اشعار جاودان 2

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 290
نویسنده پیام
fatemeh-fareghiyan آفلاین


ارسال‌ها : 478
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
تشکرها : 107
تشکر شده : 151
اشعار جاودان 2

رسیده‌ام به خدایی كه اقتباسی نیست

شریعتی كه در آن حكم‌ها قیاسی نیست

خدا كسی ست كه باید به دیدنش بروی

خدا كسی كه از آن سخت می‌هراسی نیست

به «عیب پوشی » و « بخشایش» خدا سوگند

خطا نكردن ما غیر ناسپاسی نیست

به فکر هیچ کسی جز خودت مباش ای دل

كه خودشناسی تو جز خدا شناسی نیست

دل از سیاست اهل ریا بكن،خود باش

هوای مملكت عاشقان سیاسی نیست

فاضل نظری


دوشنبه 27 شهریور 1391 - 02:01
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
zeinab آفلاین



ارسال‌ها : 5005
عضویت: 9 /5 /1391
تشکرها : 4825
تشکر شده : 6889
اشعار جاودان 2

به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد

که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم

هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر

هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد

جانشین تو در این سینه خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها

عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد!

شعر از :آقای فاضل نظری


امضای کاربر : عبادت از سر وحشــــــــت واسه عاشق عبادت نیست

پرستش راه تســــــــکینه پرستیدن تجارت نیست.
دوشنبه 27 شهریور 1391 - 02:03
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از zeinab به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: fatemeh-fareghiyan /
fatemeh-fareghiyan آفلاین



ارسال‌ها : 478
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
تشکرها : 107
تشکر شده : 151
اشعار جاودان 2

دیگر آن انسان خندان روی قبلا نیستم

فکر می کردم عزیزم، دیدم اصلا نیستم

فکر می کردم پس از تو زندگی خواهد گذشت

فکر میکردم ،ولی،دیدم که آهن نیستم

دوستت دارم، هنوزم، روی قولم مانده ام

کاش می شد بشکنم  آن را،ولی زن نیستم

دوستان از پشت می آیند و خنجر می زنند

حق من زخم است چون،با دوست ،دشمن نیستم

راضیم کردی که تنهایی برایم بهتر است

ظاهرا راضی شدم اما عمیقا نیستم

                   ***

خسته ام از روزها، اغوش وا کن ای خدا

باید امضا کرد جایی را؟ بیا... من نیستم....

ارش واقع طلب


دوشنبه 27 شهریور 1391 - 02:05
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
zeinab آفلاین



ارسال‌ها : 5005
عضویت: 9 /5 /1391
تشکرها : 4825
تشکر شده : 6889
اشعار جاودان 2

در گذر از عاشقان رسید به فالم

دست مرا خواند و گریه کرد به حالم

روز ازل هم گریست آن ملک مست

نامه تقدیر را که بست به بالم

مثل اناری که از درخت بیفتد

در هیجان رسیدن به کمالم

هر رگ من رد یک ترک به تنم شد

منتظر یک اشاره است سفالم

بیشه شیران شرزه بود دو چشمش

کاش به سویش نرفته بود غزالم

هر که جگرگوشه داشت خون به جگر شد

در جگرم آتش است از که بنالم


امضای کاربر : عبادت از سر وحشــــــــت واسه عاشق عبادت نیست

پرستش راه تســــــــکینه پرستیدن تجارت نیست.
دوشنبه 27 شهریور 1391 - 02:07
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
fatemeh-fareghiyan آفلاین



ارسال‌ها : 478
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
تشکرها : 107
تشکر شده : 151
اشعار جاودان 2

بیستون هیچ،دماوند اگر سد بشود

چشم تو قسمت من بوده و باید بشود

زده ام زیر غزل؛ حال و هوایم ابریست

هیچ کس مانع این بغض نباید بشود

بی گلایل به در خانه تان آمده ام

نکند در نظر اهل محل بد بشود؟

تف به این مرگ که پیشانی ما را خط زد

ناگهان آمد تا اسم تو ابجد بشود

ناگهان آمد و زد، آمد و کشت ،آمد و برد

- او فقط آمده بود از دل ما رد بشود-

تیشه برداشته ام ریشه خود را بزنم

شاید افسانه ی من نیز زبانزد بشود

باز هم تیغ و رگ و... مرگ برم داشته است

خون من ضامن دیدار تو شاید بشود...

