داستان اعدام...

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 263
نویسنده پیام
sondos آفلاین


ارسال‌ها : 2979
عضویت: 7 /5 /1391
محل زندگی: آذربایجان شرقی
سن: 30
تشکرها : 2747
تشکر شده : 3744
داستان اعدام...
یه شب سه نفر اشتباهي دستگير ميشن و در نهايت ناباوري به اعدام روی صندلی الکتریکی محکوم ميشن...
نوبتِ نفر اول میشه که بشینه روی صندلی. وقتی میشینه میگه : من توی دانشگاه , رشته خداشناسی خوندم و به قدرت بی پایان خدا اعتقاد دارم .... میدونم که خدا نمیذاره آدم بیگناه مجازات بشه ....
کلید برق رو میزنن ... ولی هیچ اتفاقی نمیفته ....به بی گناهیش ایمان میارن و آزادش میکنن ...
نفر دوم میشینه روی صندلی و میگه : من تو دانشگاه حقوق خوندم ....
به عدالت ایمان دارم و میدونم واسه آدم بی گناه اتفاقی نمیفته ...کلیدبرق رو میزنن و هیچ اتفاقی نمیفته ...به بی گناهی اون هم اعتقاد میارن و آزادش میکنن ....
نفرسوم میاد روی صندلی و میگه : من توی دانشگاه , رشته برق خوندم و به شما میگم که وقتی این دو تا کابل به هم وصل نباشن هیچ برقی وصل نمیشه به صندلی
..خوب بقيه داستان هم مشخصه، مسوولين زندان مشكل رو ميفهمن و موفق به اعدام فرد ميشن


نتيجه: لازم نيست همه جا راه حل مشكلات رو عنوان كنيد 




امضای کاربر : سال ها دویده ام …

با قلبی معلق و پایی در هوا

دیگر طاقت رویاهایم تمام شده است

دلم رسیدن میخواهد ...


جمعه 25 اسفند 1391 - 18:32
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 10 کاربر از sondos به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: saeed_1391 & saqane & sara & masoud & eshragh & elena & 637 & samira & shiva13 & maktab110 &
saeed_1391 آفلاین



ارسال‌ها : 1961
عضویت: 5 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 24
تشکرها : 1841
تشکر شده : 2254
داستان اعدام...
پس چی فکر کردین به همین دلیل هست که من خیلی از مشکلات را با اینکه بلد هستم حل نمی کنم.

امضای کاربر :

عجیب روزگاریست ، شیطان فریاد می زند آدم پیدا کنید سجده خواهم کرد

جمعه 25 اسفند 1391 - 20:10
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از saeed_1391 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: maktab110 /
sondos آفلاین



ارسال‌ها : 2979
عضویت: 7 /5 /1391
محل زندگی: آذربایجان شرقی
سن: 30
تشکرها : 2747
تشکر شده : 3744
داستان اعدام...
مشكلات كامپيوتري هم خطري داره كه وقتي ميپرسيم ميپيچونيد اقاي مهــــــــــــــــــــــندس؟؟!!

امضای کاربر : سال ها دویده ام …

با قلبی معلق و پایی در هوا

دیگر طاقت رویاهایم تمام شده است

دلم رسیدن میخواهد ...


جمعه 25 اسفند 1391 - 20:54
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از sondos به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: saeed_1391 / maktab110 /
saeed_1391 آفلاین



ارسال‌ها : 1961
عضویت: 5 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 24
تشکرها : 1841
تشکر شده : 2254
داستان اعدام...
نقل قول از sondos
مشكلات كامپيوتري هم خطري داره كه وقتي ميپرسيم ميپيچونيد اقاي مهــــــــــــــــــــــندس؟؟!!


دقیقا،زدید وسط خال.نه اینکه میترسم دوستان یه وقت جوگیر بشوند بزنند FBI رو هک کنند،برای همین بعضی وقتها می پیچیونم.

امضای کاربر :

عجیب روزگاریست ، شیطان فریاد می زند آدم پیدا کنید سجده خواهم کرد

جمعه 25 اسفند 1391 - 22:19
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از saeed_1391 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: maktab110 /
sondos آفلاین



ارسال‌ها : 2979
عضویت: 7 /5 /1391
محل زندگی: آذربایجان شرقی
سن: 30
تشکرها : 2747
تشکر شده : 3744
داستان اعدام...



امضای کاربر : سال ها دویده ام …

با قلبی معلق و پایی در هوا

دیگر طاقت رویاهایم تمام شده است

دلم رسیدن میخواهد ...


