در نبودت  سوختم  (  شعر  )

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 953
نویسنده پیام
zlatan آفلاین


ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
در نبودت سوختم ( شعر )
سنگ گور
اي رفته ز دل رفته ز بر ،رفته ز خاطر     
بر من منگر تاب نگاه تو ندارم
بر من منگر زانكه به جز تلخي اندوه
در خاطر از آن چشم سياه تو ندارم
اي رفته ز دل ،راست بگو !بهر چه امشب
با خاطره ها آمده اي باز به سويم؟
گر آمده اي از پي آن دلبر دلخواه
من آن نيم او مرده و من سايه اويم
من آن نيم آخر دل من سرد و سياه است
او در دل سودا زده از عشق شرر داشت
او در همه جا ،با همه كس ،در همه احوال
سوداي تو را اي بت بي مهر به  سر داشت
من آن نيم ،اين ديده ي من سرد و خموش است
در ديده او آن همه گفتار نهان بود
وان عشق غم آلوده در آن نرگس شبرنگ
مرموز تر از تيرگي شامگهان بود
من او نيم آري ،لب من اين لب بي رنگ
ديرست كه با خنده يي از عشق نشكفت
اما به لب او همه دم خنده ي جان بخش
مهتاب صفت بر گل شبنم زده مي خفت
بر من منگر تاب نگاه تو ندارم
آن كس كه تو مي خواهيش از من به خدا مرد
او در تن من بود و ندانم كه به ناگاه
چون ديد و چها كرد و كجا رفت و چرا مرد
من گور ويم ،گور ويم بر تن گرمش
افسردگي و سردي كافور نهادم
او مرده و در سينه ي من ،اين دل بي مهر
سنگي ست كه من بر سر آن گور نهادم 


شنبه 28 بهمن 1391 - 00:55
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: elena & bita &
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
سنگ گور ( شعر )
بانوی اساطیر غزل های من اینست
صد طعنه به مجنون زده لیلای من اینست
گفتم كه سرانجام به دریا بزنم دل
هشدار دل! این بار ، كه دریای من اینست
من رود نیاسودنم و بودن و تا وصل
آسودگی ام نیست كه معنای من اینست
هر جا كه تویی مركز تصویر من آنجاست
صاحبنظرم علم مرایای من اینست
گیرم كه بهشتم به نمازی ندهد دست
قد قامتی افراز كه طوبای من اینست
همراه تو تا نابترین آب رسیدن
همواره عطشناكی رؤیای من اینست
من در تو به شوق و تو در آفاق به حیرت
نایاب ترین فصل تماشای من اینست
دیوانه به سودای پری از تو كبوتر
از قاف فرود آمده عنقای من اینست
خرداد تو و آذر من بگذر و بگذار
امروز بجشوند كه سودای من اینست
دیر است اگر نه ورق بعدی تقویم
كولاكم و برفم همه فردای من اینست 

شنبه 28 بهمن 1391 - 01:02
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zeinab /
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
سنگ گور ( شعر )
ناگهان دیدم سرم آتش گرفت
سوختم ، خاکسترم آتش گرفت

