تا حالا شده برای شخصیت رمان مورد علاقتون دلتنگ بشید اگه بوده کدوم رمان

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 198
نویسنده پیام
farinaz آفلاین


ارسال‌ها : 681
عضویت: 6 /4 /1392
محل زندگی: تبریز
سن: 15
تشکرها : 2894
تشکر شده : 596
تا حالا شده برای شخصیت رمان مورد علاقتون دلتنگ بشید اگه بوده کدوم رمان
گاهی وقت ها وقتی یه رمان رو میخونیم تا چند روز بعد هم اون رمان توی ذهنمونه و حتی برای شخصیت های داخل رمان دلتنگ میشیم اگه برای شما هم این مورد پیش اومده برای کدوم رمان و کدوم شخصیت بوده؟

امضای کاربر : #[font]امضــآ نـدآرمـ مـهـر دآرمـ هـــــآآآق[/font] ↓↓↓ .../
چهارشنبه 27 شهریور 1392 - 20:58
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
farinaz آفلاین



ارسال‌ها : 681
عضویت: 6 /4 /1392
محل زندگی: تبریز
سن: 15
تشکرها : 2894
تشکر شده : 596
تا حالا شده برای شخصیت رمان مورد علاقتون دلتنگ بشید اگه بوده کدوم رمان
من خودم :

هری پاتر و دوزتاش.....


نیما داخل رمان یلدا


فرهاد داخل رمان پریچهر


انیدو انا تو رمان باورم کن و هیچکس مثل تو نبود

امضای کاربر : #[font]امضــآ نـدآرمـ مـهـر دآرمـ هـــــآآآق[/font] ↓↓↓ .../
چهارشنبه 27 شهریور 1392 - 20:59
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
sondos آفلاین



ارسال‌ها : 2979
عضویت: 7 /5 /1391
محل زندگی: آذربایجان شرقی
سن: 30
تشکرها : 2747
تشکر شده : 3744
تا حالا شده برای شخصیت رمان مورد علاقتون دلتنگ بشید اگه بوده کدوم رمان
منم که اصلا  اهل رمان نیستم

امضای کاربر : سال ها دویده ام …

با قلبی معلق و پایی در هوا

دیگر طاقت رویاهایم تمام شده است

دلم رسیدن میخواهد ...


چهارشنبه 27 شهریور 1392 - 23:29
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از sondos به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zeinab / farinaz /
gomnam آفلاین



ارسال‌ها : 2465
عضویت: 3 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 2919
تشکر شده : 5292
تا حالا شده برای شخصیت رمان مورد علاقتون دلتنگ بشید اگه بوده کدوم رمان
من کلا زیاد علاقه ای به رمان نداشتم و البته الانم علاقه آنچنانی ای ندارم که دلیلش حس شخصی نیس بلکه دلیلی هست که برا خودم دارم و اخیرا به این رسیدم که دلیلم زیاد صحیح نیس و میخوام اگه بشه در روز مقدار محدودی از زمانم رو به رمان خوانی اختصاص بدم. اما یه بار حدود 5 سال پیش مجبور شدم یه رمانی رو بخونم که واقعا فوق العاده بود. یه رمان طولانی به اسم جای
خالی سلوچ از نویسنده ی واقعا توانمند آقای محمود دولت آبادی. قضیه از این جریان بود که استاد خواهرم این رمان رو بعنوان یه کار عملی بهش داده بود تا خلاصش کنه اما چون فرصت زیادی نداشت این کارو به من سپرد تا در کمتر از 4 روز این خلاصه نویسی رو انجام بدم. منم اول با اکراه و مجبورا شروع به خوندن این رمان کردن،چون حجم وحشتناکی داشت. اما بعدش کاملا غرق داستان شدم و به شکلی شد که خودمم انگار داخل داستان حس میکردم،موقع غذا خوردن احساس میکردم با شخصیتهای داستانم،کلا در اون چند روز زندگیم با اونا تطبیق داده شده بود،آقای دولت آبادی فوق العاده کار کرده بود. دلم برا شخصیتهای اصلی داستان یعنی مرگان،عباس و ابرام تنگ شده.الانم که در موردش حرف زدم کلی تجسماتی که از اون رمان داشتم از جلو چشمم رد شد.