 

از : حامد بهاروند


دوشنبه 27 شهریور 1391 - 02:36
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
fatemeh-fareghiyan آفلاین



ارسال‌ها : 478
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
تشکرها : 107
تشکر شده : 151
اشعار جاودان 2

به رفتن تو سفر نه ، فرار می گویند

به این طریقه ی بازی قمار می گویند

 

به یک نفر که شبیه تو دلربا باشد

هنوز مثل گذشته «نگار» می گویند

 

اگر چه در پی آهو دویده ام چون شیر

به من اهالی جنگل شکار می گویند

 

مرا مقایسه با تو بگو کسی نکند

کنار گل مگر از حسن ِ خار می گویند؟

 

تو رفته ای و نشستم کنار این همدم

به این رفیق قدیمی سه تار می گویند

 

 

از : کاظم بهمنی


دوشنبه 27 شهریور 1391 - 02:38
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
zeinab آفلاین



ارسال‌ها : 5005
عضویت: 9 /5 /1391
تشکرها : 4825
تشکر شده : 6889
اشعار جاودان 2

شعری از حامد بهاروند

اگر چه صبح سرآغاز عشق انسان هاست

ولی حکایت تلخی برای چوپان هاست

میان دل بستن بر نگاه هرزه ی میش

به فکر حمله ی خونبار تیز دندان هاست

به گرگ قصه بگو جنگ را شروع کند

که نیزه های اهالی اسیر قرآن هاست

که ماه هرزه ی اینجا هنوز شوال است

و جای فردوسی ها درون میدان هاست!

به پای کوچک کوچه شبانه قفل زدند

و شهر جای عبور -فقط- خیابان هاست!

نگاه خیره ی ماهی به تنگه ها خشکید

خبر نداشت که جفتش اسیر جریان هاست

تو را میان خرافات و فال گم کردم

ولی هنوز امیدم به عمق فنجان هاست


امضای کاربر : عبادت از سر وحشــــــــت واسه عاشق عبادت نیست

پرستش راه تســــــــکینه پرستیدن تجارت نیست.
دوشنبه 27 شهریور 1391 - 03:04
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
saqane آفلاین



ارسال‌ها : 1860
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 24
تشکرها : 2561
تشکر شده : 1152
اشعار جاودان 2

گفتی شتــابِ رفتن من از برای توست

آهسته تر برو که دلم زیر پـای توست

  با قهر می گریزی و گویــــا که غافلی

     آرام سایه ای همه جا در قفای توست

        ای دل نگفتمت حذر از راه عاشقـــــی

           رفتی،بسوز اینهمه آتش سزای توست

 

                      جستم از دام به دام آر گرفتـــــــــــار دگر

                            من نه آنم که فریب تو خورم بـــــــار دگر

                             شد طبیب من ِبیمار مسیحـــــــــــــا نفسی

                          تو برو بهر علاج دل بیمـــــــــــــــــار دگر

 

            روم به جــــای دگر دل دهم به یــــــــــار دگر

      هوای یــــــــــــار دگر دارم و دیـــــــارِ دـــگر

   به دیگری دهم این دل که خوار کرده توست

       چراکـــــه عــــاشق نو، دارد اعتبــــــــار دگر

            خبر دهید به صیــــــــادِ مــــــــا، که ما رفتیم

                 به فکر صید دگـــــر باشدو شکـــــــــــار دگر

 

                           تا کی جفــــا کشم زتو؟ ای بی وفــــــــــــا برو!

                                بگذاشتم به مدعیـــــــــــان مدعـــــــــــــا! برو!