چشم وا کردم ، سکوتم آب شد
چشم بستم ، بسترم آتش گرفت

در زدم ، کس این قفس را وا نکرد
پر زدم ، بال و پرم آتش گرفت

از سرم خواب زمستانی پرید
آب در چشم ترم آتش گرفت

حرفی از نام تو آمد بر زبان
دستهایم ، دفترم آتش گرفت 

شنبه 28 بهمن 1391 - 01:03
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zeinab / fra67 /
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
سنگ گور ( شعر )
انتهای شک اگر انکار باشد بهتر است
هر خطای فاحشی یک بار باشد بهتر است
مهر کس را بی گدار از قلب خود بیرون مکن
قبل هر اخراج اگر اخطار باشد بهتر است
هرکه می خواهد بدست آرد دلی از سنگ را
در کنار صدق اگر مکار باشد بهتر است
بیم خواب آلودگی دارد مسیر مستقیم
راه اگر پر پیچ و ناهموار باشد بهتر است
تا بگیری پاسخت را خیره در چشمم شدی
گاه پرسش هرقَدَر دشوار باشد بهتر است
چشم عاشق چون نداند قدر روز وصل را
دائما در حصرت دیدار باشد بهتر است
شکوه های کهنه اما، چون لحافی چرک مرد
بعد از این هم گوشه انبار باشد بهتر است
قیمت دنیای جاویدان بهای مرگ نیست
زندگی تنها همین یک بار باشد بهتر است
آب و آیینه یکی هستند اما در نظر
گاه جای اختیار اجبار باشد بهتر است 

شنبه 28 بهمن 1391 - 01:04
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zeinab /
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
در نبودت من سوختم ( شعر )
تقدیم به سفیدی چشم سیاه تو
ای خانه ام خراب نخستین نگاه تو
صد بار گفته بودم و این بار آخر است
تکرار اثر نکرد و که تکرار آخر است
یک شب نشد که با من بیچاره سر کنی
بایک نگاه داغ مرا تازه تر کنی
ای آشنای از همه عالم غریب تر
با دشمان هم از من عاشق نجیب تر
ای عشق در نگاه تو تکرار اشتباه
عاشق شدن به تو آسان ترین گناه
طوفان سهمگین بلا بس نمی کنی
تندیس ناز و کبر و ریا بس نمی کنی ؟
حالا که خوب بر شیصان سواره ای
با رفتن این پیاده ببینم چه کاره ای؟
من می روم که خواب تو آلوده تر شود
دستت به خون ناحقی آلوده تر شود
تا باورت شود که همه هستی منی
وقتی تو را نداشته باشم چه بودنی
من را به گور خاطره ها بسپار و برو
این حجم زرد را به خدا بسپار و برو
فردا هم از کنار مزارم گذر نکن
در زیر خاک جسم مرا دربه در نکن
بدرود ای همیشه بهار ای همیشه شاد
یک روز زندگیت مثل من مباد 

شنبه 28 بهمن 1391 - 01:07
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zeinab /
zeinab آفلاین



ارسال‌ها : 5005
عضویت: 9 /5 /1391
تشکرها : 4825
تشکر شده : 6889
در نبودت من سوختم ( شعر )
قشنگ وغمگين بودن

امضای کاربر : عبادت از سر وحشــــــــت واسه عاشق عبادت نیست

پرستش راه تســــــــکینه پرستیدن تجارت نیست.
شنبه 28 بهمن 1391 - 01:08
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از zeinab به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zlatan /
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
در نبودت من سوختم ( شعر )
من او را رها کردم تا او خود را دریابد
و چقدر سخت است عزیزترینت را رها کنی
اما من آنقدر او را دوست دارم
که او را رها میخواهم برای همیشه
رها از تمامی بند ها و زنجیر ها
هرچند او هیچگاه در بند من گرفتار نبود
چرا که من خود اینگونه خواستم
و هیچگاه برای همیشه بودن با او
برای او بندی نساختم
اما او در بند خود گرفتار بود
ای کاش از خود رها شود
همانگونه که من با او از خود رها شدم 

شنبه 28 بهمن 1391 - 01:13
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
zeinab آفلاین



ارسال‌ها : 5005
عضویت: 9 /5 /1391
تشکرها : 4825
تشکر شده : 6889
در نبودت من سوختم ( شعر )
اولش اين شكلك ونذاشته بودينااااااابعدااضافه كردين

