سلام...من دیشب یه خواب وحشتناک دیدم...قبل از اینکه خوابم رو تعریف کنم باید بگم که یه بار رفته بودیم ،خونه پدربزرگم...یه کتاب اونجا بود...روش نوشته بود:ارتباط با خدا...من برش داشتم و ورقش زدم...اخر کتابه عکس شهدای شهرستان بافت چاپ شده بود...
حالا بریم سراغ خوابم...
دیشب خواب دیدم که توی اتاقمم...یه دفعه یکی محکم کوبید به دیوار اتاقم و جیغ میزد و میگفت بیا اینجا...انگار یکی از توی خونه همسایه بود...من بابام رو صدا کردم و گفتم بابا یکی داره جیغ میزنه...بدو بیا...وقتی بابام اومد توی اتاقم سر و صدا ها هم قطع شدن...
من و بابام و مامانم نشستیم توی اتاق پذیرایی و صحبت کردیم که یه دفعه یکی ایفون زد...منم رفتم در رو باز کنم که یک دفعه یکی از اون شهیدایی که عکسشون توی اون کتابه بود رو رو همراه دختر همسایمون توی ایفون دیدم(ایفون تصویری)...در رو بازنکردم و نشستم کنار مامان و بابام... یه دفعه همون شهیده همراه دختر همسایه مون ظاهر شدن پشت پنجره بعدشم ظاهر شدن توی خونه مون...من و مامان و بابام جیغ کشیدیم...بابام گفت این همون شهیدیه که عکسش توی اون کتاب بود...مامانم گفت اره...همونه...اون اقائه گفت:چرا هر چی صداتون زدم نیومدید؟؟؟زود باشین واسه من فاتحه بخونین...زود باشین...بعدش من و بابا و مامانم واسش فاتحه خوندیم...وقتی تموم شد شهیده گفت:ممنون...و دست دختر همسایه مون رو کشید و برد...دختر همسایه مون 10 سالشه...

اینجا بود که از خواب پریدم...خیلی وحشتناک بود...هر کی جای من بود حتما سکته میکرد...اون شهید خیلی وحشتناک میکوبید به دیوار...قیافش هم یه جوری شده بود...موقعی که توی ایفون دیدمش خیلی ترسیدم...داشت اینجوری میخندید...

دلیل اینکه خیلی ترسیدم اینه که اون شهیده موهاش سفید بود...توی واقعی هاش هم موهاش سفید بودن...

شاید به نظرتون این خواب ترسناک نباشه ولی اگه جای من بودید حتما سکته میکردید...من خودم از خواب پریدم...تا نیم ساعت بعدش روی تختم نشستم...رنگ صورتم شده بود عین گچ...به نظرتون تعبیر خوابم چیه؟؟؟؟؟؟؟

نگران نباش..انشاالله كه خيره..خيربودنش كه حتميه..ديدن يه شهيدتوخواب سراسرخيروبركت..
يه نذري بده براي اون شهيد..وبراش فاتحه بخون..
اينكه شهيداومده خونتون وازتون خواسته براش فاتحه بخونيد..يعني ازتون تقاضاي نذري دادن داره فك كنم..
البته بايدكسايي اينوتعبيركنن كه واردبه اين مسائلن..

والا چی بگم فک کنم تاعیر امتحاناس خخخخخ

من که میگم از قبل بهش فکر میکردی و قیافش تو ذهنت مونده بوده و خوابشو دیدی ...

خب وقتی با زبون خوش یادشون نکنی اینطوری میشه

من خودم بعد شهادتم میام توی خواب . چند نفری رو با خودم نبرم ول کن نیستم

شهدا به فاتحه ما فک نکنم نیاز داشته باشن احتمالا تاثیر همون کتاب بوده ذهنتون تصویر رو ذخیره کرده با کمی پردازش برای خودتون به اکران دراورده دختر همسایه هم نکته انحرافی بود

خب سه مورد: اول اینکه از عنوان تاپیک یعنی ذکر یه سوال و بعدشم بلافاصله این جمله: توروخدا بگین یا جواب بدین فهمیدم تاپیک رو شما زدین
مورد بعدی اینکه احتمالا شام زیاد خوردین و یا ثبل شما خیلی فکر کردین.
مورد بعدی اینکه یادم باشه کاربریمو عوض کنم، میخواستم یاد شهدا رو در ذهن ها تقویت کنه ولی نه به این اندازه

از شوخی گذشته:
از تعبیر خواب زیاد سر در نمیارم.چون خودم زیاد خواب نمیبینم و زمانی هم که میبینم تا بیدار میشم یادم میره.
اما خب شهدا که انقدر خشن تو خواب نمیان که. شب قبل خواب هیچی صحبت یا فکری در مورد چیزی که به شهدا ربط داشته باشه نبوده؟
بیشتر توضیح بدین. با بچه ای که پیشش بود خشن رفتار میکرد؟ با توجه به این جمله میگم: دست دختر همسایه مون رو کشید و برد
خنده ی اون آقا حالت اهریمنی داشت؟
این خواب رو حدود چه ساعتی دیدین؟ زمان خواب هم مهمه.

مهلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا......

دوباره دیشب همون خواب رو دیدم...دقیقا همون بود...خدایاااااااااا من میترسمممممممم...

این ک چیزی نیس شیوا جون من تو خاب با ارواح در ارتباطم حالا باور نکنین
من وقتی مامانم اذیت میکنم بیشتر خاب ارواح میبینم

انشاالله که خیره شیوا جان..حتما صدقه بذار گلم..

آخه مگه میشه آدم یه خواب رو دوبار ببینه؟؟؟
منم خیلی خواب جن و روح و قبرستون و بهشت و اینجور چیزا می بینم...خدا رحم کنه...