تعداد بازدید 130
|
نویسنده |
پیام |
samimi
![](https://rozup.ir/up/jakob/news-forum-temp/barchasb/new.png)
ارسالها : 92
عضویت: 25 /7 /1391
محل زندگی: قم
تشکرها : 124
تشکر شده : 185
|
داستان رفتن به عروسی ملا+یک نتیجه
مجلس
عروسی یکی از بزرگان بود و ملا نصرالدین را نیز دعوت کرده بودند. وقتی می خواست
وارد شود، در مقابل او دو درب وجود داشت با اعلانی بدین مضمون:
از
این درب عروس و داماد وارد می شوند و از درب دیگر دعوت شدگان.
ملا
از درب دعوت شدگان وارد شد. در آنجا هم دو درب وجود داشت و اعلانی دیگر:
از این درب دعوت شدگانی وارد می شوند که هدیه آورده اند و از درب دیگر
دعوت شدگانی که هدیه نیاورده اند.
ملا
طبعا از درب دو می وارد شد. ناگهان خود را در کوچه دید، همان جایی که وارد شده
بود.
این داستان حکایت زندگی ماست.
کسانی را به زندگی مان دعوت می کنیم (رابطه هایی را آغاز می کنیم) اما
وقتی متوجه می شویم از آنها چیزی عایدمان نمی شود، رابطه را قطع و افراد را به حال
خودشان رها می کنیم. روابط عاطفی ما چیزی بیشتر از الگوی حاکم بر مناسبات تجاری و
اقتصادی نیست. عشق بر مبنای ترس و ضعف محاسبه گر است. اگر محبتی می کنیم توقع
جبران داریم. دوست داشتن های ما قید و شرط و تبصره دارد. حساب و کتاب دارد. اگر کسی
را دوست داریم به خاطر این است که لیوان نیازمان پر شود. اگر رابطه ای سود آور
نباشد آن را ادامه نمی دهیم.
امضای کاربر : عاشق بهترین ها مباش....
بهترین باش تا بهترین ها عاشق تو باشند.
|
|
چهارشنبه 20 دی 1391 - 10:38 |
|
تشکر شده: |
|
|
ania
![](https://rozup.ir/up/jakob/news-forum-temp/barchasb/herfeie4.png)
ارسالها : 3828
عضویت: 5 /7 /1391
تشکرها : 3389
تشکر شده : 3288
|
داستان رفتن به عروسی ملا+یک نتیجه
تمام سپاسم از آن کسی است که به من نیازی نداشت، اما فراموشم نکرد..!
امضای کاربر : تنها 2روز در سال هست که نمی تونی هیچ کاری بکنی!!
یکی دیروز و یکی فردا..
|
|
چهارشنبه 20 دی 1391 - 12:34 |
|
تشکر شده: |
3 کاربر از ania به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
banoo / sondos / 637 / |
|
برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.