وقتی که خـداوند شـاعـر میشود...،   ...........

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 283
نویسنده پیام
637 آفلاین


ارسال‌ها : 1388
عضویت: 30 /6 /1391
محل زندگی: Qom
سن: 22
تشکرها : 3408
تشکر شده : 3683
وقتی که خـداوند شـاعـر میشود...، ...........

دلت را خانه ما کن، مصفا کردنش با من

به ما درد دل افشا کن، مداوا کردنش با من

اگر گم کرده ای ای دل کلید استجابت را

بیا یک لحظه با ما باش، پیدا کردنش با من

بیفشان قطره اشکی، که من هستم خریدارش

بیاور قطره ای اخلاص، دریا کردنش با من

اگر درها به رویت بسته شد، دل بر مکن از ما

در خانه دق الباب کن، وا کردنش با من

به من گو حاجت خود را، اجابت می کنم، آری

طلب کن آنچه می خواهی، مهیا کردنش با من

بیا قبل از وقوع مرگ، روشن کن حسابت را

بیاور نیک و بد را، جمع و منها کردنش با من

چو خوردی روزی امروز ما را، شکر نعمت کن

غم فردا مخور، تامین فردا کردنش با من

به قرآن، آیه رحمت فراوان است، ای انسان

بخوان این آیه را، تفسیر و معنا کردنش با من

اگر عمری گنه کردی، مشو نومید از رحمت

تو نام توبه را بنویس، امضا کردنش با من


امضای کاربر :                   

                                    وقــتی زمــیـن از جــاذبـه حـرف زد ، هـمه پــرنـدگـان بــه او خـندیــدند...


شنبه 09 دی 1391 - 13:18
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 6 کاربر از 637 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: masoud & samimi & saqane & zeinab & ania & sara &
637 آفلاین



ارسال‌ها : 1388
عضویت: 30 /6 /1391
محل زندگی: Qom
سن: 22
تشکرها : 3408
تشکر شده : 3683
وقتی که خـداوند شـاعـر میشود...، ...........

بیا

آهسته ، پاورچین ، دعا بر لب

سلامی کن

بگو راز دلت را

سر به زیر افکنده ، با نجوا

بسان شعله شمعی

حریم عاشقی ، حرمت شمار ای دوست

شنیدم پرسشی داری

بگو از من چه می خواهی

بگویم کیستی ؟

اینک تو بگشا گوش دل

پروردگارت با تو می گوید :

تو گرما بی توقع گر دهی ، خورشید عالم تاب دنیایی

تواضع گر کنی ، خاکی شوی ، آری زمین پاک زیبایی

تو دریا دل شوی ، دریای مواج خروشانی

تو پهناور شکوه بخششی ، ابری ، ستیغ کوه آزادی

بخوانی گر حدیث عاشقی ، آنگه ملک آیین بیداری

به زیر آری اگر سر را به وقت اوج و پر باری ،

پس انکه بر فرو افتادگان  آغوش بگشایی ،

تو هم یک شاخه از زیبا درخت سبز طوبایی

نمانی گر تو در من بودنت ، جاری شوی ، رودی ، تو دریایی

تو ای دردانه عالم

تو خورشیدی ، زمینی ، قله ای ، از جنس دریایی

تو مسجود ملک در عرش بالایی

بخندی گر به روی مردمان

از جنس پاک نوبهارانی

ببخشایی اگر ، آنگه بپوشانی تو عیب مردمان

آری تو ستاری ،  تو از اسماء پاک کبریایی

نرنجانی اگر خاطر

نسیمی ، عطر خوشبوی خداوندی

عصایت گر ببلعد مار جهل مردمان

آنگه تو موسایی

تو مرهم گر نهی دردی ، تو عیسایی

به قدرت گر رعایت می کنی موری ، سلیمانی

تو ابراهیم مایی ، گر فرو ریزی بساط  مانده ی بت های باطل را

محمد می شوی ،  وقتی بخوانی مردمان را سوی ما

آنگه رسول مصطفایی

اگردر جسم دنیایی تو خاکی

به روح پاک خود ، از جنس  رب لایزالی

نبینم بسته کس ، اندیشه و دست تو را ، در بند و زندانی

عزیزم با تو می گویم

به خلقت یک جهانی در تو و

 آنگه تو جمع هر چه امکانی

 تو انسانی ...


امضای کاربر :                   

                                    وقــتی زمــیـن از جــاذبـه حـرف زد ، هـمه پــرنـدگـان بــه او خـندیــدند...


دوشنبه 18 دی 1391 - 00:16
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 3 کاربر از 637 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zeinab / ania / sara /
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group