امضای کاربر : مبارزه هر قدر صعب، صعود را ادامه بده. شاید قله در یک قدمی تو باشد
و بدان : آنان که آفتاب را به زندگی دیگران ارزانی می دارند،نمی توانند خود از آن بی بهره باشند
چهارشنبه 27 شهریور 1392 - 23:59
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از gomnam به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: farinaz /
maryamsis آفلاین



ارسال‌ها : 1649
عضویت: 8 /3 /1392
محل زندگی: شبستر
سن: 16
تشکرها : 1355
تشکر شده : 1845
تا حالا شده برای شخصیت رمان مورد علاقتون دلتنگ بشید اگه بوده کدوم رمان
فری جون فقط هری پاتر عشق است

بازیگرشم هرمیون گرانجر

امضای کاربر :
خدایا!
من دلم قرصه!
کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت، که حتی روز روشن نیست
کسی اینجا نمی بینه، که دنیا زیر چشماته
یه عمره یادمون رفته، زمین دار مکافاته
فراموشم شده گاهی، که این پایین چه ها کردم
که روزی باید از اینجا، بازم پیش تو برگردم
خدایا وقت برگشتن، کمی با من مدارا کن
شنیدم گرمه آغوشت، اگه میشه منم جا کن...
پنجشنبه 28 شهریور 1392 - 10:16
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از maryamsis به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: farinaz /
elena آفلاین



ارسال‌ها : 7586
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 5163
تشکر شده : 6247
تا حالا شده برای شخصیت رمان مورد علاقتون دلتنگ بشید اگه بوده کدوم رمان
رمان نمیخونم
دلم برای شازده کوچولو تنگ شده

امضای کاربر : به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ......
ولی آموختم که :
ناله ام سکوت باشد ....
گریه ام لبخند ...
و تنها همدمم ، خدا .....
پنجشنبه 28 شهریور 1392 - 11:19
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
farinaz آفلاین



ارسال‌ها : 681
عضویت: 6 /4 /1392
محل زندگی: تبریز
سن: 15
تشکرها : 2894
تشکر شده : 596
تا حالا شده برای شخصیت رمان مورد علاقتون دلتنگ بشید اگه بوده کدوم رمان
داداش گمنام بعضی از داستانن ها هستن ک ادم توش غرق میشه چون نویسنده با عشق داره کارش رو مینویسه 

چون خودم نویسندم بهتر میفهمم من رمان اولم اصلا خوب نبود چون بعضی جاهاش واقعا میموندم ک چی بنویسم یا چه جوری بنویسم ولی کار های بعدیم مخصوصا غم چشمات رو خیلی خوب در اوردم انگار ک دختر داستان خودمم ینی حال میکنم وقتی میخونم 


اقای محمود دولت ابادی نویسنده ی میشناسمش شاید هم ی چن تا از کتاباش رو خوندم ولی یادم نیس 

امضای کاربر : #[font]امضــآ نـدآرمـ مـهـر دآرمـ هـــــآآآق[/font] ↓↓↓ .../
پنجشنبه 28 شهریور 1392 - 11:20
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از farinaz به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: gomnam /
shiva13 آفلاین



ارسال‌ها : 1335
عضویت: 16 /1 /1392
سن: 16
تشکرها : 6040
تشکر شده : 1893
تا حالا شده برای شخصیت رمان مورد علاقتون دلتنگ بشید اگه بوده کدوم رمان
کتابی خوندم که واقعی بود...داستان زندگیش رو نوشته بود...


توتوچان-دخترکی ان سوی پنجره...


خیلی دلم میخواست جای اون دختره باشم...

امضای کاربر :
خدا جون کمکم کن...
پنجشنبه 28 شهریور 1392 - 13:16
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 4 کاربر از shiva13 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: farinaz / maryamsis / gomnam / mahla /
maryamsis آفلاین



ارسال‌ها : 1649
عضویت: 8 /3 /1392
محل زندگی: شبستر
سن: 16
تشکرها : 1355
تشکر شده : 1845
تا حالا شده برای شخصیت رمان مورد علاقتون دلتنگ بشید اگه بوده کدوم رمان
فریناز بازم میگم مگه خر مغزم گاز گرفته رمانات بخونم خخخخخخخ ( محض شوخی بود )

امضای کاربر :
خدایا!
من دلم قرصه!
کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت، که حتی روز روشن نیست
کسی اینجا نمی بینه، که دنیا زیر چشماته
یه عمره یادمون رفته، زمین دار مکافاته
فراموشم شده گاهی، که این پایین چه ها کردم
که روزی باید از اینجا، بازم پیش تو برگردم
خدایا وقت برگشتن، کمی با من مدارا کن
شنیدم گرمه آغوشت، اگه میشه منم جا کن...
پنجشنبه 28 شهریور 1392 - 15:33
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
farinaz آفلاین



ارسال‌ها : 681
عضویت: 6 /4 /1392
محل زندگی: تبریز
سن: 15
تشکرها : 2894
تشکر شده : 596
تا حالا شده برای شخصیت رمان مورد علاقتون دلتنگ بشید اگه بوده کدوم رمان
نخون بابا نخون 

امضای کاربر : #[font]امضــآ نـدآرمـ مـهـر دآرمـ هـــــآآآق[/font] ↓↓↓ .../
پنجشنبه 28 شهریور 1392 - 19:42
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group