خاطره ای از شهید باکری

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 304
نویسنده پیام
saqane آفلاین


ارسال‌ها : 1860
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 24
تشکرها : 2561
تشکر شده : 1152
خاطره ای از شهید باکری


” … وقتی امده بود نزدیک نوروز بود، کمی قبل از تولد احسان. آمد بیمارستان دیدنم. گفتم:” وای حمید! بچه مان آن قدر زشت است؛ با تو مو نمیزند!” این چیز ها را که میگفتم، میخندید. تا حرف خودمان را میزدیم، چیزی نمیگفت. توی ذوق آدم نمیزد.



حرف دیگران را که جلوش میزدند، میگفت :” برو بند ب! حرف دیگری بزن!” من دوست داشتم این حساسیت هایش را. احساس میکردم روحش سالم است. از صبوری او که نقطه مقابل تندی و کم حوصلگی من بود، خوشم می آمد…”



“… یک بار که از خط آمده بود، اسلا م آباد را خیلی میزدند. من گفتم :” خوشم می آید یک بار بیایی ببینی این جا را زده اند؛ من کشته شده ام. برایم بخوانی فاطمه جان شهادتت مبارک!” بعد دور اتاق چرخیدم، سینه میزدم و این را تکرار میکردم؛ داشتم با او شوخی میکردم، اما از حمید صدایی در نیامد. برگشتم، دیدم دارد گریه میکند. جا خوردم؛ گفتم :” تو خیلی بی انصافی. هر روز میروی توی دل آتش و تیر، من میمانم چشم به راه. طاقت اشک ریختن مرا هم پشت سرت نداری؛ حالا خودت نشسته ای جلوی من گریه میکنی؟ وقتی هیچ اتفاقی نیافتاده؟” گفت :” فاطمه به خدا قسم اگر تو نباشی، من اصلاً از جبهه بر نمیگردم…”



قسمتهایی از کتاب نیمه پنهان ماه(حميد باكري)







امضای کاربر : آنانکه کمر بسته اند برای حفظ اسلام، باید اشخاصی باشند که اگر همه رفتند، آنها بمانند. کسیکه مشغول کاری هست باید با مشکلات بسازد. کسیکه عمل به این مهمی میکند باید بسازد تا درست شود. کسیکه بخواهد مشکلی در کار نباشد، باید مثل مرده ها برود قبرستان یا مثل درویش ها منزوی بشود.                                                                                                 امام خمینی (ره)
پنجشنبه 28 دی 1391 - 08:55
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از saqane به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: banoo & 637 &
banoo آفلاین



ارسال‌ها : 2444
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: همین نزدیکی ها
سن: 21
تشکرها : 2460
تشکر شده : 1697
خاطره ای از شهید باکری
چ عاشقانه ی قشنگی بود...

امضای کاربر : لحظه ها عریانند...
پنجشنبه 28 دی 1391 - 09:52
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group