دنیای این روزای من...

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 260
نویسنده پیام
fatima313 آفلاین


ارسال‌ها : 345
عضویت: 1 /8 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 424
تشکر شده : 378
دنیای این روزای من...
زیبا .........هوای حوصله ابریست.


دوباره اومد....یه حس کهنه و  مبهم....اومد  بدون اینکه اجازه بگیره....اومد مثل همیشه بی خبر!!
حالا اینجاست....کز کرده گوشه ی دلم!!داره از پنجره ی چشمای من به دنیا نگاه می کنه...
نامرد ....چرا اشکمو در میاری؟؟؟
با توام...پاتو انداختی رو پات داری آواز می خونی؟؟؟به دلم رحم کن.
نرم ...نرمک می رسد اینک بهار خوش به حال روزگار...ای دل من گرچه در این روزگار جامه ی رنگین نمی پوشی به کام...
دوست داری زجرم بدی؟؟؟بهار........بوی عیدی .......بوی عود
ورق نزن برگ برگ دلمو...خونه................خونه................خونه!!!
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا!
اگه من نبودم کار دنیا لنگ بود؟؟؟آخه 637 من چطوری باید باور کنم اگه من نباشم کار دنیا لنگه هان؟؟؟تو چیزی نگو حس لعنتی...همون جا ...گوشه ی قلبم آروم بشین...فقط حق داری گریه کنی ...پا به پای من!!
نتونستن های من داره زیاد می شه خدا!!!کاری از دستم بر نمیادهام داره زیاد می شه...گوشت با منه خدا ...
خدایا دیدی ؟؟؟دیدی چه جوری داشت نگام می کرد اون طفل معصوم ؟؟ تو اون هوای سرد زمستون ...گناهش چیه که باید بشینه تو پیاده رو منتظر ترحم یکی مثل من.......................خدا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!



لنگ نبود........کار دنیا لنگ نبود........آخه من به چه درد دنیای تو خوردم؟؟؟
خدایا دیدی.... بشر را مثله میکنن.........بشر با همنوع خودش این کارو می کنه؟؟؟آخه چرااااااااااااااااااا؟؟؟
چرا جنگ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟من  از بوی خون متنفرم.........من از رقص مرگ بین اجساد بی گناه میانمار متنفرم...........


من از صدای گلوله متنفرم.........من از بمب و موشک متنفرم.........من نمی تونم این همه درد و تحمل کنم!!!آخه گناه تو چیه سومالی تو چرا باید گرسنه باشی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من سر سفره ی رنگینم و تو ساقه ی درخت مزه مزه می کنی؟؟؟؟؟ مولا منو ببخش........خدا تو چرا منو آفریدی؟؟؟
حالا بگو خوش به حال روزگار...............چه روزگاری؟؟؟؟؟؟
زهرا سادات ببخشید.......من به جای مادرت وتمام مادرای دنیا ازت معذرت می خوام........سهم تو پرورشگاه نیست......سهم تو آغوش مادره.......به من نگو نرو خاله..........منو بیشتر از این داغون نکن!!!
محمد من متاسفم که پدرت تو انفجار بغداد کشته شد.........من از طرف بشریت ازت معذرت می خوام!!!ببخشید نتونست هدیه ای که بهت قول داده بودو برات بخره!!!!!!!!اگه من بخرم قبوله؟؟آشتی ...منو حلال می کنی؟؟؟

آری دل بیچاره بسوز!!! آی زن ها می دونید امپریالیست چه کلاهی سرتون گذاشته با جادوی فمنیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آخ نفروش خودتو..............گرونی پیش خدا!!!!!!!!!!
خداوندا اگر روزی بشر گردی...................ز حالم باخبر گردی........پشیمان می شوی.........از....!!
زیبا هوای حوصله ابریست...ثانیه به ثانیه بشر در زجر می گذره.......و تو خدا نگاهمون کن!!!

حقوق بشر ؟؟؟؟؟؟؟؟بگذار گریه کنم....نه برای تو
نه ...نه ...نه!بل برای عاطفه ای که نیست و دنیایی که انجمن حمایت از حیوانات دارد اما انسان..........
پابرهنه و عریان می دود........و در زکام دفن می شود
برای دنیایی که زیست شناسان رمانتیکش سوگوار انقراض نسل دایناسورند.......
دنیایی که در حمایت از نوع خویش گاو شده است...سلمان روحت شاد!!!

