لباس سفیده منم

یادش بخیر بعد از عملیات نهار در مشهد بود

حاجی یادته صیاد شیرازی و حمید باکری پیش ما بودیم یک دفعه پاتک زدن بهمون حسین فهمیده از جانش گذشت و رفت زیر تانک شهید فرهاد محمدی و شهید حسن و حیسن عباس زاده شهید شدن حاجی دلم براشون تنگ شده این همه شهید دادیم تا پیروز شدیم الانم این خاطره خوبی بود برای ما

آقاي فدائيان تبريك ميگم بهتون..قوه تخيل وخيال پردازيتون خيلي خوبه.اصلاعنوانش خيلي جالبه..والا

آره هیچ وقت یادم نمیاد زمانی که حواسم نبود پام رو گذاشتم روی مین

بعد به همه گفتم برید کنار من خودمو نجات میدم ولی همین که نکون خوردم منفجر شدم رفتم هوا و به فیض شهادت نایل امدم

پس واجب شد عکس عملیات منو جیمی تو شلمچه رو هم ببینید. کاش بیاد ببینه و عکس رو بذاره. تو لپتاپ جیمیه.
سفر فوق العاده ای بود. هیچوقت از یادم نمیره. جالب این بود که کلیه ی فعالین راه شهدا از تمام کشور جمع شده بودن و در قالب شبکه ملی وارثون با هم همسفر بودیم. بچه های خیلی گلی بودن. اصلا روحیاتشون عالی. از اونایی که اگه الان جنگ بشه دقیقا راه همون شهدا رو میرن. به یکیشون گفتیم برا یه کلیپ کمی مطالب از شهدا میخوایم،یه فلش در اورد داد بهش گفتیم همین؟ گفت الان میام. رفت با یه هارد ترا برگشت. یه ترا مطالب ناب دیده نشده در مورد شهدا داشت،عکس،فیلم،نوشته و هرچی که فکرشو کنی. نشاط زیادی داشتن. یه لحظه دلم تنگ شد برا اون روزا

لطفا مسخره نکنید اگه میدیدی دوستت روبه روت شهید میشه اون وقت این چیزا را نمیگفتی هیچ وقت این یادم نمیره به حمید باکری گفتیم برادرت شهید شده برو ببینش دیدیم هیچ عملی انجام نداد گفتم چرا واستادی برگشت با غرور خاصی
گفت اینا همه برادر منن هیچ فرقی نمیکنه اینم بگم یک سیدی پیش ما بود دیدم داره مدالشو از گردنش درمیاره این مدال روش اسمشو فامیلیشو خلاصه همه چیزشو تو این مدال نوشته بود دیدم انداخت توی رود خانه اب بردش بهش گفتم مگه دیوانه شدی این چه کاری بود که کردی با غرور خاصی گفت میخوام مثل مادرم حضرت فاطمه قبرمو ندونن کدومه میخوام گمنام بمانم ریا نشه ها اینو هم بگم من فرمانده گردان بودم و حاجی فرمانده اون یکی گردان داشتیم به پادگان دشمن حمله میکردیم ما اینور کوه حاجی با سربازاش اون ور کوه خلاصه با کلی زحمت تونستیم پادگانو تصرف کنیم یکی از سربازا رفت که اونجارا پاک سازی کنه که یهو صدای انفجار شنیدم سریع رفتیم دیدی شهید شده دشمن تله گذاشته بود نارنجک را گذاشته بود لای در وقتی سربازم درو باز کرده نارنجک افتاده منفجر شده و سربازم شهید شده دیدم حاجی اومد اونم با 3تا اسیر اسیرای عراقی گرفته بو بعد فهمیدیم فرمانده هستن فرمانده عراقی ها کلی چیر به در بخور ازشون گرفتیم بعد به اون یکی عراقی ها پاتک زدیم و اون یکی پادگان عراقی ها را گرفتیم ما این همه شهید دادیم و حالا الینا و زینب برگشتن مسخره میکنن کاش شما هم اونجا بودید میدید که دوستت جلوی چشمت پرپر میشه حتیا نمیتونی بند انگشتشو پیدا کنی تیکه تیکه شد بود اونیکی دوستم دیدم دستشو پیدا کرده وقتی دستشو باز کردم دیدم مهر کربلا تو دستش بود میخواست نماز بخونه که شهید شده بود یکی از بچه ها هم تو ی سیم خاردار گلوله خورده بود رفت سرشو گرفتم گفتم چی شده گریه کردو گفت چرا نگزاشتی امام زمان با من حرف بزنه گفتم مگه چیشده گفت با امام زمان داشتم حرف میزدم که تو اومدی نگذاشتی وقتی شب میخوابیدیم صبح بیدار میشدیم میدیدم که یکی پوتین های همه ی مارا واکس زده یک شب که یواشکی بلند شدم برم اب بخورم دیدم که حمید باکری پوتینهای بچه هارو واکس میزنه رفتم پیشش گفتم این چه کاریه گفت تورو خدا به هیچ کس نگو من اینارا واکس میزدم نمیخوام بدونن منم نشتم پیشش به اون کمک کردم و تا اذان صبح واکس میزدیم یدونید چقدر ثواب داشت این کار و بچه هارو صدا زدیم برای نماز صبح میبینید چقدر ادم ها خوبی را از دست دادیم

به قول کاربر گمنام عجبا! کی مسخره کرده ؟

همونی که پیامتو پاک کردی سوسک با نرنجک رفت زیر تانک همونو میگم

سوسک من معروفه بیشتر بچه ها میشناسنش و اگر ازش حرفی میزنم قصد مسخره کردن ندارم ...
بله ... لازم دیدم پاکش کنم تا کسی مثل شما برداشت غلط نکنه ...

اوکی ... حق با شماست ...

فداییان جان وقتی پست رو پاک کردن یعنی دیگه جای بحثی نمیمونه. اگه از پستشون ناراحت بودی که ایشون پاکش کردن و حداقل من که ندیدمش و از حذفش دیگه نباید ناراحت باشی که داداشم. هه تقصیر منه موضوع داغی برای بحث نیس سر این چیزا میبحثیم. موافقید یه کم بریم تو بحثای سیاسی؟ این چند روزه خیلی تاپیک سیاسی میخواستم بذارم بزور جلو خودمو گرفتم.

ای بابا بازم فدایی داره عملیات انتحاری انجام میده اونم بر علیه خودیها

راستی پس توی اون عملیات شماها بودین اونور کوه مارو باش فک کردیم شماها دیگه اسیر شدین تموم شد رفت

یادته در عملیاتی توسط دشمن فرضی اسیر شدی اونقدر به یاد رشادتهای تو خندیدیم که نگو

حاجی کسی منو اسیر بگره انقدر حرف میزم که ازادم کنن بگن دیگه نیا برو تورو خدا جالبش اینجاس من دیگه نخوام برم دغ مرگشون کنم

دق مرگ بودمنظورتون ديگه؟

زبون ترکی میشه دغ افتاد

هال کردم خدایی با هال بود عثلا به نزر من باید یک کابر مخثوث گرار داده بشه برای صرو ثامان دادن به وذعیت املای کاربران

واقعا که خیلی باحال بود

فقط ضایعم کن کار دیگه ای نکن اگه اخراجت نکردم از هیئت ههههههههههه

ما این همه شهید دادیم که اینا با ارامش زندگی کنن اینا هم اومدن تو سایت یعنی چی بشه