تعداد بازدید 232
|
نویسنده |
پیام |
gomnam
![](https://rozup.ir/up/jakob/news-forum-temp/barchasb/vip.png)
ارسالها : 2465
عضویت: 3 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 2919
تشکر شده : 5292
|
من نمی دانستم که دیگران اینقدر مرا دوست دارند
روزی معلمی از دانش آموزانش خواست که اسامی همکلاسی هایشان را بر روی دو ورق کاغذ بنویسند و پس از نوشتن هر اسم یک خط فاصله قرار دهند .
سپس از آنها خواست که درباره قشنگترین چیزی که میتوانند در مورد هرکدام از همکلاسی هایشان بگویند ، فکر کنند و در آن خط های خالی بنویسند .
بقیه وقت کلاس با انجام این تکلیف درسی گذشت و هرکدام از دانش آموزان پس از اتمام ،برگه های خود را به معلم تحویل داده ، کلاس را ترک کردند .
روز شنبه ، معلم نام هر کدام از دانش آموزان را در برگه ای جداگانه نوشت ، وسپس تمام نظرات بچه های دیگر در مورد هر دانش آموز را در زیر اسم آنها نوشت .
روز دوشنبه ، معلم برگه مربوط به هر دانش آموز را تحویل داد .
شادی خاصی کلاس را فرا گرفت .
معلم این زمزمه ها را از کلاس شنید ” واقعا ؟ “
“من هرگز نمی دانستم که دیگران به وجود من اهمیت می دهند! “
“من نمی دانستم که دیگران اینقدر مرا دوست دارند . “
دیگر صحبتی ار آن برگه ها نشد .
معلم نیز ندانست که آیا آنها بعد از کلاس با والدینشان در مورد موضوع کلاس به بحث وصحبت پرداختند یا نه ، به هر حال برایش مهم نبود .
آن تکلیف هدف معلم را بر آورده کرده بود .دانش آموزان از خود و تک تک همکلاسی هایشان راضی بودند با گذشت سالها بچه های کلاس از یکدیگر دورافتادند .
چند سال بعد ، یکی از دانش آموزان درجنگ ویتنام کشته شد . و معلمش در مراسم خاکسپاری او شرکت کرد .
او تابحال ، یک سرباز ارتشی را در تابوت ندیده بود … پسر کشته شده ، جوان خوش قیافه وبرازنده ای به نظر می رسید .
کلیسا مملو از دوستان سرباز بود . دوستانش با عبور از کنار تابوت وی ، مراسم وداع را بجا آوردند . معلم آخرین نفر در این مراسم تودیع بود .
به محض اینکه معلم در کنار تابوت قرار گرفت، یکی از سربازانی که مسئول حمل تابوت بود ، به سوی او آمد و پرسید : ” آیا شما معلم ریاضی مارک نبودید؟ “
معلم با تکان دادن سر پاسخ داد : ” چرا “
سرباز ادامه داد : ” مارک همیشه درصحبتهایش از شما یاد می کرد . “پس از مراسم تدفین ، اکثر همکلاسی هایش برای صرف ناهار گرد هم آمدند . پدر و مادر مارک نیز
که در آنجا بودند ، آشکارا معلوم بود که منتظر ملاقات با معلم مارک هستند .
پدر مارک در حالیکه کیف پولش را از جیبش بیرون می کشید ، به معلم گفت :”ما می خواهیم چیزی را به شما نشان دهیم که فکر می کنیم برایتان آشنا باشد . “او با دقت دو برگه کاغذ
فرسوده دفتریادداشت که از ظاهرشان پیدا بود بارها وبارها تا خورده و با نواری به هم بسته شده بودند را از کیفش در آورد .
خانم معلم با یک نگاه آنها را شناخت . آن کاغذها ، همانی بودند که تمام خوبی های مارک از دیدگاه دوستانش درونشان نوشته شده بود .
مادر مارک گفت : ” از شما به خاطر کاری که انجام دادید متشکریم . همانطور که می بینید مارک آن را همانند گنجی نگه داشته است . “
همکلاسی های سابق مارک دور هم جمع شدند .چارلی با کمرویی لبخند زد و گفت : ” من هنوز لیست خودم را دارم . اون رو در کشوی بالای میزم گذاشتم . “
همسر چاک گفت : ” چاک از من خواست که آن را در آلبوم عروسیمان بگذارم . “
مارلین گفت : ” من هم برای خودم را دارم .توی دفتر خاطراتم گذاشته ام . “
سپس ویکی ، کیفش را از ساک بیرون کشید ولیست فرسوده اش را به بچه ها نشان داد و گفت :” این همیشه با منه . . . . ” . ” من فکر نمی کنم که کسی لیستش را نگه
نداشته باشد . “
معلم با شنیدن حرف های شاگردانش دیگر طاقت نیاورده ، گریه اش گرفت . او برای مارک و برای همه دوستانش که دیگر او را نمی دیدند ، گریه می کرد .