بگذار گریه کنم..................................بری انسانی که در بزرگداشت جنایت هورا می کشد!!!!!!!!!!!
بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد...
آخ حس قدیمی ورق نزن دلمو .....که این اشک ها خون بهای عمر رفته ی من است....سرگذشت کسی که هیچ کس نبود...

پدرایی که جیبتون خالیه..........شب عیدتون شرمندگی و روسیاهی پیش خانوادست..........م ن ازتون معذرت کی خوام...
استاد مکانیک من...مسئله این هفته من محاسبه ی قدر مطلق حسرت نگاه یه بچه یتیتم فال فروشه که دلش قنج می ره واسه اون کفش تق تقی پاپیون دار تو ویترین اون مغازه ی شلوغ......که همه ی دنیاش یعنی کفش.......بزار از اصطکاک صرف نظر نکنم مگه می شه آدم کفش پاره بپوشه و اصطکاک زمینو حس نکنه؟؟؟؟؟؟؟


زیبا هوای حوصله ابریست........ورق نزن دلمو ...خونه.....خونه!!!
خدا به من رحم کن..........به شیعه ای که باید سر سوزنی از مولا به ارث برده باشه اما دریغ!!!!!!!!!
چه می کنی حس؟؟؟؟؟؟؟دلم چطوره حالش ؟؟؟؟؟؟؟.....دکترا جوابش کردن



خدا.............امروز چند شنبه بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟جمعه؟؟؟؟؟؟؟؟؟هنوز که غروب نشده....پس  چرا ابریست آسمان دلم؟؟؟
آقا بیا ..................
یکی حالش خرابه....................خراب!

آقا بیا..........بهار نزدیکه.......ولی چه بهاری؟؟؟؟؟؟؟حالا منم با مهمون قلبم می خونم:
من دلم سخت گرفته است از این ،میهمان خانه ی مهمان کش روزش تاریک!!!
که به جان هم نشناخته انداخته است؟؟
چند تن خواب آلود چند تن ناهموار؟چند تن ناهشیار!!
دلم سرت را درد آورد ببخش ...دل است دیگر گاهی می گیرد..........دعایم کنید!!!

امضای کاربر : جهان بیمار و رنجور است
دو روزی را که بر بالین این بیمار باید زیست
اگر دردی ز جانش بر ندارم
                                  نا جوانمردی است...
جمعه 11 اسفند 1391 - 12:18
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 8 کاربر از fatima313 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: 637 & zeinab & masoud & maryam & banoo & bita & sara & shiva13 &
fatima313 آفلاین



ارسال‌ها : 345
عضویت: 1 /8 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 424
تشکر شده : 378
دلم آتیش گرفته...
زنده باد یاد :
مرحوم سلمان هراتی
مرحوم فریدون مشیری
مرحوم حسین پناهی
زنده باد یاد عزیزانی که بشریت را فهمیدند و برای درد بشر غصه خوردند، رنجور شدند ، گریستند ،جنگیدند!!!
زنده باد یاد اسطوره ی من چمران!!یک شیعه ی واقعی...یک روح دردمند
زنده باد تمام انسان هایی که برای التیام دردهای این جهان بیمار قدمی بر می دارند.




امضای کاربر : جهان بیمار و رنجور است
دو روزی را که بر بالین این بیمار باید زیست
اگر دردی ز جانش بر ندارم
                                  نا جوانمردی است...
جمعه 11 اسفند 1391 - 12:28
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 6 کاربر از fatima313 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: 637 / sondos / maryam / banoo / bita / shiva13 /
637 آفلاین



ارسال‌ها : 1388
عضویت: 30 /6 /1391
محل زندگی: Qom
سن: 22
تشکرها : 3408
تشکر شده : 3683
دلم آتیش گرفته...
فـوق الـعاده بـود ممنـون...
نـمیدونم چرا اما وقـتی جـمله هـاتون رو می خونـدم یاد این آهـنـگ افـتادم... ( نـا مـــردمــی هـا... )


امضای کاربر :                   

                                    وقــتی زمــیـن از جــاذبـه حـرف زد ، هـمه پــرنـدگـان بــه او خـندیــدند...