امضای کاربر : عبادت از سر وحشــــــــت واسه عاشق عبادت نیست

پرستش راه تســــــــکینه پرستیدن تجارت نیست.
شنبه 28 بهمن 1391 - 01:14
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از zeinab به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zlatan /
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
در نبودت من سوختم ( شعر )
آتش عشق تو در جان خوشتر است
جان ز عشقت آتش افشان خوشتر است
هر كه خورد از جام عشقت قطره اي
تا قيامت مست و حيران خوشتر است
تا تو پيدا آمدي پنهان شدم
زانكه با معشوق پنهان خوشتر است
درد عشق تو به جان مي سوزدم
گر همه زهر است از جان خوشتر است
درد بر من ريز و درمانم مكن
زانكه درد تو ز درمان خوشتر است
مي نسازي تا نمي سوزي مرا
سوختن در عشق تو زان خوشتر است
چون مثالت هيچ كس را روي نيست
روي بر ديوار هجران خوشتر است
خوش سال وصل تو بينم مدام
لا جرم در ديده طوفان خوشتر است
همچو شمعي در فراقت هر شبي
تا سحر عطار حيران خوشتر است 

شنبه 28 بهمن 1391 - 01:15
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zeinab /
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
در نبودت من سوختم ( شعر )
دلم دردی که دارد با که گوید ؟
گنه خود کرده تاوان از که جوید؟
دریغا نیست همدردی موافق
که بربخت بدم خوش خوش بموید
مرا گفتی که ترک ما بگفتی
به ترک زندگانی کس بگوید؟
کسی کز خوان وصلت سیرنبود
چرا باید که دست از تو بشوید؟
ز صد بارو دلم روی تو بیند
ز صد فرسنگ بوی تو ببوید
گل وصلت فراموشم نگردد
وگر خار از سر گورم بروید
غم درد دلش عطار امروز
چه فرمایی؟ بگوید یا نگوید؟ 

شنبه 28 بهمن 1391 - 01:16
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zeinab /
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
در نبودت من سوختم ( شعر )
باز باران با ترانه
باز باران، با ترانه میخورد بر بام خانه
خانه ام کو؟ خانه ات کو؟ آن دل دیوانه ات کو؟
روزهای کودکی کو؟ فصل خوب سادگی کو؟
یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین؟
پس چه شد دیگر؟ کجا رفت؟
خاطرات خوب و رنگین
در پس آن کوی بن بست در دل تو؟ آرزو هست؟
کودک خوشحال دیروز، غرق در غمهای امروز
یاد باران رفته از یاد، آرزوها رفته بر باد
باز باران؟ باز باران میخورد بر بام خانه
بی ترانه؟ بی بهانه، شایدم گم کرده خانه ! 

شنبه 28 بهمن 1391 - 01:17
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zeinab /
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
در نبودت من سوختم ( شعر )
مرا به خاطره ها نسپار مرا به ياد آور تنها در آن لحظه كه سينه ات آواز دلتنگي را سرميدهد مرا به ياد آور در آن زمان كه ستم ديگران سينه ات را فشرد و قلبت به دنبال تكيه گاهي گرم مي گردد مرا دوست بدار اندكي ولي طولاني ؛ زيرا كه من بي قرار توام . . . شايد اين نهايت هر دوست داشتني باشد . . . شايد . . . فرياد بزن دلتنگي هايت را ، خستگي هايت را ، بي كسي هايت را ،بگو كه زمانه با قلب پاكت چه كرد بگو در آن لحظه كه فرياد غربت و بي كسي را سر ميدادي چه كسي دستانت را گرفت بگو هنگامي كه زير باران گريه كردي تا كسي اشكهاي پاكت را نبيند چه كسي سقفي براي تو شد در حاليكه متوجه او نبودي بگو . . . فرياد بزن . . .بيرون بريز هر چيزي كه قلبت را مي فشارد شايد رازدار خوبي باشم . . . مرا به خاطر بسپار حتي اگر روزي نفس هايم به ابديت سپرده شد نگذار قلبت آرامگاه جاودانه ي جسم سرد و بي جان من باشد. . . و حال تو نفس بكش شايد گرماي وجودت يخ دل خسته اي را آب كند . دوستت دارم براي هميشه . . . . براي خودت 

