نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم

zeinab ارسال‌ها : 5005 عضویت: 9 /5 /1391 تشکرها : 4825 تشکر شده : 6889	شرمنده ایم ... گفتیم چه شد یاد شهیدان؟؟ گفتند: یک کوچه بنامشان نکردیم مگر!!! امضای کاربر : عبادت از سر وحشــــــــت واسه عاشق عبادت نیست پرستش راه تســــــــکینه پرستیدن تجارت نیست.
سه شنبه 06 اسفند 1392 - 02:02

zeinab ارسال‌ها : 5005 عضویت: 9 /5 /1391 تشکرها : 4825 تشکر شده : 6889	شرمنده ایم ... شهدا ، قبول دارم که شاگرد تنبل کلاس بوده ام امابه خدامدرسهعبودیت رادوست دارم مرااخراج نکنید، قول می دهم تجدیدی هایمراقبول شوم وجبران کنم امضای کاربر : عبادت از سر وحشــــــــت واسه عاشق عبادت نیست پرستش راه تســــــــکینه پرستیدن تجارت نیست.
شنبه 06 اردیبهشت 1393 - 21:40

shiva13 ارسال‌ها : 1335 عضویت: 16 /1 /1392 سن: 16 تشکرها : 6040 تشکر شده : 1893

شرمنده ایم ... بسم رب الشهداء و الصدیقین خوشا آنان که با ایمان و اخلاص حریم دوست بوسیدند و رفتند... خوشا آنان که در میزان و وجدان حساب خویش سنجیدند و رفتند... خوشا آنان که پا در وادی حق نهادند و نلغزیدند و رفتند... خوشا آنان که با عزت ز گیتی بساط خویش برچیدند و رفتند... ز کالاهای این آشفته بازار شهادت را پسندیدند و رفتند... خوشا آنان که بهر یاری دین به خون خویش غلطیدند و رفتند... خوشا آنان که وقت دادن جان به جای گریه خندیدند و رفتند... خوشا آنان که با ایثار هستی ز هستی دیده پوشیدند و رفتند... خوشا آنان که بهر حفظ اسلام علیه کفر جنگیدند و رفتند... امضای کاربر : خدا جون کمکم کن...

یکشنبه 28 اردیبهشت 1393 - 14:56

shiva13 ارسال‌ها : 1335 عضویت: 16 /1 /1392 سن: 16 تشکرها : 6040 تشکر شده : 1893	شرمنده ایم ... امضای کاربر : خدا جون کمکم کن...
یکشنبه 11 خرداد 1393 - 11:40

zeinab ارسال‌ها : 5005 عضویت: 9 /5 /1391 تشکرها : 4825 تشکر شده : 6889

شرمنده ایم ... واسه رد شدن از سیم خاردارها نیاز به یه نفر داشتن تا روی سیم خاردارها بخوابه و بقیه از روش رد بشن. داوطلب زیاد بود ... قرعه انداختند. افتاد بنام یه جوون. همه اعتراض کردند الا یه پیرمرد! گفت: " چیکار دارید! بنامش افتاده دیگه! " بچه ها از پیرمرد بدشون اومد. دوباره قرعه انداختند بازم افتاد بنام همون جوون . جوون بلافاصله خودش رو به صورت انداخت رو سیم خاردار. بچه ها با بی میلی و اجبار شروع کردن به رد شدن از روی بدن جوون. همه رفتن الا پیرمرد. گفتند: " بیا! " گفت " نه! شما برید! من باید وایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرش! مادرش منتظره! " امضای کاربر : عبادت از سر وحشــــــــت واسه عاشق عبادت نیست پرستش راه تســــــــکینه پرستیدن تجارت نیست.

شنبه 24 خرداد 1393 - 00:42