تعداد بازدید 164
|
نویسنده |
پیام |
zlatan
![](https://rozup.ir/up/jakob/news-forum-temp/barchasb/herfeie2.png)
ارسالها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
|
دانه (داستان آموزنده ) خودشناسیه ...
دانه کوچک بود و کسی او را نمی دید. سال های سال گذشته بود و او هنوز همان دانه ی کوچک بود ... دانه دلش می خواست به چشم بیاید اما نمی دانست چگونه. گاهی سوار باد می شد و از جلوی چشم ها می گذشت. گاهی خودش را روی زمینه ی روشن برگ ها می انداخت و گاهی فریاد می زد و می گفت: " من هستم ، من این جا هستم. تماشایم کنید." اما هیچ کس جز پرنده هایی که قصد خوردنش را داشتند یا حشره هایی که به چشم آذوقه ی زمستان به او نگاه می کردند، کسی به او توجه نمی کرد. دانه خسته بود از این زندگی ، از این همه گم بودن و کوچکی خسته بود . یک روز رو به خدا کرد و گفت: « نه، این رسمش نیست. من به چشم هیچکس نمی آیم. کاشکی کمی بزرگتر، کمی بزرگتر مرا می آفریدی.» خدا گفت: "اما عزیز کوچکم! تو بزرگی، بزرگتر از آن چه فکر می کنی. حیف که هیچ وقت به خودت فرصت بزرگ شدن ندادی. رشد ماجرایی است که تو از خودت دریغ کرده ای. راستی یادت باشد تا وقتی که می خواهی به چشم بیایی، دیده نمی شوی. خودت را از چشم ها پنهان کن تا دیده شوی" دانه ی کوچک معنی حرف های خدا را خوب نفهمید اما رفت زیر خاک و خودش را پنهان کرد. رفت تا به حرف های خدا بیشتر فکر کند. سالهای بعد دانه ی کوچک، سپیداری بلند و باشکوه بود که هیچکس نمی توانست ندیده اش بگیرد؛ سپیداری که به چشم همه می آمد. دابوت به عنوان جدید ترین متد روانشناسی موفقیت می گوید:"برای آغاز حرکتهای بزرگ راز داری یکی از ارکان مهم است.رازداری تو را از آسیبها مصون می کند.اگر پیشه ی خود را علم قرار دادی بدان که روشنفکری با هجرت در هم آمیخته.یا هجرت به بیرون یا هجرت به درون و انزوا طلبیدن.پس از آن است که دیده خواهی شد."
|
|
دوشنبه 23 مرداد 1391 - 06:09 |
|
تشکر شده: |
|
|
تشکر شده: |
2 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
banoo & sondos & |
|
elena
![](https://rozup.ir/up/jakob/news-forum-temp/barchasb/arshad.png)
ارسالها : 7586
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 5163
تشکر شده : 6247
|
دانه (داستان آموزنده ) خودشناسیه ...
زیبا بود مثل همیشه و از کتاب هر قاصدکی یک پیامبر است .نویسنده :عرفان نظر آهاری. منم به حرف شما رسیدم ![](/weblog/file/forum/smiles/15.gif)
امضای کاربر : به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ......
ولی آموختم که :
ناله ام سکوت باشد ....
گریه ام لبخند ...
و تنها همدمم ، خدا .....
|
|
دوشنبه 23 مرداد 1391 - 07:49 |
|
برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.