شنبه 28 بهمن 1391 - 01:19
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zeinab /
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
در نبودت من سوختم ( شعر )
گاهی مسیر جاده به بن بست می رود
گاهی تمام حادثه از دست می رود
گاهی همان کسی که دم از عقل می زند
در راه هوشیاری خود مست می رود
گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست
وقتی که قلب خون شده بشکست می رود
اول اگر چه با سخن از عشق آمده
آخر خلاف آنچه که گفته است می رود
هر چند مضحک است و پر از خنده های تلخ
بر ما هر آنچه لایقمان هست می رود
گاهی کسی نشسته که غوغا به پا کند
وقتی غبار معرکه بنشست می رود
اینجا یکی برای خودش حکم می دهد
آن دیگری همیشه به پیوست می رود
این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست
تیریست بی نشانه که از شصت می رود
بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند
اما مسیر جاده به بن بست می رود 

شنبه 28 بهمن 1391 - 01:20
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zeinab /
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
در نبودت من سوختم ( شعر )
دل بي رخ خوب تو سر خويش ندارد
                                                     جان طاقت هجر تو بيش ازين ندارد
از عاقبت عشق تو انديشه نكردم
                                                       ديوانه دل عاقبت انديش ندارد
مَه پيش تو از حُسن زند لاف، ولي
                                                     او نوش لب و غمزه ي چون نيش ندارد
از مرهم وصل تو نصيبي نبود هيچ       
                                                      آن را كه ز عشق تو دل ريش ندارد
خود عاشق صاحب نظر از عمر چه بيند
                                                       چون آينه ي روي تو در پيش ندارد
از دايره ي عشق،دلا پا بُرون نِه
                                                   كن محتشم اكنون سر درويش ندارد
چون "پير مغان" هر آن كه تو را ديد به يكبار
                                                      بيگانه شد از خلق و سر خويش ندارد 

شنبه 28 بهمن 1391 - 01:25
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zeinab /
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
در نبودت من سوختم ( شعر )
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت
پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید و رفت
یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را
بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت
من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت
خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت
تا از خیال گنگ رهایی رها شوم
بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت
شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق
مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت
تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم
رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت
دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم
از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت 

شنبه 28 بهمن 1391 - 01:26
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
zeinab آفلاین



ارسال‌ها : 5005
عضویت: 9 /5 /1391
تشکرها : 4825
تشکر شده : 6889
در نبودت من سوختم ( شعر )
من ديگه دلم گرفت

امضای کاربر : عبادت از سر وحشــــــــت واسه عاشق عبادت نیست

پرستش راه تســــــــکینه پرستیدن تجارت نیست.
شنبه 28 بهمن 1391 - 01:26
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از zeinab به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zlatan /
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
در نبودت من سوختم ( شعر )
آمدي جانم بقربانت ولي حالا چرا؟
بي وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟
نوشدارويي و بعد از مرگ سهراب آمدي
سنگدل اين زودتر مي خواستي حالا چرا؟
عمر ما را مهلت امروز و فرداي تو نيست
من که يک امروز مهمان توام فردا چرا؟
نازنينا ما به ناز تو جواني داده ايم
ديگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
وه که با اين عمر هاي کوته بي اعتبار
اين همه غافل شدن از چون مني شيدا چرا؟
آسمان چون جمع مشتاقان پريشان مي کند
در شگفتم من نمي پاشد ز هم دنيا چرا؟
شهريارا بي حبيب خود نمي کردي سفر
راه مرگ است اين يکي بي مونس و تنها چرا؟ 

شنبه 28 بهمن 1391 - 01:27
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zeinab / elena /
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
در نبودت من سوختم ( شعر )
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد؟         چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد؟
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت         وه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
اشک من رنگ شفق یافت ز بی‌مهری یار         طالع بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر         وه که با خرمن مجنون دل‌افگار چه کرد
ساقیا! جام مِی‌ام ده؛ که نگارنده غیب         نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد
آن که پرنقش زد این دایره مینایی         کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
فکر عشق، آتش غم در دل حافظ زد و سوخت         یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد 

شنبه 28 بهمن 1391 - 01:28
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zeinab / elena /
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
در نبودت من سوختم ( شعر )
نقل قول از zeinab
من ديگه دلم گرفت

