توجیه گناه..

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 374
نویسنده پیام
ania آفلاین


ارسال‌ها : 3828
عضویت: 5 /7 /1391
تشکرها : 3389
تشکر شده : 3288
توجیه گناه..

سلام بر دوستان بزرگوار..

در این پست قرار بر این هست ب موضوع "توجیه گناه" پرداخته شود..

اگر مطالبی در این زمینه دارید، در این پست قرار دهید..

جای هیچ بحثی نیست، تأمل و تدبر در اینکه آیا این کار را انجام می دهیم یا ن با خود دوستان..

ب این دلیل ک هرکسی فقط و فقط خودش میداند ک در درونش چ می گذرد!!!

و خدا..


امضای کاربر : تنها 2روز در سال هست که نمی تونی هیچ کاری بکنی!!
یکی دیروز و یکی فردا..




شنبه 02 دی 1391 - 09:11
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 5 کاربر از ania به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: masoud & saqane & 637 & saeed_1391 & banoo &
ania آفلاین



ارسال‌ها : 3828
عضویت: 5 /7 /1391
تشکرها : 3389
تشکر شده : 3288
توجیه گناه..

بدتر از گناه، توجیه گناه و دلیل تراشى براى آن است. مى توان گفت توجیه گناه یک نوع کلا هبردارى دینى است.

خداوند در قرآن مى فرماید: «ینبؤا الإنسان یومئذ بما قدم و أخر بل الانسان على نفسه بصیرة و لو ألقى معاذیره:

بلکه انسان، خودش بر وضع خود آگاه است، هر چند در ظاهر براى خود، عذرهایى بتراشد»: و

در آن روز انسان را از تمام کارهایى که از پیش یا پس فرستاده، آگاه مى کنند. بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است. هر چند (در ظاهر) براى خود عذرهایى بتراشد (قیامت، ١3 تا ١٥).


امضای کاربر : تنها 2روز در سال هست که نمی تونی هیچ کاری بکنی!!
یکی دیروز و یکی فردا..




شنبه 02 دی 1391 - 09:12
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از ania به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: saeed_1391 /
ania آفلاین



ارسال‌ها : 3828
عضویت: 5 /7 /1391
تشکرها : 3389
تشکر شده : 3288
توجیه گناه..

حاکم بر حساب و جزا در روز قیامت کسى است که هم از اسرار درون و برون آگاه است، و

هم خود انسان را حسابگر اعمال خویش قرار مى دهد، یعنى محکمه وجدان، گنهکار را به

دورویى و نیرنگ، محکوم مى کند. همانگونه که در آیه 14 سوره اسراء آمده: اقرأ کتابک کفى بنفسک الیوم علیک

حسیبا": نامه اعمالت را بخوان، کافى است که امروز خود حسابگر خویش باشى"!

گرچه آیات مورد بحث همگى در باره معاد و قیامت سخن مى گوید، ولى مفهوم آن گسترده

است، عالم دنیا را نیز شامل مى شود، در اینجا نیز مردم از حال خود آگاهند، هر چند

گروهى با دروغ و پشت هم اندازى و ظاهرسازى و ریاکارى چهره واقعى خویش را مکتوم مى

دارند.

در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) آمده است که فرمود: «ما یصنع احدکم ان یظهر حسنا، و

یسر سیئا ا لیس اذا رجع الى نفسه یعلم انه لیس کذلک، و الله سبحانه یقول: بل

الإنسان على نفسه بصیرة، ان السریرة اذا صلحت قویت العلانیة»:" هر گاه یکى

از شما ظاهر خود را بیاراید اما در پنهانى بد کار باشد چه مى تواند انجام دهد؟ آیا

هنگامى که به خویشتن مراجعه کند نمى داند که اینگونه نیست؟ همانگونه که خداوند

سبحان مى فرماید: بلکه انسان به خویشتن آگاه است، هنگامى که باطن انسان صالح گردد

ظاهر او نیز تقویت مى شود".

و در احادیث روزه مریض نیز آمده است که یکى از

یاران امام صادق (علیه السلام) سؤال کرد: ما حد المرض الذى یفطر

صاحبه؟" میزان آن بیمارى که مجوز افطار است چیست؟ امام در جواب فرمود: بل الإنسان على نفسه

بصیرة، هو اعلم بما

یطیق:" انسان از وضع خود آگاهتر است و بهتر مى داند چه اندازه توانایى

دارد."

