اشعار ولادت فاطمه زهرا

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 241
نویسنده پیام
elmira1189 آفلاین


ارسال‌ها : 67
عضویت: 28 /1 /1392
محل زندگی: tehran
تشکرها : 35
تشکر شده : 161
اشعار ولادت فاطمه زهرا
آن شب زمين مكه بر خود ناز مى‏ كرد

با ناز خود درهاى رحمت باز مى‏ كرد

آن شب حرم سر تا قدم حق را هدف بود

گوياى تكبير بلال از هر طرف بود

آن شب شفق در باغ دلها لاله مى ‏كاشت

آن را به عشق يار هجده ساله مى‏ كاشت

آن شب سحر سجاده ‏ى دل باز مى‏ كرد

قامت به قد قامت، مودّت ساز مى ‏كرد

آن شب فلق شعر گل مهتاب مى‏ خواند

از بهر غم، شادى، حديث خواب مى ‏خواند

آن شب سپيده جامه بر تن چاك مى‏ كرد

گرد ملال از روى احمد پاك مى‏ كرد

آن شب زمان چرخ و فلك را تاب مى ‏كرد

كلك قضا لوح قدر را آب مى‏ داد

آن شب زمين آبستن شور و شعف بود

غواص دل آماده‏ ى صيد صدف بود

آن شب منا شعر مباركباد مى‏ خواند

زيبا سرود آن شب ميلاد مى‏ خواند

آن شب خديجه بود و درد بار دارى

از باردارى بود كارش بيقرارى

آن شب ز تنهايى روانش رنج مى ‏برد

رنج شكوفايى به پاى گنج مى‏ برد

آن شب زنان مكه بر او پشت كردند

از او بريدند و نكوهش مشت كردند

آن شب درّ ناسفته ‏اى، بحر كرم سفت

طفلى كه بودش در رحم با او سخن گفت

آن شب ميان آن دو اسرارى مگو بود

وقت شكوفايى نخل آرزو بود

آن شب به مادر از بهشت و حور مى ‏گفت

از مرگ ظلمت در ديار نور مى‏ گفت

آن شب سحر آهنگ شادى ساز مى ‏كرد

در را براى صبح صادق باز مى‏ كرد

آن شب خديجه بود و آه جانگدازش

لطف خداى مهربان و سوز و سازش

آن شب بهشتى بانوان امداد كردند

با يارى خود قلب او را شاد كردند

آن يك به دستش ساغرى آكنده از مُل

آن يك برايش سندس و استبرق و گل

آن يك به پايش با ترنم لاله مى ‏ريخت

لبخند از لب در، ديار ناله مى‏ ريخت

آن يك برايش باده در پيمانه مى ‏كرد

آن يك پريشان گيسوانش شانه مى ‏كرد

مريم به گوشش آيه انجيل مى‏ خواند

آسيه بهرش داستان نيل مى‏ خواند

سارا برايش عود و عنبر دود مى ‏كرد

او را مهيا بهر يك مولود مى‏ كرد

ناگه خدا از راز هستى پرده برداشت

آهنگ فتح نور در شهر سحر داشت

تا مصطفى را ابتران ابتر نخوانند

شعر هجا در وصف پيغمبر نخوانند

ام القرا آيينه دار نور گرديد

چشم كج انديشان عالم كور گرديد

كون و مكان را ذات حق زيب و فرى داد

بر خاتم پيغمبرانش دخترى داد

آن هم چه دختر نازنين و ناز پرور

دختر نه بلكه بر يتيم مكه، مادر

بالاتر از او بين زنها دخترى نيست

در امتحان همسرى شد نمره ‏اش بيست

هر تار مويش آيه حبل المتين است

بر حلقه ‏ى انگشتر خاتم، نگين است

آمد به دنيا عصمت كبراى سر مد

ام‏ الائمه فاطمه ام ‏محمد

آمد به دنيا شاهكار كلك خلقت

گنجينه شرم و حيا و كان عصمت

آمد به دنيا آنكه نورش منجلى بود

معراج احمد بود و منهاج على بود

آمد به دنيا آنكه هستى هست مستش

از مستى هستى بشر شد پاى بستش

گر او نبودى هستى عالم نبودى

مشهودى از آب و گل و آدم نبودى

گر او نبودى زندگى بى محتوا بود