شرمنده 
دلم گرفته
ببخشید اگه غمگین بودن 



شنبه 28 بهمن 1391 - 01:29
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zeinab /
zeinab آفلاین



ارسال‌ها : 5005
عضویت: 9 /5 /1391
تشکرها : 4825
تشکر شده : 6889
در نبودت من سوختم ( شعر )
اشكال نداره ديگه فوايدگريه روهم نوشته بودين ماهم يكم گريه كرديم دلمون واشه
ولي خداييش خيلي شعراي قشنگي بود...همه شوخوندم..بااجازتون يادداشت كردم..براخطاطي لازم ميشه

امضای کاربر : عبادت از سر وحشــــــــت واسه عاشق عبادت نیست

پرستش راه تســــــــکینه پرستیدن تجارت نیست.
شنبه 28 بهمن 1391 - 01:34
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از zeinab به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zlatan /
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
در نبودت من سوختم ( شعر )



یکشنبه 29 بهمن 1391 - 00:50
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: elena / zeinab /
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
در نبودت من سوختم ( شعر )

یکشنبه 29 بهمن 1391 - 00:53
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
در نبودت من سوختم ( شعر )
بعد از اين بگذار قلب بي‌قراري بشكند
گل نمي‌رويد، چه غم گر شاخساري بشكند

بايد اين آيينه را برق نگاهي مي‌شكست
پيش از آن ساعت كه از بار غباري بشكند

گر بخواهم گل برويد بعد از اين از سينه‌ام
صبر بايد كرد تا سنگ مزاري بشكند

شانه‌هايم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه
تخته‌سنگي زير پاي آبشاري بشكند

كاروان غنچه‌هاي سرخ، روزي مي‌رسد
قيمت لبهاي سرخت روزگاري بشكند 

یکشنبه 29 بهمن 1391 - 00:58
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: elena /
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
در نبودت من سوختم ( شعر )
شب و روزم گذشت به هزار آرزو
نه رسیدم به خویش، نه رسیدم به او
نه سلامم سلام، نه قیامم قیام
نه نمازم نماز، نه وضویم وضو
دل اگر نشکند به چه ارزد نماز
نه بریز اشک چشم، نه ببر آبرو
نه به جانم شرر، نه به حالم نظر
نه یکی حسب‌حال، نه یکی گفت‌وگو
نه به خود آمدم، نه ز خود می‌روم
نه شدم سربلند، نه شدم سرفرو
همه جا زمزمه است، همه جا همهمه است
همه جا «لاشریک... »،  همه جا  «وحده... »
نبرد غیر اشک، دل ما را به راه
نکند غیر آه، دل ما را رفو
نشوی تا حزین هله با مِی نشین
هله سر کن غزل، هله تر کن گلو
به سر آمد اجل، نسرودم غزل
همه‌اش هوی و های، همه‌اش های و هو
هله امشب ببر به حبیبم خبر
که غمش مال من، که دلم  مال او
هله از جانِ جان، چه نوشتی؟ بخوان !
هله گوش گران! چه شنیدی؟ بگو !
بِبَریدم به دوش، به کوی می‌فروش
که شرابم شراب، که سبویم سبو 

یکشنبه 29 بهمن 1391 - 00:59
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: elena /
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
در نبودت من سوختم ( شعر )
اما تو بگو «دوستي» ما به چه قيمت؟
امروز به اين قيمت، فردا به چه قيمت؟
ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگ
این حسرت دریاست تماشا به چه قيمت
يك عمر جدايي به هواي نفسي وصل
گيرم كه جوان گشت زليخا به چه قيمت
از مضحكه دشمن تا سرزنش دوست
تاوان تو را مي‌دهم اما به چه قيمت
مقصود اگر از ديدن دنيا فقط اين بود
ديديم، ولي ديدن دنيا به چه قيمت 

یکشنبه 29 بهمن 1391 - 01:00
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zeinab /
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
در نبودت من سوختم ( شعر )
دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست
قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست
آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست
من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست
فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز
که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی ست 

