مزايده انسان....

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 92
نویسنده پیام
sondos آفلاین


ارسال‌ها : 2979
عضویت: 7 /5 /1391
محل زندگی: آذربایجان شرقی
سن: 30
تشکرها : 2747
تشکر شده : 3744
مزايده انسان....
سه نفر بودند پای یك معامله. بازار نبود! مزایده بود.
فقط سه نفر: فرشته، نفس، شیطان.

معامله بر سر من بود، من بودم و فروشنده كه صاحب من بود.
گویا دیگر به دردش نمی خوردم. می خواست لقایم را به عطایم ببخشد.

و من سر به زیر، هراسان فقط گوش سپرده بودم به مزایده!

*به هیچ می خرمش!

نفس بود. نفس من.

چرا به هیچ؟
آخر نبودش بهتر از بودش است. مدام گناه می كند و بعد هم با عذاب وجدان كوفتمان می كند. من می گویم یا رومی روم یا زنگی زنگ. یا سراغ گناه نرو یا درست و حسابی برو.

راست می گفت و من فقط می لرزیدم از اینكه به نفسم فروخته شوم. آخر نفسم كه نمی فهمید...

یعنی مرا حتی به هیچ می فروخت؟

هیچ، یك؛ هیچ، دو

**صد دینار

فرشته بود: به صد دینار می خرم.

چرا صد دینار؟

زیاد ریا می كند. به درد بندگی خالصانه نمی خورد اما به خاطر نگاه دیگران هم كه شده خوبیهایی می كند. شاید بشود از او برای نشر برخی خوبیها استفاده كرد. پاداشش را هم همین دنیا با به به و چه چه دیگران میگیرد.

راست می گفت و من فقط می لرزیدم از اینكه به بندگی ناخالص این دنیا فروخته شوم. آخر فرشته كه نمی فهمید...

صد دینار، یك؛ صد دینار، دو

***هزار دینار!

شیطان بود.

چرا هزار دینار؟

خلاقیت دارد، جان می دهد برای منحرف كردن خلق. استعدادهای بالقوه ای دارد كه با كمی كار كردن شكوفا می شود. بارها امتحان خود را پس داده است. وحشی است اما با كمی شلاق گناه رام می شود.

راست می گفت و من فقط می لرزیدم از اینكه بنده شیطان شوم. دیگر هیچ نمی فهمیدم.

از آغوش صاحب مهربانم به دام شیطان رفتن؟ یعنی او مرا به شیطان می فروخت؟

هزار دینار، یك؛ هزار دینار، دو؛ هزار دینار

****بی نهایت!

همه خیره ماندند. بی اختیار سر را چرخاندم تا ببینم كدام یك مرا به بی نهایت می خرد؟ اما گویا آن سه نیز مبهوت مانده بودند.

او را به بی نهایت به من بسپار.

هر سه پرسیدند: تو كه هستی؟

إنَّنی أنَا اللّه، لا اله الّا أنا، إنَّنی ربُها الوَدُود.

فرشته گفت: چرا چنین سرمایه گذاری میكنی؟ او به درد بندگی تو نمی خورد.

انّی أَعلمُ ما لا تَعلَمُون.

نفس گفت: او \"من\" است. ارزش او به چیست كه چنین قیمتی بر او نهادی؟

و خدا به آرامی قلب مرا شكافت. نوری در گوشه آن لانه كرده بود كه وقتی بیرون جهید همگان چشمشان را از شدت تابشش بی اختیار بستند.

و خدا گفت: این نور محبت \"مهدی\" است. درست است او را قیمتی نیست، اما چون به قلبش نگریستم، محبت كسی را در آن دیدم كه قیمتش بی نهایت بود. او را به قیمت محبوبش خریدم.

شیطان گفت: محبتی كه عبودیت نیاورد به چه دردی می خورد؟

و خدا گفت: تو چه می فهمی كه محبت مهدی یعنی چی؟ همین محبت است كه او را در هر رفتن به سمت گناه، باز میگرداند. همین محبت است كه او را کاری می كند سر به سجده بگذارد و بگوید: لا الهَ إلّا أنت، سُبْحانَك انّی كُنْتُ مِنَ الظالمین....

و من چقدر مشتاق اعتراف بنده ام به ظالم بودن بر نفسش هستم ، مشتاق اشك ریختن او ، بازگشت او ، حتی اگر هر ده سال یكبار باشد؛ حتی اگر آخر عمرش باشد.

قلبم می لرزید و از شوق در پوست خود نمی گنجیدم. روحم را به خدا سپردند و من می اندیشیدم كه تنها خدا می فهمد مقدار محبت مرا به \"مهدی\" و دلتنگی مرا از دوری او.

چون چشم باز كردم، من بودم و... لبان پر از لبخند \"مهدی\"

و خدا گفت: این تو و این صاحب تو.
گفتم: من بد بنده ای بودم برای او. او خود مرا به مزایده گذاشت، مرا نمی خواست.

خدا گفت: از خودش بپرس.

نگاهم را به مولایم دوختم. همچنان لبخند بر لبانش بود:
تو را به مزایده گذاشتم تا قدر و قیمت خود را بدانی و خریدار واقعی خود را بشناسی. سالها خون دل نخورده ایم تا تو را به راه بیاوریم و عاقبت به دست خود، تو را به غیر خدا بفروشیم.

اشك بر گونه هایم جاری بود و هق هق گریه امانم را بریده بود. به پایش افتادم.
مولا شما همه هستی من هستید اما... تضمینی نیست كه مرا رفت و برگشتی نباشد...

باز لبخند زد و پدرانه فرمود: تو در آمدنت صادق باش، غم رفتنهایت با ما...

امضای کاربر : سال ها دویده ام …

با قلبی معلق و پایی در هوا

دیگر طاقت رویاهایم تمام شده است

دلم رسیدن میخواهد ...


شنبه 01 شهریور 1393 - 21:29
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 6 کاربر از sondos به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: jimykoochooloo & shiva13 & zeinab & maryamsis & gomnam & elena &
zeinab آفلاین



ارسال‌ها : 5005
عضویت: 9 /5 /1391
تشکرها : 4825
تشکر شده : 6889
مزايده انسان....
عنوانش دل آدمو میلرزونه...مزایده انسان...به چه قیمتی...

امضای کاربر : عبادت از سر وحشــــــــت واسه عاشق عبادت نیست

پرستش راه تســــــــکینه پرستیدن تجارت نیست.
سه شنبه 04 شهریور 1393 - 00:29
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از zeinab به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: shiva13 / maryamsis /
gomnam آفلاین



ارسال‌ها : 2465
عضویت: 3 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 2919
تشکر شده : 5292
مزايده انسان....
متن پر محتوایی بود. ممنون

امضای کاربر : مبارزه هر قدر صعب، صعود را ادامه بده. شاید قله در یک قدمی تو باشد
و بدان : آنان که آفتاب را به زندگی دیگران ارزانی می دارند،نمی توانند خود از آن بی بهره باشند
پنجشنبه 06 شهریور 1393 - 22:45
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از gomnam به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: shiva13 / maryamsis /
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group