روزها چه بیهوده شب شدند

به امید فردا سرمه صبر میکشم

هرچند بغض شبانه مرا رها نمیکند

بر دیوارهای دلم نقش پر از رنگ میکشم

نیا باران

زمین جای قشنگی نیست؛

من از جنس زمینم، خوب میدانم، که:

اینجا جمعه بازار است و دیدم عشق را در بسته های زرد کوچک نسیه میدادند…

در خلوت كوچه هایمـــــــــــــ

باد می آیدــــــــــ

اینجا من هستمــــــــــــ ؛

دلــــــ♥ـــم تنگ نیستـــــــــــــ....

تنها منتظر بـــارانـمـــــــــــــــ

تا قطره هایش بهانه ایی باشندـــــــــــــــ

برای نم ناك بودن لحظه هایمـــــــــــــ

و اثباتیـــــــــــــ

بر بی گناهی چشمانمــــــــــــــ!

همیشه حرف از رفتن هاست ، کاش کسی با آمدنش غافلگیرمان کند 

آدم ها برای هم سنگ تمام می گذارند ، اما نه وقتی که در کنارشان هستی نه !

 آنجا که در میان خاک خوابید ، سنگ را تمام می گذارند و می روند

شاید عشق همین باشد ، که من در انتهای شب بیادت چند قطره اشکی جاری کنم

دلم گم کرده راهش را

و چشمانم نگاهش را

شبیه آسمانی که

شبی گم کرده ماهش را

گــاه دلم می‌گیرد ، 

گــاه زندگی سخت می‌شود . 

گــاه تنها ، تنهایی آرامش می آورد 

گــاه گذشته اذیتم می كند . 

گــاه هوایت دیوانه‌ام می‌کند . 

این " گــاه " ها ، گــهگاه 

تمامِ روز و شب من می‌شوند ... 

آن وقت بغض راه گــلویم را می‌گیرد ... ! 

درست مثل همین روزهــا ...

گفت جبران می کنم!

گفتم کدام را؟

عمر رفته را...

روی شکسته را...

دل مرده اما تپیده را...

حالا من هیچ! جواب این تار موهای سفید را می دهی؟

نگاهی به سرم کرد و گفت:چه پیر شده ای!

گفتم جبران می کنی؟

گفت کدامش را...

چـنــد ســـال پیــش وقـتـــی کـهـــ تـرکـــم مـی کـــردی

گــفـتـــی کـهـــ از یـــاد بـبــرم هـــر آنـچـه بیــنـمـــان بـــود

مـــن نیــز اسـمـــت را بــر در و دیـــوار نـوشتـــه ام

تــا خـاطـــرم بـاشـــد کـهـــ بـایــــد...

فـراموشـــت کـنـــم!!!

פֿوבґ رآ پُشتـ ـ טּِـقـ ـآبـ ـ قـ ـآیـґ مے ڪُنَـґ

تـ ـآ ڪَسے...

چِشـґ هآےپُفـ ـ ڪَرבه اَґ رآ نَبینَـב

غَـґ پِنهآטּ בر صِـבایَـґ رآ نَشنَوב

تازگـــی ها از خوابــــــــ که بیــدار می شــــوم

تازه کابـــوس هایــم آغـــاز میشـــود

هـــــر آهــــنگــــی که گــــــــــوش میـــــدهــــم,

بــــه هــــر زبـــــانــــی کــــــه بــــاشــــــد,

بــغـــــــضـــــم را میـــــشــــکنـــــد...

نمیـــــــــدانـــــــم...

بــــغضـــــــم

بـــــه چنـــد زبــــان زنـــــده ی دنیـــــا مسلــــط است...

وقتی دلــــــــت خسته شــد ،

ديگر خنده معنايی ندارد ...

فـقـط می خندی تا ديگران ، غم آشيانه کرده در چشمانت را نـبـیـنـنـد !

وقتی دلـــــــت خسته شــد ،

دیگر حتی اشکهای شبانه هـم آرامت نمی کنند ...

خوب نگاه کن...!

ببین با من چی کار کردی

ببین از من احساساتی چی ساختی

نگاه کن...!

حالا هرکی بهم میگه دوستت دارم

تو جوابش میگم

به درک...!

در باز و بسته شد ..

باد است

ادای آمدنت را در میاورد ....

من سکوت کرده ام ...چون

نه اینکه حرفی برای گفتن ندارم ...چون

حرفهایم بی شمارند ....چون

درد بسیار دارم ...چون

دردهایم خاموشند ....

کاش فقط بودی ...