                                      دشمن نکرد آنچـــــــه  تو کردی بــــه دوستــی

                                     بیگانـــــه ام دگــــــر، برو ای آشنـــــــــــا برو!

                             امید صلح نیست دگـــــــر، نیست،نیست،نیست!

                        منشین ! برو!  برو!  برو!  ای بی وفــــــا برو


امضای کاربر : آنانکه کمر بسته اند برای حفظ اسلام، باید اشخاصی باشند که اگر همه رفتند، آنها بمانند. کسیکه مشغول کاری هست باید با مشکلات بسازد. کسیکه عمل به این مهمی میکند باید بسازد تا درست شود. کسیکه بخواهد مشکلی در کار نباشد، باید مثل مرده ها برود قبرستان یا مثل درویش ها منزوی بشود.                                                                                                 امام خمینی (ره)
دوشنبه 27 شهریور 1391 - 10:28
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
fatemeh-fareghiyan آفلاین



ارسال‌ها : 478
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
تشکرها : 107
تشکر شده : 151
اشعار جاودان 2

ممنون واقعا که همکاری می کنید برای پست ها اگر اسم شاعر را هم می دانید بنویسید


سه شنبه 28 شهریور 1391 - 03:12
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
fatemeh-fareghiyan آفلاین



ارسال‌ها : 478
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
تشکرها : 107
تشکر شده : 151
اشعار جاودان 2

خطی کشید روی تمام سوال ها

تعریف ها ، معادله ها ، احتمال ها ،

خطی کشید روی تساوی عقل و عشق

خطی دگر به قاعده ها و مثال ها

خطی دگر کشید به قانون خویشتن

قانون لحظه ها و زمان ها و سالها

از خود کشید دست و به خود نیز خط کشید

خطی به روی دفتر خط ها و خال ها

خط ها به هم رسید و به یک جمله ختم

با عشق ممکن است تمام محال ها


چهارشنبه 05 مهر 1391 - 15:46
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
elena آفلاین



ارسال‌ها : 7586
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 5163
تشکر شده : 6247
اشعار جاودان 2

سپاسگزارم عزیزم

من همیشه منتظر شعرهاتم


امضای کاربر : به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ......
ولی آموختم که :
ناله ام سکوت باشد ....
گریه ام لبخند ...
و تنها همدمم ، خدا .....
چهارشنبه 05 مهر 1391 - 16:59
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
fatemeh-fareghiyan آفلاین



ارسال‌ها : 478
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
تشکرها : 107
تشکر شده : 151

خواهش می شود

واقعا می گم می خواهم شعر تو سایت بگذارم نمی دانم کدام را انتاب کنم به نظرم خیلی بده شاعرهای زنده و معاصر خودمان را نشناسیم

دلم می خواهد هر بار از یک شاعر بنویسم واقعا حیف است این شعرها را در ادبیات معاصر داریم و اخرین شاعری که می شناسیم سهراب است ان هم به لطف مرحوم شکیبایی


پنجشنبه 06 مهر 1391 - 00:34
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
elena آفلاین



ارسال‌ها : 7586
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 5163
تشکر شده : 6247
1

نقل قول از fatemeh-fareghiyan

خواهش می شود

واقعا می گم می خواهم شعر تو سایت بگذارم نمی دانم کدام را انتاب کنم به نظرم خیلی بده شاعرهای زنده و معاصر خودمان را نشناسیم

دلم می خواهد هر بار از یک شاعر بنویسم واقعا حیف است این شعرها را در ادبیات معاصر داریم و اخرین شاعری که می شناسیم سهراب است ان هم به لطف مرحوم شکیبایی

عزیزم همینطوره که میگی .... ممنون که به فکری ...


امضای کاربر : به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ......
ولی آموختم که :
ناله ام سکوت باشد ....
گریه ام لبخند ...
و تنها همدمم ، خدا .....
پنجشنبه 06 مهر 1391 - 06:15
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از elena به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: fatemeh-fareghiyan /
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group