توجیه گناه، گناه را عادى و جامعه را به انجام آن تشویق می نماید و

زشت را زیبا جلوه می دهد،توجیه گناه همان عذر بدتر از گناه است.

هیچ گناهى به

سنگینى توجیه گناه نیست. زیرا گنهکار معترف، غالبا در فکر توبه است، ولى توجیه گر

در فکر سرپوش نهادن بر گناه است که نه تنها در صراط توبه نیست، بلکه او را در گناه

راسخ تر و جرى تر می نماید.

توجیه گناه یک بیمارى و یک بلاى عمومى است که به

صورت هاى مختلف جلوه می کند، و خواص و عوام را از صراط مستقیم، منحرف می نماید و

خطر بزرگ آن این است که راههاى اصلاح را به روى گنهکار می بندد و گاه واقعیت ها را

در نظر او مسخ و دگرگون مى سازد.

مثلا ترس خود را با توجیه احتیاط، و ضعف نفس

خود را با توجیه حیا، و حرص خود را به عنوان لزوم تامین زندگى، و تن پرورى و کوتاهى

هاى خود را به عنوان قضا و قدر توجیه می کند، و براستى چه مصیبت و دردى رنج آورتر

از این که انسان با تحریف مفاهیم ارزشمند اسلام با دست خود راه نجات را به روى خود

ببندد؟!

توجیه گناه در حقیقت سرپوش گذاشتن روى گناه است، تا گناه را براحتى و

بدون مانعى انجام دهد مانند اینکه حق را کتمان می کند و نام آن را تقیه می گذارد و

یا براى رسیدن به هدف شوم خود به شخصى رشوه می دهد و نام آن را هدیه می گذارد.

توجیه گناه یک نوع فریب دادن و اغفال خود و مسلمین است که ظاهرى زیبنده و شرعى

دارد و باطنى آلوده، مثل کسانى که مواد غذایى می فروشند، و براى جلب مشترى روى آن

را مواد خوب می گذارند و درون آن را مواد بد.

به عنوان مثال بعضى گنهکاران،

نخست گناه را جایز مى کنند و سپس آن را انجام می دهند، مثلا با توجیه غیبتش نباشد،

غیبت می کنند و یا شخصى را طورى معرفى می آنند که غیبتش جایز است، سپس تحت این پوشش

او را غیبت می کنند.

ریشه این گونه توجیهات آن است که انسان گنهکار مى خواهد،

جلو راهش باز باشد و بدون هرگونه مسئولیتى گناه کند، و آزادانه به هر گونه هوسرانى

دست یازد.

مثلا اعتقاد به معاد و حساب و کتاب روز قیامت، یکى از عوامل

بازدارنده گناه است، انسان توجیه گر براى اینکه آزادانه گناه کند، به انکار معاد

برمی خیزد و در برابر دلایل استوار اثبات معاد، به هر دسیسه اى متوسل می شود.

چنانکه در قرآن مى خوانیم: بل یرید الانسان لیفجر امامه یسئل

ایان یوم القیامة: انسان (منکر معاد) می خواهد آزاد باشد و گناه کند،از این

رو می پرسد قیامت کى خواهد بود (قیامت/ ٦و ٧).

یکى از توجیهات گناه است که گاهى

تحت پوشش آن گناه بزرگ آبروریزى، صورت می گیرد. البته افشاگرى در جاى خود درست است،

آنها را که وجودشان در جامعه خطرناک است و منتظر فرصت و توطئه هستند، باید افشا کرد

ولى نه اینکه با توجیه افشاگرى گناهان پوشیده افراد محترم را فاش ساخت و آبروى آنها

را ریخت.


امضای کاربر : تنها 2روز در سال هست که نمی تونی هیچ کاری بکنی!!
یکی دیروز و یکی فردا..




شنبه 02 دی 1391 - 09:14
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از ania به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: masoud / 637 /
ania آفلاین



ارسال‌ها : 3828
عضویت: 5 /7 /1391
تشکرها : 3389
تشکر شده : 3288
توجیه گناه..

