مجنون وخدا...

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 138
نویسنده پیام
zeinab آفلاین


ارسال‌ها : 5005
عضویت: 9 /5 /1391
تشکرها : 4825
تشکر شده : 6889
مجنون وخدا...
یک شبی مجنون نمازش راشکست،بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق انشب مست مستش کره بود ،فارغ از جام الستش کرده بوذ

گفت یارب از چه خوارم کرده ای ؟بر صلیب عشق دارم کرده ای ؟

جام لیلا را به دستم داده ای ، وين در این بازی شکستم داده ای

خستم ام زین عشق دل خونم مکن ، من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم ،این تو و لیلای تو من نیستم !

گفت ای دیوانه لیلایت منم ، در رگ پیدا و پنهانت منم

سالها با جور لیلا ساختی ، من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم ،صد قمار عشق یکجا باختم

کردمت اواره صحرا نشد ، گفتم عاقل میشوی اما نشد

روز و شب او را صدا کردی ولی ، دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سر میزنی ،در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود، درس عشقش بی قرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم ، صد چو لیلا کشته در راهت کنم

امضای کاربر : عبادت از سر وحشــــــــت واسه عاشق عبادت نیست

پرستش راه تســــــــکینه پرستیدن تجارت نیست.
دوشنبه 07 اسفند 1391 - 00:35
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 4 کاربر از zeinab به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: elena & saeed_1391 & sondos & masoud &
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group