از جایی به بعد

 درک رفتار عجیب و متغیر آدم ها 

اتصالت را با هر آنچه که هست

قطع می کند !

در چنین حس غریب و مبهمی

 پرسه می زنم

لمس می کنم

دلتنگ می شوم

سکوت می کنم

 و در دلم به اندازه ی هزار سال گریه می کنم .....

ایرادمو فهمیدم...

من زیادی فکر میکنم...

بین خودم و دنیای اطرافم فکر رو قرار دادم...

در واقع خیلی فکر میکنم اما کافی نیست...

چون زیاد  فکر میکنم اما خودم فکر نمیکنم...

مثه این که عینک زرد زده باشین دنیارو زرد میبینین...یا شیشه عینکتون بنفش باشه...همچی بنفش میشه...یه چیزی تو ای مایه ها ...

منظورمو فهمیدین؟!!!!!!!!

وقتی تو خودت گیر می کنی 

وقتی همه چیز برات میشه یه سوال !

وقتی توی تکرار صحنه ها اسیر میشی

وقتی اونقدر خسته میشی که حتی از فکر کردن به فکر کردن هم بیزار میشی

وقتی کسی نیست که بفهمه چی میگی 

وقتی مطمئنی ! اونی که امروز می آد فردا میره ..

وقتی مجبوری خودتم گول بزنی 

وقتی حتی شهامت خیلی چیزها رو نداری !!!

وقتی می دونی هیچ کس و هیچ چیز خودش نیست

وقتی می دونی همه چی دروغه

وقتی می دونی که نباید به هیچ قول و قراری ! اعتماد کنی

وقتی می فهمی که نباید می فهمیدی ..

وقتی روزگار یادت میده که باید سوخت و ساخت

وقتی می خندی به اینکه کارت از گریه گذشته 

وقتی قراره هیچ چی جای خودش نباشه

وقتی منتظر یه اتفاقی و اون اتفاق هیچ وقت نمی افته ..

 وقتی نباید اونی باشی که هستی 

وقتی بهت می فهمونن دوست داشتن یه معاملست ! 

وقتی تو رو بخاطر صداقتت محکوم می کنن  

وقتی خوشحال میشن که غرورت  مبشکنهوقتی حرفاتو فقط دیوار می فهمه ! ...میشی اینی که من الان هستم

گاهي دست " خـــودم " را مي گيرم، مي برم هوا خوري!

" يــاد " تو هم که همه جا با من است

" تنــهايــي " هم که پا به پايم ميدود...ميبيني؟

وقتي که نيستي هم جمعمان جمع است...!!

لبـــــآسهآیم کــ ـه تَنــــگ میـــشُد

مــــﮯ بَخشیــــدَم بــ ـه این و آن

ولـــﮯ دل تَنگـــَـم رآ ، حـــآلـآ

چــ ـه کســــﮯ میــــخواهَد ! ؟

این روزها 

بیشتر از هر زمانی 

دوست دارم خودم باشم !!

دیگر نه حرص بدست آوردن را دارم 

و نه هراس از دست دادن را ..

هرکس مرا میخواهدبخاطر خودم بخواهد

دلم هوایخودم را کرده است ..

با اجازه صاحب تاپیک

نذار امشبم با یه بغض سر بشه

بزن زیر گریه چشات تر بشه

بذار چشماتو خیلی آروم رو هم

بزن زیر گریه سبک شی یه کم

نقل قول از saeed_1391

با اجازه صاحب تاپیک

نذار امشبم با یه بغض سر بشه

بزن زیر گریه چشات تر بشه

بذار چشماتو خیلی آروم رو هم

بزن زیر گریه سبک شی یه کم

شایدسالهابعد

درگذرجاده ها،

بیتفاوت ازکنارهم بگذریم وبگوییم:

آن غریبه چقدرشبیه خاطراتم بود....

هنگام بغض یک زن بهش نزدیکتر بشید و موقع بغض یک مرد ازش فاصله بگیرید ...

قبل خواب هم مسواک بزنید !

یه بغض نیمه کاره تو گلومه

یه احساسه شکسته، نیمه مرده

یه احساسی که روحم رو درونم

مث شادیم، خیلی وقته برده

میون موجه نی زار طلایی

مترسک گونه می خندم به دنیا

وجودم پر شده از کاهِ غصه

چقد پوشالیه تصویر رویا

نگام کن استوارم با ابهت

تمام تکیه گاهم چوبِ خشکه

چه می فهمن کلاغا درد من رو

تو دنیایی که گندم طعمِ عشقه*

هوا بارونیه هف روز هفتش

صدای خنده ی خورشید دوره

نگاهی که باید آبی ببینه

دوتا پلکاشو بسته، خسته، کوره

قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق

عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست.

چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی!

که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی 

و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی

و خاموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی

و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری…ویک بغض

گریه شاید زبان ضعف باشد

شاید کودکانه شاید بی غرور…

اما هر وقت گونه هایم خیس می شود

می فهمم نه ضعیفم نه کودکم بلکه پر از احساسم…

چند وقتیست هر چه می گردم . . .

هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم 

نگاهم اما . . .

گاهی حرف می زند ،

گاه فریادمی کشد . . .

ڪـآشـ مـﮯ فــ‌هـ‌مـ‌یـــ‌ב

خــَ‌نـ‌בه ﮮِ لـ‌بـــآنــ‌مـْ اجـ‌بـــآرﮮ بــ‌یــ‌ش نـ‌بــ‌وב !

هــ‌مـ‌چــ‌و تــ‌لـ‌خــــَ‌ــڪـﮯ شــ‌בمـْ

ڪـہ سـ‌رنـ‌وشــ‌تـــَ‌ش رآ ، بــہ ســُ‌خــ‌ره مـﮯ ڪشـב

وَ بــہ بـ‌یـ‌چـــآرگــﮯِ خـــ‌وב

مــﮯ خــ‌نــבב....