جمعه 11 اسفند 1391 - 15:26
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 6 کاربر از 637 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: masoud / sondos / fatima313 / banoo / bita / shiva13 /
637 آفلاین



ارسال‌ها : 1388
عضویت: 30 /6 /1391
محل زندگی: Qom
سن: 22
تشکرها : 3408
تشکر شده : 3683
دلم آتیش گرفته...
وقتی برای گریه کردن باید از این دنیا جدا شد
وقتی واسه آزاد بودن باید اسیر آدما شد
میگن وقتی میخوای از این همه بد بختی راحت شی
یا باید بگذری از جون  یا همرنگ جماعت شی
باید اونی شی که میگن  باید اونی شی که میخوان
چه رنجی داره تن دادن  به این قانون بی وجدان

چقد بد میشه وقتی که  زمین برعکس میچرخه
یاهر آغاز شیرینی  همیشه آخرش تلخه
زمین درگیر ابراز یه جور آفتاب و مهتابه
زمان سرگیجه میگیره خدا تو آسمون خوابه
تو دنیایی که هر روزش مثه دیروز میمونه
مصیبت میشه وقتی که زمین میچرخه وارونه
ولی ای کاش وقتی که زمین میچرخه وارونه
منو بفرسته چند سالی عقب تر برنگردونه
شاید تو این ظلمت خدایا تو ساحلو از یاد بردی

گم شد تو دریا کشتی عشق
سکانو دست کی سپردی

اینجا سر هر چهاروپنجش این خلق درگیر نبردن
حق با ملائک بود وقتی با ناامیدی سجده کردن

میگن وقتی میخوای از این همه بد بختی راحت شی
یا باید بگذری از جون یا همرنگ جماعت شی
باید اونی شی که میگن باید اونی شی که میخوان
چه رنجی داره تن دادن به این قانون بی وجدان

میگن وقتی میخوای از این همه بد بختی راحت شی
یا باید بگذری از جون یا همرنگ جماعت شی
باید اونی شی که میگن باید اونی شی که میخوان
چه رنجی داره تن دادن به این قانون بی وجدان



امضای کاربر :                   

                                    وقــتی زمــیـن از جــاذبـه حـرف زد ، هـمه پــرنـدگـان بــه او خـندیــدند...


جمعه 11 اسفند 1391 - 15:53
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 5 کاربر از 637 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: sondos / fatima313 / banoo / bita / shiva13 /
sondos آفلاین



ارسال‌ها : 2979
عضویت: 7 /5 /1391
محل زندگی: آذربایجان شرقی
سن: 30
تشکرها : 2747
تشکر شده : 3744
دلم آتیش گرفته...
اين تصاوير و متن و اون آهنگم همه دست در دست هم دادن تا دلمون بگيره

امضای کاربر : سال ها دویده ام …

با قلبی معلق و پایی در هوا

دیگر طاقت رویاهایم تمام شده است

دلم رسیدن میخواهد ...


جمعه 11 اسفند 1391 - 16:02
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از sondos به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: shiva13 /
banoo آفلاین



ارسال‌ها : 2444
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: همین نزدیکی ها
سن: 21
تشکرها : 2460
تشکر شده : 1697
دنیای این روزای من...
قاصدکم.......

امضای کاربر : لحظه ها عریانند...
جمعه 11 اسفند 1391 - 20:21
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
637 آفلاین



ارسال‌ها : 1388
عضویت: 30 /6 /1391
محل زندگی: Qom
سن: 22
تشکرها : 3408
تشکر شده : 3683
دنیای این روزای من...


صبح که می شود سلام می کند...

به آفتاب... نه...
به مادر...!   به درخت استوار حیاط.....به وجود حیات... !         به زیبایی یک روز بهاری...!      نه

دیگر هیچکدام وجود نداشت....

سلام می کند به ویرانی...
سلام می کند به پوکه های گلوله ی اسلحه های بی خبری..  سلام می کند به انسانیت از یاد رفته.....
سلام می کند به نفرت....  به جنگ..... به ننگ....    به هم بستر این روز هایش.....    خاک"

صبح که از خواب بیدار می شود  ، چشمانش را به سختی باز می کند....

و آفتاب بی رمقی که به چشمانش التماس می کند باز نشو......   .... نبین... ..

آفتابی که از سقف ویرانه های خانه شان صورتش را نوازش می کرد.... تا جای خالی نوازش دست های مهربان مادر را حس نکند...
سقف ویرانه ای که قبل از ، از دست دادن عزیزانش.. آباد بود.. استوار بود.. حامی بود...پناه بود     مثل پدر...

