوت خواهم کرد ! تو آن روز ، برای اولین بار ، مفهوم "دیر شدن " را خواهی فهمید

اشتباه ازمن بود پررنگ نوشته بودمت... به سختی پاک میشوی...!

کاش فقط بودی ...

وقتی بغض می کردم ...

بغلم می کردی و می گفتی ..

ببینم چشاتو ...

منو نیگا کن ... اگه گریه کنی قهر میکنم میرما...

دار بزن … خاطرات کسی که تـو را دور زده

حالم خوب است …امّا گذشته ام درد میکند . . .