نــَ نـمے دانـــے ! 

ـهیــچ ڪـَس نـمے دانــَـد!

پـُشـتـــــِِ ایـن چـِهْــــرِﮧ آرامــ دَر دِلــَم چـِﮧ مے گـُـذَرَد!

نـمیدانـــے !

ڪَسـے نـمے دانــد.......

گنجشک میخندید به اینکه چرا هرروز بی هیچ پولی برایش دانه میپاشم…

من` میگریستم` به` اینکه` حتی` اوهم` محبت` مرا` از`سادگی ام`

میپندارد

میدونم بعضی پستهام تکراریه اما بذارید به حساب اینکه حواسم نبوده و دوباره یه جا دیگه گذاشتمشون.ممنون

اشک هایم را

به نخ می کشم و

تسبیحی می سازم هزار دانه

تا با آن ذکر دلگیری ام از دنیا را

.

.

برایت بگویم...

گآهـــے خیآلـ میکـُنَم روی

دَستــِ خُدا مآنده اَم . .

خَسته اش کرَده اَم

خودَش هَم نمـــے دانـَد

بآ مَن چه کُند . . . !

نشســ ــتـه ام !

لــبِ خـــآطرآتـــمآن!

بـــه امــیدِ روزی کـــه بیـــ ـآیی

از پــشت چشمــ ــم رآ بگـ ـیریُ در گــوشَمـ

آرآم زمزـمــــه کنـــی :

"گــریـه نکــ ـن! مـــن اینــجآم"!!!

خــدای عـــزیـــزم!

مــرا گــفــتــی از رگــ ـــ گـردن به تـــو نزدیـــک تـرم!

آخ!! چه زیــبـــــا گـفـتـی...

اگر ذره ای از مـحـبـتـت نباشـد زنــدگانـی بر مــــن تـمــام است.

خــــــــــدایــــا بــار دگــــر مـحـبتــت را بر مــــن روا دار

دلــــــم برای دوســت داشــــتن های راســتـــیــن تـــنـــگ شده...

ﮐــﻮﺭ ﺑﺎﺵ ﺑﺎﻧــﻮ...ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ، ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ: ﻧﺦ ﺩﺍﺩ!

ﻋﺒﻮﺱ ﺑﺎﺵ ﺑﺎﻧــﻮ...

ﻟﺒﺨﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺰﻧﯽ، ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ: ﭘﺎ ﺩﺍﺩ!

ﻻﻝ ﺑﺎﺵ ﺑﺎﻧــﻮ...

ﺣﺮﻑ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ، ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ: ﺟﻠﻮﻩ ﻓﺮﻭﺧﺖ!

ﻧﻘﺎﺑﺖ ﺭﺍ ﺑﮑﺶ ﺑﺮ ﺻﻮﺭﺗﺖ ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺩﻫﺎﻥ ﺍز سخن ﺑﺒﻨﺪﻧﺪ...!!!

خـــوبـــم ! ...مـــاننـــد هـــر روز همیشــه خـــوبـــم ! ...

گاهی آدم احتیاج داره یکی بیاد بزنه رو شونهش و بگه :

هی رفـ ـیـ ـق!

از چیزی ناراحتی؟ اونوقت آدم برگرده آره رفیق،ازهـمه چـی !!! 

گریه نمی کنم نه اینکه سنگم

گریه غرورم رو به هم می زنه

مرد برای هضم دلتنگی هاش

گریه نمی کنه ، قدم می زنه

گریه نمی کنم ، نه اینکه خوبم

نه اینکه دردی نیست ، نه اینکه شادم

نقل قول از masoud

گریه نمی کنم نه اینکه سنگم

گریه غرورم رو به هم می زنه

مرد برای هضم دلتنگی هاش

گریه نمی کنه ، قدم می زنه

گریه نمی کنم ، نه اینکه خوبم

نه اینکه دردی نیست ، نه اینکه شادم

این یک ترانه نبود ؟

من ایستاده بعض می کنم ...

وقتی

چشم در چشم من

برای غرورم فاتحه می خوانی ....

نقل قول از elena

نقل قول از masoud

گریه نمی کنم نه اینکه سنگم

گریه غرورم رو به هم می زنه

مرد برای هضم دلتنگی هاش

گریه نمی کنه ، قدم می زنه

گریه نمی کنم ، نه اینکه خوبم

نه اینکه دردی نیست ، نه اینکه شادم

این یک ترانه نبود ؟

چراخواننده اش هم خواجه امیری بود

گفتند عینک سیاهت را بردار

دنیا پر از زیباییست!!!

عینک را برداشتم........

وحشت کردم از هیاهوی رنگها

عینکم را بدهید

میخواهم به دنیای یکرنگم پناه برم

نگران تنهــــــــــــــــــــــ ـــهایی من نبــــــــــــــــــاش

تنهــــــــــــــــــــــ ـــــا نیستـــــــــــــــــــــ ـم

هــــــــــق هـــــــــــق گریه هایــــــــــــــــــــم

بی کسیهایـــــــــــــــــم

لــــــــــــرزش دستـهــــــــــــــــــــ ایم

همـــــــــــــــــــــــ ـه هستـــــــــــــــــــتند

به روزها دل مبند،

روزها به فصل که میرسند رنگ عوض می کنند،

با شب بمان،

شب گرچه تاریک است،

لیکن همیشه یکرنگ است...!

پـشـت ِ ایـن بــــغــــض ،

بـیـدی لــرزان نـشـسـتـه

کـه خـیــآل مـی کـرد

بـا ایـن بــآدهـــآ نـمــی لـــرزد . . . .