نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم

تعداد بازدید 72 حکایت آموزنده فقط برو !
نویسنده	پیام

yalda ارسال‌ها : 5 عضویت: 1 /11 /1393 تشکر شده : 2

حکایت آموزنده فقط برو ! يكي از شاگردان شيوانا هميشه روي تخته سنگي رو به افق مي نشست و به آسمان خيره مي شد و كاري نمي كرد. شيوانا وقتي متوجه بيكاري و بي فعاليتي او شد كنارش نشست و از او پرسيد چرا دست به كاري نمي زند تا نتيجه اي عايدش شود و زندگي بهتري براي خود رقم زند. شاگرد جوان سري به علامت تاسف تكان داد و گفت: «تلاش بي فايده است استاد! به هر راهي كه فكر مي كنم مي بينم و مي دانم كه بي فايده است. من مي دانم كار درست چيست اما دست و دلم به كار نمي رود و هر روز هم حس و حالم بدتر مي شود!» شيوانا از جا برخاست و دستش را برشانه شاگرد جوانش كوبيد و گفت: «اگر مي داني كجا بروي خوب برخيز و برو! اگر هم نمي داني خوب از اين و آن، جهت و سمت درست حركت را بپرس و بعد كه جهت را پيدا كردي آن موقع برخيز و در آن جهت برو! فقط برو و يكجا منشين! از يكجا نشستن هيچ نتيجه اي عايد انسان نمي شود. فرقي هم نمي كند آن انسان چقدر دانش داشته باشد! اگر غم و اندوه داري در حين فعاليت و كار به آنها فكر كن! اگر مي خواهي معناي زندگي را درك كني در اثناي كار و تلاش اين معنا را درياب. مهم اين است كه دائم در حال رفتن به جلو باشي! پس برخيز و راه برو!» امضای کاربر : مشاوره خانواده مشاوره ازدواج مركز مشاوره تهران مشاوره قبل ازدواج مشاوره

چهارشنبه 01 بهمن 1393 - 14:55

تشکر شده:

eshragh ارسال‌ها : 127 عضویت: 25 /10 /1391 محل زندگی: يزد تشکرها : 425 تشکر شده : 312	حکایت آموزنده فقط برو ! آقا من متنبه شدم امضای کاربر :  هر کس مرا طلب کند،مرا می یابد.هر کس مرا یافت،مرا می شناسد و هر کس مرا شناخت،مرا دوست می دارد و هر کس مرا دوست داشت،عاشق من می شود و هر کس عاشق من شد،من عاشق او می شوم و هر کس من عاشقش بشوم،او را می کشم و کسیکه او را بکشم،بر من دیه اش واجب و کسیکه دیه اش بر من واجب شد،پس خودم خونبهای او می شوم.... (حدیث قدسی)
دوشنبه 20 بهمن 1393 - 22:22