در پرده ابهام آيات خدا بود

او رحمتى بر رحمةللعالمين است

او زينت آيات قرآن مبين است

بر جسم ختم‏ الانبيا روح است زهرا

بر كشتى عدل على نوح است زهرا

آئينه دار نهضت پيغمبر است او

بهر پدر دلسوزتر از مادر است او

مظهر خدا هست و خدا را اوست مظهر

ساقى على هست و على را اوست كوثر

شرمنده از نور جمالش آفتاب است

درس نخستين بر زنان حفظ حجاب است

لبهاى ختم الانبيا بوسيد دستش

پيمانه صبر على گرديد مستش

از بس كه داده ذات حق قدر و مقامش

قد قامت احمد بود از احترامش

بى فاطمه نام نبى معنا ندارد

فرقى على با حضرت زهرا ندارد

جمعه 06 اردیبهشت 1392 - 19:57
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 6 کاربر از elmira1189 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: 637 & jimykoochooloo & sondos & maryam & elena & ania &
637 آفلاین



ارسال‌ها : 1388
عضویت: 30 /6 /1391
محل زندگی: Qom
سن: 22
تشکرها : 3408
تشکر شده : 3683
اشعار ولادت فاطمه زهرا



              




دنیا به کام تلخ من امشب عسل شده است

شیرین شده است و ماحصلش این غزل شده است

تاثیر مهر مادریت بوده بر زبان

این واژه ها اگر به تغزل بدل شده است

مادر!حضور نام تو در شعر های من

لطف خداست شامل حال غزل شده است

غیر از تو جای هیچ کسی نیست در دلم

این مسأله میان من و عشق حل شده است

سیاره ای که زهره نشد آه می کشد

آه است و آه  آنچه نصیب زحل شده است

زهرایی و تلألو نور محبتت

در سینه ام ز روز ازل لم یزل شده است

با نام تو هوای غزل معنوی شده است

بی اختیار وارد این مثنوی شده است

هرگز نبوده غیر تو مضمون بهتری

تنها تویی که بر سر ذوقم می آوری

نامت مرا مسافر لاهوت کرده است

لاهوت را شکوه تو مبهوت کرده است

از عرش آمدی و زمین آبرو گرفت

باید برای بردن نامت وضو گرفت

نور قریش! تا که تویی صاحب دلم

غرق خداست شعب ابی طالب دلم

عمرت نفس نفس همه تلمیح زندگی است

حرفت چراغ راه و مفاتیح زندگی است

از این شکوه ، ساده نباید عبور کرد

باید مدام زندگیت را مرور کرد

چون زندگیت ساده تر از مختصر شده است

پیش تجملات ، جهازت سپر شده است

آیینه ای و سنگ صبور پیمبری

در هر نفس برای پدر مثل مادری

اشک شما عذاب بهشت است ، خنده کن

لبخندت آفتاب بهشت است ، خنده کن

دنیای ما نبوده برازنده ی شما

هجده نفس زمین شده شرمنده ی شما

آیینه ای نهاده خدا بین سینه ام

حس می کنم مزار تو را بین سینه ام

مانند آن خسی که به میقات پر کشید

قلبم به سوی مادر سادات پر کشید .


حمیدرضا برقعی

امضای کاربر :                   

                                    وقــتی زمــیـن از جــاذبـه حـرف زد ، هـمه پــرنـدگـان بــه او خـندیــدند...


سه شنبه 10 اردیبهشت 1392 - 15:48
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 4 کاربر از 637 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: sara / ania / maktab110 / maryam /
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group