یک توصیۀ اخلاقی آیه الله مظاهری:

من همیشه به شما جوان‌ها یک جمله داشتم و اکنون آن جمله را تکرار می‌کنم و تقاضا دارم به آن عمل کنید:

جوانان عزیز مراقب باشید گناه در زندگی شما نباشد که گناه انسان را به سقوط می‌کشاند. گناه، زندگی را سیاه می‌کند. گناه، زندگی را تباه می‌کند. اما اگر العیاذبالله گناه کردید، مواظب باشید که در سرازیری گناه واقع نشوید که اگر در سرازیری گناه واقع شدید، نظیر ماشینی است که ترمز آن بریده باشد، سقوط می‌کنید و برگشتن شما بسیار مشکل است، همچنان‌که کنترل آن ماشین غیر ممکن است. یعنی نه خودتان می‌توانید کنترل کنید و نه دیگران می‌توانند شما را کنترل کنند.

امّا مهم‌تر آنکه اگر العیاذبالله در سرازیری گناه هستید، مواظب باشید که گناه را توجیه نکنید که توجیه گناه، یک پردۀ ضخیم و یک حجاب ضخیمی برای عقل و فطرت و وجدان اخلاقی است و توجیه گناه انسان را به جایی می‌رساند که گناه می‌کند و خیال می‌کند که کار خوبی است. بسیاری از انحراف‌ها از همین ناحیه پدید می‌آید. لذا قرآن کریم می‌فرماید: ورشکسته ترین افراد، افراد توجیه‌گر هستند. کسانی که مبتلا به جهل مرکب می‌باشند.

بنابر تعبیر قرآن کریم، ورشکسته ترین افراد کسانی هستند که کار بد می‌کنند و خیال می‌کنند که خوب است؛ یعنی کارهای خود را توجیه می‌کنند: «الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»[


امضای کاربر : تنها 2روز در سال هست که نمی تونی هیچ کاری بکنی!!
یکی دیروز و یکی فردا..




شنبه 02 دی 1391 - 09:18
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ania آفلاین



ارسال‌ها : 3828
عضویت: 5 /7 /1391
تشکرها : 3389
تشکر شده : 3288
توجیه گناه..

توجيه گناه
سؤال: چرا توجیه کردن گناه از خود گناه بدتر است؟
جواب: هر قدر گناه سنگین باشد، به سنگینى توجیه گناه نیست; چرا که گنهکار معترف به گناه، غالباً به سراغ توبه مى رود، اما مصیبت، زمانى شروع مى شود که پاى توجیه گرى ها در میان آید، که نه تنها راه توبه را به روى انسان مى بندد، بلکه، او را در گناه راسخ تر و جرى تر مى سازد.

این توجیه گرى، گاه براى حفظ آبرو و جلوگیرى از رسوائى در برابر مردم است، اما از آن بدتر، زمانى است که براى فریب وجدان صورت گیرد.

این توجیه گرى، مطلب تازه اى نیست، و نمونه هاى مختلف آن را در تمام طول تاریخ بشر، مى توان یافت، که چگونه جنایتکاران بزرگ تاریخ، براى فریب خود یا دیگران، دست به توجیهات مضحکى مى زدند که هر انسانى را غرق تعجب مى کند.

قرآن مجید که درس بزرگ تربیت و انسان سازى است، در این باره بحث هاى فراوانى دارد که در ذیل به نمونه هایى از آن اشاره مى کنیم:

1 ـ مشرکان عرب براى توجیه شرک خود، گاه متوسل به رسم نیاکان مى شدند و مى گفتند: إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّة وَ إِنّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ: «ما پدران خود را بر آئینى یافتیم و به آثار آنان اقتدا مى کنیم»!.(1)

و گاه به نوعى جبر متوسل شده مى گفتند: لَوْ شاءَ اللّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا: «اگر خدا مى خواست، نه ما مشرک مى شدیم و نه پدران ما»!.(2)

2 ـ گاه مؤمنان ضعیف الایمان براى فرار از جنگ، خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله)مى آمدند، و به این عنوان که خانه هاى ما در و دیوار درستى ندارد و آسیب پذیر است، صحنه را خالى مى کردند: وَ یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِیَ بِعَوْرَة إِنْ یُرِیدُونَ إِلاّ فِراراً: «و گروهى از آنان از پیامبر اجازه مى خواستند و مى گفتند: خانه هاى ما بى حفاظ است!، در حالى که بى حفاظ نبود; آنها فقط مى خواستند (از جنگ) فرار کنند».(3)