سرنوشت انسانها در این جامعه بقدری پیچیده است که ما فراموش می کنیم این زندگی روزی به پایان خواهد رسید ، و هیچ یک از ما نمی داند که آن روز کی اتفاق خواهد افتاد .
بنابراین به کسانی که دوستشان دارید و به آنها توجه دارید بگویید که برایتان مهم و با ارزشند ، قبل از آنکه برای گفتن دیر شده باشد.
هر چه به افراد بیشتری این پیغام را بفرستید ، دسترسی شما به آنهایی که اهمیت بیشتری برایتان دارند ، بهتر و راحت تر خواهد بود .
امضای کاربر : مبارزه هر قدر صعب، صعود را ادامه بده. شاید قله در یک قدمی تو باشد
و بدان : آنان که آفتاب را به زندگی دیگران ارزانی می دارند،نمی توانند خود از آن بی بهره باشند
|
|
سه شنبه 19 دی 1391 - 17:15 |
|
تشکر شده: |
|
|
banoo
![](https://rozup.ir/up/jakob/news-forum-temp/barchasb/herfeie2.png)
ارسالها : 2444
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: همین نزدیکی ها
سن: 21
تشکرها : 2460
تشکر شده : 1697
|
من نمی دانستم که دیگران اینقدر مرا دوست دارند
چقدر دلنشین...منم همه ی دوستامو دوست دارم ...خیلی .....
امضای کاربر : لحظه ها عریانند...
|
|
سه شنبه 19 دی 1391 - 19:04 |
|
تشکر شده: |
1 کاربر از banoo به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
shiva13 / |
|
zeinab
![](https://rozup.ir/up/jakob/news-forum-temp/barchasb/police.png)
ارسالها : 5005
عضویت: 9 /5 /1391
تشکرها : 4825
تشکر شده : 6889
|
من نمی دانستم که دیگران اینقدر مرا دوست دارند
آره..چقدخوبه هميشه به دوستامون وياكسايي كه دوستشون داريم بگيم كه برامون جقدباارزشن وچقدردوسشون داريم..قبل ازاينكه خيلي ديربشه...
امضای کاربر : عبادت از سر وحشــــــــت واسه عاشق عبادت نیست
پرستش راه تســــــــکینه پرستیدن تجارت نیست.
|
|
چهارشنبه 20 دی 1391 - 01:15 |
|
تشکر شده: |
1 کاربر از zeinab به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
shiva13 / |
|
gomnam
![](https://rozup.ir/up/jakob/news-forum-temp/barchasb/vip.png)
ارسالها : 2465
عضویت: 3 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 2919
تشکر شده : 5292
|
من نمی دانستم که دیگران اینقدر مرا دوست دارند
به کسانی که دوستشان دارید و به آنها توجه دارید بگویید که برایتان مهم و با ارزشند ، قبل از آنکه برای گفتن دیر شده باشد.
هر چه به افراد بیشتری این پیغام را بفرستید ، دسترسی شما به آنهایی که اهمیت بیشتری برایتان دارند ، بهتر و راحت تر خواهد بود .
شاید با گفتن یک نقطه قوت از شخصی،زندگی و آینده ای رو به اون هدیه کنیم.
میبینی خریدن و هدیه دادن زندگی و آینده ی آدما بهشون چقدر ارزون و راحته؟! رایگان...
از همین الان شروع کنیم...
