ک اری ک ل م ا ت و ر :
_ زلزله، حکم تخلیه را به در خانه آورد. دل محکم و قرصمان هم لرزید. آرزوهای مشترکمان زیر آوار ماند. زلزله که آمد کفنها چیندار شد.
_ هوس چنان محکم به سرم زد که گیج و منگ به آغوش گناه افتادم.
_ هوس را کشان کشان تا پیش گناه بردم.
_ هوس هایم به پاس فعالیتهایشان، مستمری بگیر دائمی شیطان شدند.
_هوس که به سرم زد شیطان خِفتم را گرفت و به دست گناه سپرد.
میخ و تخته:
بزنم به تخته، میخ خوبی است
گالوانیزه:
منبع موثق، گالوانیزه از آب در آمد
دارو:
مار پزشک شد، نیش دارو تجویز کرد
نوبل:
جایزهی صلح نوبل بوی انفجار میدهد
توبره:
دوزیستان، هم از توبره میخورند و هم از آخور
دیابت اخلاقی:
مبتلا به دیابت اخلاقی بود از کلامش شکر میبارید
ها:
عدهای با «ها»، عدهای با «شومینه» خود را گرم میکنند
عطر جوراب:
تحریم اقتصادی عطر جوراب را جایگزین داروی بی هوشی کرد
آسیاب:
هنگام خشک سالی، آب به آسیاب دشمن میریخت
خشک سالی:
خشک سالی نمیگذارد پَتهی کسی روی آب بیفتد
تخته:
درخت پیر، صدای تخته از خودش در میآورد
سانسور:
شب نامه پای قیچی سانسور را قلم میکند
نیشخند:
ماری که در آستین پروردم به من نیشخند زد
خط دهنده:
خط آشنا بود، خط دهندهاش را نشناختم
چشم پوشی:
اسب با چشم پوشی زیر بار همه چیز رفت
آلزایمر:
پیرترین دفتر خاطرات به آلزایمر تعلق دارد
عزراییل:
صحنهی جرم بوی عزراییل می دهد
ویار:
باردار بود اما ویار نمیکرد، باربر پیر
درخت:
هیزم شکن دکان درخت را تخته کرد
دار به ندار هم رحم نکرد
عقب کشيدن ماشه، باعث پيشروي سريع گلوله شد.
* شايد نارنج، ميوه اي بي رنج باشد.
* با يک ريال، دو ريال، نمي توان سريال ساخت!
* سريال هاي آبکي، افکار تماشاچيان را غرق مي کند.
* صبر خوب است ولي بيشتر افراد حوصله اش را ندارند.
- اشک شوق رو به آسمان می بارد.
- آفتاب بهار جان می دهد برای خودکشی آدم برفی.
- فیزیک صورتش با مواد شیمیایی به هم ریخت.
- دود از جوانی اش بلند شد ، معتاد حرفه ای.
- خود خوری ، تمرین آدم خواری است.
- خشک سالی جلوی بهار زایی ناودان را گرفت.
- کوتاهی عمر به درازای یک چشم بر هم زدن است.
- عاشق بادی هستم که نوای خوش نی لبکی را آواز می کند.
- بهار ، پاورچين به خواب زمستاني درخت سرك كشید.
- روابط شیرین اما سرد را ، میان بستنی ها یافتم.
- شعر سکته کرد ، روی دست شاعر ناشی ماند.
- چشمهاي عسلياش ، قند خونم را بالا برد.
- نابینا ، با چشم دل به تماشای جهان نشست.
- مداد زبان نفهم ، چماق شد.
- گوسفند از آدم دل خور ترسید.
- گرامافون پشت سر کسی صفحه نمی گذارد.
- ببر کاغذی بود بجای غرش ، خش خش می کرد.
- نجات غریق ، نان دریا را آجر می کند.
- بند پایی با ازدواج ، پای بند شد.
شاید یخ در بهشت ، اشک آدم برفی باشد.