یکشنبه 29 بهمن 1391 - 01:02
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: elena / zeinab /
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
در نبودت من سوختم ( شعر )
خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشار
حالا چه مانده از من ؟... یک مشت شعر بیمار
انبوهی از ترانه ، با یاد صبح روشن
اما... امید باطل... شب دائمی ست انگار
با تار و پود این شب باید غزل ببافم
وقتی که شکل خورشید ، نقشی ست روی دیوار
دیگر مجال گریه از درد عاشقی نیست
بار ترانه ها را از دوش عشق بردار
بوی لجن گرفته انبوه خاطراتم
دیروز: رنگ وحشت ، فردا: دوباره تکرار
وقتی به جرم پرواز باید قفس نشین شد
پرواز را پرنده ! دیگر به ذهن مسپار
شاید از ابتدا هم تقدیر من سفر بود
کوچی بدون مقصد از سرزمین پندار
از پوچ پوچ رویا ، تا پیچ پیچ کابوس
از شوق زنده بودن... تا خنده ای سرِ دار 

یکشنبه 29 بهمن 1391 - 01:04
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
در نبودت من سوختم ( شعر )
از عشق مکن شکوه که جای گله ای نیست
بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست
من سوخته ام در تب ، آنقدر که امروز
بین من و خورشید دگر فاصله ای نیست
غمدیده ترین عابر این خاک منم من
جز بارش خون چشم مرا مشغله ای نیست
در خانه ام آواز سکوت است ، خدایا
مانند کویری که در آن قافله ای نیست
می خواستم از درد بگوییم ولی افسوس
در دسترس هیچکسی حوصله ای نیست
شرمنده ام از روی شما بد غزلی شد
هرچند از این ذهن پریشان گله ای نیست 

یکشنبه 29 بهمن 1391 - 01:04
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: elena / zeinab /
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
در نبودت من سوختم ( شعر )
چقدر خواب ببینم که مال من شده ای
و شاه بیت غزل های لال من شده ای
چقدر خواب ببینم که بعد آن همه بغض
جواب حسرت این چند سال من شده ای
چقدر حافظ یلدا نشین ورق بخورد؟
تو ناسروده ترین بیت فال من شده ای
چقدر لکنت شب گریه را مجاب کنم
 خدا نکرده مگر بی خیال من شده ای
هنوز نذر شب جمعه های من اینست
 که اتفاق بیفتد حلال من شده ای
که اتفاق بیفتد کنارتان هستم
 برای وسعت پرواز بال من شده ای
میان بغض و تبسم میان وحشت و عشق
 تو شاعرانه ترین احتمال من شده ای
مرا به دوزخ بیداریم نیازی نیست
عجیب خواب قشنگی ست مال من شده ای 

یکشنبه 29 بهمن 1391 - 01:07
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zeinab /
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
در نبودت من سوختم ( شعر )
دل من حوصله کن، داد زدن ممنوع است
کم بکن این گله، فریـاد زدن ممنوع است
بیـن این قـوم که هـر کـار ثوابی‌ست کباب
دل دلسوختـه را باد زدن ممنـوع است
تیشه بر ریشه فرهـاد زدن شیـرین اسـت
حـرفی از پیشه فرهـاد زدن ممنـوع است
بیـن ایـن قـــوم که از باکـرگی تـرشیـدند
حرفی از حجــله و دامـاد زدن ممنوع اسـت
شادی از منظــر این قوم گناهی‌ست بزرگ
بـزن آهنگ، ولی شـــاد زدن ممنوع است 

یکشنبه 29 بهمن 1391 - 01:08
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: elena / zeinab /
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
در نبودت من سوختم ( شعر )
ای که خود سایه بالای سرم میباشی
مایه برکت چشمان ترم میباشی
کمکم کن که دوباره به تو محتاج شدم
باز در معرکه چشم تو تاراج شدم
چند وقت است مرا عاشق خود ساخته ای
آتش عشق به این غمکده انداخته ای
چند سالست که از چشم تو محروم شدم
باز قربانی این سنت مرسوم شدم
من به چشمان اهوراییت ایمان دارم
با که گویم که ترا دوست تر از جان دارم
همه دار و ندارم همه چیزم  هستی
و بقول دل غمدیده عزیزم هستی
شیوه چشم تو آموخت که عاشق باشم
پای چشمان نجیب تو شقایق باشم 