امضای کاربر : مبارزه هر قدر صعب، صعود را ادامه بده. شاید قله در یک قدمی تو باشد
و بدان : آنان که آفتاب را به زندگی دیگران ارزانی می دارند،نمی توانند خود از آن بی بهره باشند
|
|
شنبه 13 مهر 1392 - 01:15 |
|
تشکر شده: |
2 کاربر از gomnam به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
shiva13 / maryamsis / |
|
shiva13
![](https://rozup.ir/up/jakob/news-forum-temp/barchasb/nimeherfeie2.png)
ارسالها : 1335
عضویت: 16 /1 /1392
سن: 16
تشکرها : 6040
تشکر شده : 1893
|
من نمی دانستم که دیگران اینقدر مرا دوست دارند
منم زهرا رو خیلی دوست دارم...جای ابجیمه... ![تصویر: /weblog/file/forum/smiles/9.gif تصویر: /weblog/file/forum/smiles/9.gif](/weblog/file/forum/smiles/9.gif)
امضای کاربر : خدا جون کمکم کن...
|
|
شنبه 13 مهر 1392 - 14:37 |
|
تشکر شده: |
2 کاربر از shiva13 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
gomnam / zeinab / |
|
تشکر شده: |
2 کاربر از maryamsis به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
gomnam / elena / |
|
zeinab
![](https://rozup.ir/up/jakob/news-forum-temp/barchasb/police.png)
ارسالها : 5005
عضویت: 9 /5 /1391
تشکرها : 4825
تشکر شده : 6889
|
من نمی دانستم که دیگران اینقدر مرا دوست دارند
نقل قول از maryamsis
چقد خوبه ک تو همه رو دوست داشته باشی از ته دلت ولی دیگران برات تره هم خورد نکنن ![](/weblog/file/forum/smiles/31.gif)
كي همچين حرفي زده؟؟ ![تصویر: /weblog/file/forum/smiles/6.gif تصویر: /weblog/file/forum/smiles/6.gif](/weblog/file/forum/smiles/6.gif) پس من بوقم؟؟؟ها؟؟؟؟
خودت ميدوني كه چقدرعزيزي..هم برامن هم برابقيه..
ديگه ازاين حرفانزنيا...آفرين ![تصویر: /weblog/file/forum/smiles/22.gif تصویر: /weblog/file/forum/smiles/22.gif](/weblog/file/forum/smiles/22.gif)
امضای کاربر : عبادت از سر وحشــــــــت واسه عاشق عبادت نیست
پرستش راه تســــــــکینه پرستیدن تجارت نیست.
|
|
یکشنبه 14 مهر 1392 - 01:00 |
|
maryamsis
![](https://rozup.ir/up/jakob/news-forum-temp/barchasb/nimeherfeie2.png)
ارسالها : 1649
عضویت: 8 /3 /1392
محل زندگی: شبستر
سن: 16
تشکرها : 1355
تشکر شده : 1845
|
من نمی دانستم که دیگران اینقدر مرا دوست دارند
نقل قول از zeinab
نقل قول از maryamsis
چقد خوبه ک تو همه رو دوست داشته باشی از ته دلت ولی دیگران برات تره هم خورد نکنن ![](/weblog/file/forum/smiles/31.gif)
كي همچين حرفي زده؟؟ ![](/weblog/file/forum/smiles/6.gif) پس من بوقم؟؟؟ها؟؟؟؟
خودت ميدوني كه چقدرعزيزي..هم برامن هم برابقيه..
ديگه ازاين حرفانزنيا...آفرين ![](/weblog/file/forum/smiles/22.gif)
ن مانی تو بوق نیستی نقش هویج ایفا میکنی خخخخخخخخخ ![](http://jonbesh1404.ir/weblog/file/forum/smiles/8.gif) شوخیدم مانی جونم ![](http://jonbesh1404.ir/weblog/file/forum/smiles/22.gif) .
بهلههههههه میدونم خخخخ ![](http://jonbesh1404.ir/weblog/file/forum/smiles/25.gif) منم دوست دالم
ولی منظورم شوما ها نبودین ![](http://jonbesh1404.ir/weblog/file/forum/smiles/30.gif) منظورم یکی دیگس خخخخخخخخخخ
وای مامانمینا ![](http://jonbesh1404.ir/weblog/file/forum/smiles/34.gif) ![](http://jonbesh1404.ir/weblog/file/forum/smiles/37.gif)
امضای کاربر :
خدایا!
من دلم قرصه!
کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت، که حتی روز روشن نیست
کسی اینجا نمی بینه، که دنیا زیر چشماته
یه عمره یادمون رفته، زمین دار مکافاته
فراموشم شده گاهی، که این پایین چه ها کردم
که روزی باید از اینجا، بازم پیش تو برگردم
خدایا وقت برگشتن، کمی با من مدارا کن
شنیدم گرمه آغوشت، اگه میشه منم جا کن...
|
|
یکشنبه 14 مهر 1392 - 15:57 |
|
برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.