تعداد بازدید 220
|
نویسنده |
پیام |
majnoon
![](http://up.jonbesh1404.ir/up/nasimeandishe/Pictures/%D9%86%DB%8C%D9%85%D9%87%20%D9%81%D8%B9%D8%A7%D9%84.png)
ارسالها : 316
عضویت: 7 /11 /1391
محل زندگی: عشق آباد
سن: 20
تشکرها : 72
تشکر شده : 493
|
نمیدانم چه می خواهم خدایا
نمی دانم چه می خواهم خدایا
به دنبال چه می گردم شب و روز
چه می جوید نگاه خسته من
چرا افسرده است این قلب پرسوز
***
ز جمع آشنایان می گریزم
به کنجی می خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تیرگی ها
به بیمار دل خود می دهم گوش
***
گریزانم از این مردم که با من
بظاهر همدم و یکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دوصد پیرایه بستند
***
از این مردم، که تا شعرم شنیدند
برویم چون گلی خوشبو شکفتند
ولی آن دم که در خلوت نشستند
مرا دیوانه ای بدنام گفتند
***
دل من ! ای دل دیوانه من !
که می سوزی ازین بیگانگی ها
مکن دیگر ز دست غیر فریاد
خدارا، بس کن این دیوانگی ها
فروغ فرخزاد
امضای کاربر : غصه ی دوری دلدار مرا پیرم کرد / غم هجران نگارم ز جهان سیرم کرد
گریه کردم ز فراغت گل من باور کن / که مرا غربت این شهر زمین گیرم کرد
|
|
دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 - 01:32 |
|
تشکر شده: |
|
|
تشکر شده: |
4 کاربر از majnoon به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
ania & sara & elena & 637 & |
|
برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.