یکشنبه 29 بهمن 1391 - 01:09
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
در نبودت من سوختم ( شعر )
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد
چه نکوتر آنکه مرغ‍‍ــی ز قفـس پریده باشد
پـر و بـال ما بریدند و در قفـس گشـودند
چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد
من از آن یکی گـزیدم که بجـز یکـی ندیدم
که میان جمله خوبان به صفت گزیده باشد
عجب از حبیـبم آید که ملول می نماید
نکند که از رقیبان سـخنی شـنیده باشد
اگر از کسی رسیده است به ما بدی بماند
به کسی مبـاد از ما که بدی رسـیده باشد 

یکشنبه 29 بهمن 1391 - 01:10
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
در نبودت من سوختم ( شعر )
کاش این مرغ دلم بر تو گرفتار نبود      
                              کاش این روح من از هجر تو بیمار نبود
  بارها آرزوی  دیدن رویت کردم         
                               چه توان کرد مرا رخصت   دیدار   نبود
  من اگر دیده به روی رخ تو می بستم       
                              سر شب تا به سحر دیده به دیوار   نبود
 روز اول تو اگر وفا به ما می کر دی    
                               حرف ما بر سر هر کوچه و با زار نبود
  بلبلان وقت بهار نغمهءخوش می خوانند  
                               تو به باغ دیدی کجا همدم گل خار  نبود
  میدهی وعده ولی به عهد وفا نمی کنی   
                             کاش این روز من و حرف تو تکرار  نبود
  گر چه شیرین دم آخردل فرهاد شکست   
                              باز  هم مثل تو اینگونه   دل    آزار نبود
 گوئیا تلخی جان کندن ما می خواهی        
                              پا  نهم  پیش  نگوئی  که   وفادار   نبود
   من که راز دل خویش جز تو نگفتم با  غیر    
                                 این تو بودی که دلت محرم اسرار نبود
  تو بیا تا که صمد جان به فدایت بکند        
                                تا  بدانی  که  دلش  جز تو خریدار نبود 

یکشنبه 29 بهمن 1391 - 01:12
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zeinab /
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
در نبودت من سوختم ( شعر )
گاهی به خدا نفس کشیدن سخت است
یعنی نفسی تو را ندیدن سخت است
با زور مسکن قوی خوابیدن
با دلهره از خواب پریدن سخت است
عاشق نشدی زندگی ات تلخ شود
تا درک کنی که دل بریدن سخت است
بعد از تو خدا شبیه تو خلق نکرد
یعنی که شبیه ات آفریدن سخت است
هر روز سر کوچه نشستن تا شب
از فاصله های دور دیدن سخت است
حقا که تو سهم من نبودی حالا
فهمیدن این درد شدیدن سخت است
باشد تو برو زندگی ات شاد ولی
بی تو به خدا نفس کشیدن سخت است 

یکشنبه 29 بهمن 1391 - 01:16
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: elena / zeinab /
zeinab آفلاین



ارسال‌ها : 5005
عضویت: 9 /5 /1391
تشکرها : 4825
تشکر شده : 6889
در نبودت من سوختم ( شعر )
یک نفر هست که از پنجره‌ها

نرم و آهسته مرا می‌خواند

گرمی لهجه بارانی او

تا ابد توی دلم می‌ماندیک نفر هست که در پرده شب

طرح لبخند سپیدش پیداست‌

مثل لحظات خوش کودکی‌ام‌

پر ز عطر نفس شب‌بوهاست‌

یک نفر هست که چون چلچله‌ها

روز و شب شیفته پرواز است

توی چشمش چمنی از احساس

توی دستش سبد آواز است

یک نفر هست که یادش هر روز

چون گلی توی دلم می‌روید

آسمان، باد، کبوتر، باران‌

قصه‌اش را به زمین می‌گوید

یک نفر هست که از راه دراز

باز پیوسته مرا می‌خواند.....