جمعه 25 اسفند 1391 - 23:49
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از sondos به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: shiva13 / maktab110 /
gomnam آفلاین



ارسال‌ها : 2465
عضویت: 3 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 2919
تشکر شده : 5292
داستان اعدام...
بچه های برق همیشه مظلومن. ببینید کی دارم میگم این حرفو: اگه من تغییر رشته ندادم.حالا خبرشو میشنوید.
بخوام تغییر رشته بدم چه رشته ای رو پیشنهاد میکنید؟ من خودم آیتی دوس دارم،کسی میتونه راهنماییم کنه؟

امضای کاربر : مبارزه هر قدر صعب، صعود را ادامه بده. شاید قله در یک قدمی تو باشد
و بدان : آنان که آفتاب را به زندگی دیگران ارزانی می دارند،نمی توانند خود از آن بی بهره باشند
دوشنبه 28 اسفند 1391 - 00:27
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از gomnam به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: shiva13 / maktab110 /
sondos آفلاین



ارسال‌ها : 2979
عضویت: 7 /5 /1391
محل زندگی: آذربایجان شرقی
سن: 30
تشکرها : 2747
تشکر شده : 3744
داستان اعدام...
بله اقاي گمنام يكي برقي ها مظلومن يكي مديريت ها
به نظر من تغيير رشته بديد بيايد مديريت بخونيد...ميدونيد كه ما هر چي ميكشيم از ضعف مديريت ميكشيم

امضای کاربر : سال ها دویده ام …

با قلبی معلق و پایی در هوا

دیگر طاقت رویاهایم تمام شده است

دلم رسیدن میخواهد ...


دوشنبه 28 اسفند 1391 - 08:22
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از sondos به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: gomnam / shiva13 /
elena آفلاین



ارسال‌ها : 7586
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 5163
تشکر شده : 6247
داستان اعدام...
هر رشته ای دوست داشتین برین .... فقط زودتر برین
میخوایم جشن بگیریم شیرینی هم میدیدم
رشته ی برق مرد میخواد نه نی نی

امضای کاربر : به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ......
ولی آموختم که :
ناله ام سکوت باشد ....
گریه ام لبخند ...
و تنها همدمم ، خدا .....
دوشنبه 28 اسفند 1391 - 11:45
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از elena به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: gomnam /
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
داستان اعدام...
منم میخوام شهرسازی بخونم ، کسی نیست منو کمک کنه ؟

دوشنبه 28 اسفند 1391 - 11:49
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: gomnam / shiva13 /
gomnam آفلاین



ارسال‌ها : 2465
عضویت: 3 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 2919
تشکر شده : 5292
داستان اعدام...
یادش بخیر 8 ماه پیش.یه حرفی زدم پاش وایسادم

امضای کاربر : مبارزه هر قدر صعب، صعود را ادامه بده. شاید قله در یک قدمی تو باشد
و بدان : آنان که آفتاب را به زندگی دیگران ارزانی می دارند،نمی توانند خود از آن بی بهره باشند
سه شنبه 14 آبان 1392 - 14:55
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از gomnam به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: shiva13 /
sondos آفلاین



ارسال‌ها : 2979
عضویت: 7 /5 /1391
محل زندگی: آذربایجان شرقی
سن: 30
تشکرها : 2747
تشکر شده : 3744
داستان اعدام...
تغییر رشته دادید اومدید مدیریت؟؟؟تصویر: /weblog/file/forum/smiles/12.gif

امضای کاربر : سال ها دویده ام …

با قلبی معلق و پایی در هوا

دیگر طاقت رویاهایم تمام شده است

دلم رسیدن میخواهد ...


سه شنبه 14 آبان 1392 - 15:04
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
gomnam آفلاین



ارسال‌ها : 2465
عضویت: 3 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 2919
تشکر شده : 5292
داستان اعدام...
نه در اون حد تصویر: /weblog/file/forum/smiles/4.gif
آیتی . البته این تغیر رشته تا حدی زیادی مجبوری بود وگرنه عشقی که از همون دوران راهنمایی به برق دارم فکر کنم کم نظیره و تعصب خاصی رو مهندسی برق دارم، یه روزی بالاخره برق رو هم میخونم به آخر میرسونمش،بیخالش نمیشم

امضای کاربر : مبارزه هر قدر صعب، صعود را ادامه بده. شاید قله در یک قدمی تو باشد
و بدان : آنان که آفتاب را به زندگی دیگران ارزانی می دارند،نمی توانند خود از آن بی بهره باشند
سه شنبه 14 آبان 1392 - 15:20
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از gomnam به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: shiva13 /
maryamsis آفلاین



ارسال‌ها : 1649
عضویت: 8 /3 /1392
محل زندگی: شبستر
سن: 16
تشکرها : 1355
تشکر شده : 1845
داستان اعدام...
الان منو راهنمایی بکنین برق بخونم یا مکانیک یا ایتی ؟؟
ابجیم میگه یا برق بخون یا مکانیک
ولی رشته خودش مکانیکه من بیشتر دوس دارم ای تی بخونم چیکار کنم خووو

امضای کاربر :
خدایا!
من دلم قرصه!
کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت، که حتی روز روشن نیست
کسی اینجا نمی بینه، که دنیا زیر چشماته
یه عمره یادمون رفته، زمین دار مکافاته
فراموشم شده گاهی، که این پایین چه ها کردم
که روزی باید از اینجا، بازم پیش تو برگردم
خدایا وقت برگشتن، کمی با من مدارا کن
شنیدم گرمه آغوشت، اگه میشه منم جا کن...
سه شنبه 14 آبان 1392 - 16:00
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group