مانعی که قبل تر ها وقتی دلش برای آسمان تنگ می شد ... مزاحمش بود....
مانع دوست داشتنی ای که رویاهای شبانه پدر را برایش زنده می کرد..
وقتی که سر در آغوش پدر می گذاشت و با هم ستاره های انطرف سقف خانه را تصور می کردند...  مانعی دلش خیلی برایش تنگ شده بود...

حالا دیگر مانعی نبود
دیگر خوب می توانست آسمان را نگاه کند ، می توانست ستاره ها را بشمارد..، با ابرها خانه بسازد..، مادر بسازد..، و حتی موشک... یا خمپاره...
می توانست با خدا بهتر حرف بزند... درد دل کند...     اما انگار آنروز ها ، دیگر خدا هم از آسمان رفته بود...،
چون دیگر پدر نبود که در ذهنش خدا را برایش نقاشی کند...

سلام می کند به در شکسته اتاق خواهر...   و عروسکی که سر نداشت..........
سلام می کند به آخرین نقاشی خواهرش..، در اولین دفتر نقاشی که دو روز پیش جایزه گرفته بود..، ودر دومین صفحه از دفترش با خونش انگار یک نقاشی نا مفهوم کشیده بود...

سلام می کند به تلالو دردناک آفتاب.... که دیگر طعم تازگی نمی داد ، طعم زندگی نمیداد... سلام می کند به گلدان های شکسته.... به پنجره های مبهوت....  به قاب عکس خرد شده....

سلام می کند به ناباوری...... که هر روز صبح از خواب بیدارش می کرد...
سلام میکند به آجرهای خرد شده که حالا جای آغوش مادر را گرفته بود..... سلام می کند به سنگ صبورش... ویرانی...

سلام می کند به اشکی که بی اجازه جاری می شود و از بین خاک های روی صورتش عبور می کند... و غبار بی گناهی را از چهره اش کنار می زند.....
سلام می کند به تنهایی به یاس....
به جمله ای که ناخود آگاه به زبانش جاری می شود...:      " خدایا من چه گناهی کرده ام...."

به تصور یه کابوس...
که این بار امید را برایش به ارمغان می آورد...     دوباره چشم هایش را می بندد..، تا از خواب بیدار شود.... اما افسوس که خواب نبود.... حتی فراموش کرده بود که دیگر خواب هم نمی بیند....
چه کابوسی بدتر از اینکه باید آزادی ات را از انسان طلب کنی..، نه خدا...
چه کابوسی بدتر از لمس تاریکی در نور....
چه کابوسی بدتر از بغضی که داشت تنها سنگ صبورش را... اشک را.... هم از او می گرفت...


سلام می کند به سبزه ای ، که در حیاط همه ویرانه ها را کنار زده بود..... و روییده بود در دل نا امیدی..... 

 سلام می کند به امیدی که هنوز هم وجود داشت....

 سلام می کند به خدا.....


637




امضای کاربر :                   

                                    وقــتی زمــیـن از جــاذبـه حـرف زد ، هـمه پــرنـدگـان بــه او خـندیــدند...


سه شنبه 15 اسفند 1391 - 00:04
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از 637 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: sara / fatima313 /
shiva13 آفلاین



ارسال‌ها : 1335
عضویت: 16 /1 /1392
سن: 16
تشکرها : 6040
تشکر شده : 1893
دنیای این روزای من...
کسی از کاربر فاطیما خبر نداره؟؟؟؟تصویر: /weblog/file/forum/smiles/16.gifتصویر: /weblog/file/forum/smiles/26.gif

امضای کاربر :
خدا جون کمکم کن...
دوشنبه 16 دی 1392 - 10:04
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
gomnam آفلاین



ارسال‌ها : 2465
عضویت: 3 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 2919
تشکر شده : 5292
دنیای این روزای من...
میان.یه روزی میان. قول میدم

امضای کاربر : مبارزه هر قدر صعب، صعود را ادامه بده. شاید قله در یک قدمی تو باشد
و بدان : آنان که آفتاب را به زندگی دیگران ارزانی می دارند،نمی توانند خود از آن بی بهره باشند
دوشنبه 16 دی 1392 - 15:01
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group