امضای کاربر : عبادت از سر وحشــــــــت واسه عاشق عبادت نیست

پرستش راه تســــــــکینه پرستیدن تجارت نیست.
یکشنبه 29 بهمن 1391 - 01:39
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از zeinab به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zlatan / saeideh /
elena آفلاین



ارسال‌ها : 7586
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 5163
تشکر شده : 6247
در نبودت من سوختم ( شعر )


امضای کاربر : به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ......
ولی آموختم که :
ناله ام سکوت باشد ....
گریه ام لبخند ...
و تنها همدمم ، خدا .....
یکشنبه 29 بهمن 1391 - 11:43
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
elena آفلاین



ارسال‌ها : 7586
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 5163
تشکر شده : 6247
در نبودت من سوختم ( شعر )
شمــــا که غریبه نیستین...
 من براش غریبه شـــــدم....


امضای کاربر : به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ......
ولی آموختم که :
ناله ام سکوت باشد ....
گریه ام لبخند ...
و تنها همدمم ، خدا .....
یکشنبه 29 بهمن 1391 - 15:26
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
elena آفلاین



ارسال‌ها : 7586
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 5163
تشکر شده : 6247
در نبودت من سوختم ( شعر )
چه کرده ام که دلم از فراق خون کردی؟

چه اوفتاد، که درد دلم فزون کردی؟

چرا زغم، دل پر حسرتم بیازردی؟

چه شدکه جان حزینم ز غصه خون کردی؟

لوای عشق برافروختی چنان در دل

که در زمان، علم سبز سرنگون کردی

زاشتیاق تو جانم به لب رسید، بیا…

نظر به حال دلم کن، ببین که چون کردی!............

امضای کاربر : به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ......
ولی آموختم که :
ناله ام سکوت باشد ....
گریه ام لبخند ...
و تنها همدمم ، خدا .....
یکشنبه 29 بهمن 1391 - 15:29
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
elena آفلاین



ارسال‌ها : 7586
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 5163
تشکر شده : 6247
در نبودت من سوختم ( شعر )
برووو......
اِلتِمــــــــاس مــــــالِ دیـــــــروز  بــــود
مـــــــالِ وَقتـــــــی بـــود ڪــــﮧ  ســـــــاده بودم
اِمــــــــروز میــــــخــــوای بـــِــری  ؟؟؟
هیــــــــــــــس  !!!
فَقَطــ ” خــُـــداحــــــــــافِظـ  ــ  …


امضای کاربر : به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ......
ولی آموختم که :
ناله ام سکوت باشد ....
گریه ام لبخند ...
و تنها همدمم ، خدا .....
یکشنبه 29 بهمن 1391 - 15:31
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
elena آفلاین



ارسال‌ها : 7586
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 5163
تشکر شده : 6247
در نبودت من سوختم ( شعر )
تمام پرانتزها را میبندم …

“رفتنت” توضیح اضافی نمیخواهد !

امضای کاربر : به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ......
ولی آموختم که :
ناله ام سکوت باشد ....
گریه ام لبخند ...
و تنها همدمم ، خدا .....
یکشنبه 29 بهمن 1391 - 15:32
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
elena آفلاین



ارسال‌ها : 7586
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 5163
تشکر شده : 6247
در نبودت من سوختم ( شعر )
حالا که بي سامان شدم رفتي برو

دل را که بي درمان شدم
رفتي برو

از من گرفتي 
جان من جانان من (اي مهربان)

آشفته ي دوران شدم
رفتي برو


امضای کاربر : به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ......
ولی آموختم که :
ناله ام سکوت باشد ....
گریه ام لبخند ...
و تنها همدمم ، خدا .....
یکشنبه 29 بهمن 1391 - 15:34
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از elena به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zlatan /
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group