دلبستگی به یار را می فهمیم     

 درد دل بی قرار را می فهمیم

یک عمر اسیر صف نانیم آقا!

ما معنی انتظار را می فهمیم

علیرضا دهرویه

من سیب به خاطرت ربودم، حوّا

از عشق برای تو سرودم، حوّا

شرمنده، که اصل واقعیت این بود

دنبال شریک جرم بودم، حوّا

علیرضا دهرویه

سردیم اگرچه دم به دم می سوزیم

مرگیــم   اگر حــــیات مــی آمــوزیم

تـــاریـــخ، ورق ورق به ما می گوید:

مـــــا روز به روز بــــدتــر از دیــروزیم

میلاد عرفان پور

ای کاش که دل ها سرد و سنگین نشوند

جان ها چو ابرهای چرکین نشوند

کاش آدمیان که از بهشت آمده اند

در گوشه ی کارخانه ماشین نشوند

میلاد عرفان پور

بيچاره تر از عالم و آدم هستيم

ماتم زده اي مثل محرّم هستيم

نه گندمي و نه يار گندم گوني

ما هم دلمان خوش است آدم هستيم

بیژن ارژنگ

حرفی است که گفتنش پشیمان شده است

روی از همه پوشیدن و پنهان شدن است

بی روی تو روسیاه عالم شده ایم

این آخر آفتابگردان شدن است

بیژن ارزنگ

دیوار کجاست سر به سر آوار است

آواره ی دشتهای بم بسیار است

با این که تمام سقف ها ریخته اند

تمثال علی هنوز بر دیوار است

بیژن ارزنگ

بگذار که مشکلات را درک کنی

تا لذت کیش و مات را درک کنی

زحمت بکش ان پیاز را پوست بگیر

تا فلسفه ی حیات را درک کنی

جلیل صفر بیگی

ان جان جهان جود بر می گردد

بر اجدادش درود بر می گردد

مردی که شنیده اید غیبت دارد

با انکه نرفته بود بر می گردد

امیر مهدی نژاد

در بوته ی تعلیق معلق هستم

عمری است که بازیچه ی مطلق هستم

تو احمقی انگونه که عاقل هستی

من عاقلم آنقدر که احمق هستم

اصغر عظیمی مهر

با زیر مخافی بگو بم بشوم

لبخند بزن مقابلت خم بشوم

تو یک کلمه بگو که حوای منی

من امضا می دهم که ادم بشوم

خلیل جوادی

خوش خلقی و خشم همزمان یعنی چه ؟

بیزاری و مهر توامان یعنی چه ؟

با رفتن من اگر موافق هستی  ؟

پس این بنشین نرو بمان یعنی چه ؟

خلیل جوادی

انگار کمی به اشتباه افتادیم

در راه ثوابی به گناه افتادیم

گفتند شما زیر زمینی آقا...!

هی نامه نوشتیم و به چاه افتادیم!

روح الله احمدی/ بلبل

سلام

رباعی نیست ولی من عاشقشم...

من ازآن روزکه دربند تو ام آزادم / پادشاهم چوبه دست تو اسیر افتادم

غم را به دل نماز برپا کرد

محراب عزا گرفته را دریا کرد

با زهر وضو گرفت ان تیغ انگاه

بر فرق علی نشستو قران وا کرد

حسی دارم تو هم بدانی بد نیست

شعری گفتم تو هم بخوانی بد نیست

الان خیلی دلم برایت تنگ است

در هر صورت خبر رسانی بد نیست

خلیل جوادی

با پنجره ای شیفته نور شدیم

با پنجره ای که بسته شد کور شدیم

با یک فنجان چای رسیدیم به هم

با یک فنجان قهوه ز هم دور شدیم

بیژن ارژنگ

از اول قصه آنچه گفتم نشده

محصول غرور من به جز غم نشده

من سجده به آدم بکنم؟ حرفی نیست!

آدم اما هنوز آدم نشده!

علیرضا دهرویه

هرچند به اسمان ارادت دارد

از دست تو یک نفر شکایت دارد

مصداق گرانفروشی است اینکه بهشت

یک سیب مگر چه قدر قیمت دارد

علیرضا دهرویه

مردیم در این زمانه از دلتنگی

اوضاع زمانه هم شده خرچنگی

خشک است و عبوس هر که را می بینم

قدری برسان تهاجم فرهنگی

عمران صلاحی

بیهوده نه از زیاد و کم حرف زدیم

نه لحظه ای از شادی و غم حرف زدیم

تا صبح من و خدا نشستیم و فقط

درباره تنهایی هم حرف زدیم

جلیل صفربیگی

گفتند تمام شهرها آبادیست

گفتند تمام غصه هامان شادیست

گفتند که مشکل از شعور من و توست

گفتند خفه شدن همان آزادیست!

روح الله احمدی

همه دنیا را نامردا گرفتن

وفا را از همه مردا گرفتن

خبر امد که مجنون را شب پیش

به همره سه تا لیلا گرفتن

گرچه من معتقدم که این رباعی زیاد هم اغراق نکرده اما دوستان توجه دارند که طنز است

مانند همیشه چشم هایم به در است

بر سفره ی ما جگر نه ، خون جگر است

ته مانده ی سفره ی شما را آورد

آری ، پدرم  مورچه ی  کار گر  است

 از : جلیل صفربیگی