وقتی بغض میکردم ...

بغلم میکردی و میگفتی ..

ببینم چشاتو ...

منو نیگا کن ...

اگه گریه کنی قهر میکنم میرمااااااااااااا ...

به خدا بگویید من ترک تحصیل کرده ام ..دیگر از من امتحان نگیرد!!

بعضی آدم ها برای روز هایی اند که دلت گرفته که می خواهی سر روی شانه هایشان بگذاری و گریه کنی!

اما گاهی...

دلت می خواهد تنها باشی

گریه کردنت را کسی نبیند

اما باز دلت شانه ای می خواهد برای گریه

من این روزها

وقتی دنبال شانه ای می گردم برای گریه هایم

یه جایی وسط این شهر

آرام سرم را روی چادر مشکی ام می گذارم

دلتنگم....

مثل مادر بي سوادي

که دلش هواي بچه اش را کرده

ولي بلد نيست شماره اش را بگيره...

لعنت به تمام فاصله هایی که عرضه ندارند تورابه من برسانند...

من حواس فاصله هاراپرت میکنم توفقط بیا...!!

ازچوپان پیری پرسیدند چه خبر؟؟!

.

.

.

بالحن تلخی گفت:گرگ شدآن بره ای که نوازشش میکردم...!

باران می بارد، بدون چتر زیر باران قدم می زنم …

در زیر باران اشک می ریزم، تا تو نبینی

اشک هایی را که در پس غرورم سالها نریخته ام.

باران که ببارد و تنهــــــا باشی ....

هر ق ط ر ه اش تلنگریست به شیشه تنهـــــــاییت

نه قشنگ است ، نه شاعرانه

فقط یاداورِ حسِ بدِ تنهـــــــاییست

نه شوقی داری برایِ دیوانگی ....

نه ذوقی برایِ دیدار ....

خودت هستی و چترت !

هرگز به "این نیز بگذرد" ها دل خوش مدار

که چون بگذرد ، چیزی جز ، عمرت را ، با خود نبرده است

سکوت، متن ساده ای است ، که همیشه اشتباه ترجمه میشود..

جســـارت مـــی خــــواهــد!!!

نــزدیــک شــدن بــه افــکــار دختــری...

کــه روزهـــا...

مــردانــه بـــا زنــدگــی مــی جنـــگد ...

امــا شـــب هــا...

بالــشــش از هـــق هـــق هـــای دختــــرانه خیــــس اســـت ... !

من نه ایوبم نه نوح...

هر وقت غوره ها حلوا شدند،

برای من هم،

یک فاتحه بخوان

دلــم یک حـضـور

مــردانــه می خــواهــد ... نـــه اینـکـه حضور مــرد بــاشـد ، نه ...

حضور مــــردانــه بـاشـد، حــرفـ مردانه... قــولــ مردانه...

فــکــرمردانه ... نـگـاهـ مردانه... قـلـبـ مردانه... و ...آنــقــدر

مــردانــه کـه بـتـوان تا بـیـنهـایــت دنـیــا بـه او اعـتــمــاد

کــرد...

خدایا یک مرگ بدهکارم و هزار آرزو طلبکارم...خسته ام..یا طلبم را بده یا طلبت را بگیر..

عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بورز،بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم میکند

دلم اس ام اس از نوع نصف شبی میخواد،همونا که یهو از خواب بیدارت کنه تا مطمئن شی یکی تو بیخوابیش به یادته...

انتظار… شش حرف و چهار نقطه، کلمه ی کوتاهیست، اما سالها طول خواهد کشید تا

بفهمی یعنی چه. کاش منتظرت نبودم، کاش می شد گفت “یادت مرا فراموش”

من درد میکشم

تو اما چشم هایت را ببند!

سخت است بدانم میبینی و بیخیالی...

پاییز باشکوه و دل‌انگیز می‌رسد

این آسمان دوباره پر از زاغ می شود

قلبم ز

داغ لاله رخی، داغ می‌شود

چشمم، به قاب عکس تو زنجیر می‌شود

باز این هوا به

یاد تو دلگیر می‌شود

در کوچه‌ها دوباره دوان کودکان شاد

در دشت‌ها دوباره روان سیل بی‌شکیب

از آسمان ستاره سرازیر

می‌شود

من خسته،... ناامید،... پریشان و بی‌رمق

سر را میان حلقه دستان

فشرده...منگ

بغضم میان سینه نفس‌گیر می‌شود

از یاد من نمی‌روی ای نازنین (ـ ـ ـ)!!!

هر چند زندگی زیر وزبرمی شود...