3 ـ گاه به این بهانه، که اگر ما به جنگ رومیان برویم، ممکن است زیبارویان رومى، دل ما را بربایند، و به حرام بیفتیم! اجازه عدم شرکت در جنگ را از پیامبر(صلى الله علیه وآله)مى خواستند: وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لِی وَ لا تَفْتِنِّی: «بعضى از آنها مى گویند: به ما اجازه ده (تا در جنگ شرکت نکنیم) و ما را به گناه نیفکن»!.(4)

4 ـ و گاه به این عنوان که اموال و زن و فرزند، ما را گرفتار و به خود مشغول ساخته، گناه بزرگ فرار از اطاعت فرمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) را توجیه مى کردند.

5 ـ شیطان نیز با یک مقایسه غلط، نافرمانى صریح خود را در برابر خداوند توجیه کرد گفت: «من از او بهترم; مرا از آتش آفریده اى و آدم را از گل»! چگونه ممکن است موجودى شریف تر براى موجودى پست تر سجده کند!: أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نار وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِین.(5)

6 ـ در عصر جاهلیت نیز، براى توجیه جنایت بزرگ «فرزند کُشى» مى گفتند: از این مى ترسیم که در جنگ ها دختران ما به دست دشمنان بیفتند، غیرت ناموسى ما ایجاب مى کند که نوزادان دختر را زیر خاک پنهان کنیم!، و گاه مى گفتند: اگر فرزندانمان زنده بمانند، قادر بر تأمین زندگى آنها نیستیم!.(6)

حتى از بعضى از آیات قرآن بر مى آید که، گناهکاران براى توجیه گناهان خود، در قیامت نیز به امورى متشبث مى شوند، از جمله این که: «پروردگارا! ما از سران و بزرگان خود اطاعت کردیم و ما را گمراه ساختند، و به جاى ما تصمیم گرفتند»!: رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلاَ.(7)

خلاصه این که بلاى «توجیه گرى»، بلائى است فراگیر که گروه عظیمى از مردم، اعم از عوام و خواص را در برگرفته، و خطر بزرگ آن این است که راه هاى اصلاح را به روى گنهکاران مى بندد، و گاه واقعیت ها را حتى در نظر خود انسان دگرگون جلوه مى دهد.

بسیارند کسانى که «ترس و جبن» خود را به عنوان «احتیاط»، «حرص» را به «تأمین آینده»، «تهور» را به «قاطعیت»، «ضعف نفس» را به «حیا»، «بى عرضگى» را به «زهد»، «ارتکاب حرام» را به «کلاه شرعى»، «فرار از زیر بار مسئولیت» را به «ثابت نبودن موضوع» و «ضعف ها و کوتاهى ها» ى خود را به «قضا و قدر» توجیه مى کنند، و چه دردناک است که انسان با دست خود، راه نجات را به روى خود ببندد؟!

گرچه این مفاهیم هر کدام در جاى خود معنى صحیحى دارد، ولى اشکال در این است که آن را تحریف کرده، و نتیجه وارونه مى گیرند، و چه زیان هاى عظیمى که از این رهگذر، به جوامع بشرى و خانواده ها و افراد رسیده است؟!(8)

1 ـ زخرف، آیه 23.

2 ـ انعام، آیه 148.

3 ـ احزاب، آیه 13.

4 ـ توبه، آیه 49.

5 ـ اعراف، آیه 12.

6 ـ اسراء، آیه 31.

7 ـ احزاب، آیه 67.

8- تفسیر نمونه، جلد 22، صفحه 63.


امضای کاربر : تنها 2روز در سال هست که نمی تونی هیچ کاری بکنی!!
یکی دیروز و یکی فردا..




شنبه 02 دی 1391 - 09:25
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از ania به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: masoud / 637 /
ania آفلاین



ارسال‌ها : 3828
عضویت: 5 /7 /1391
تشکرها : 3389
تشکر شده : 3288
توجیه گناه..

امام محمدباقر(علیه السلام) فرمود:

سخن طیب و پاکیزه را از هرکه گفت بگیرید، اگرچه او خود بدان عمل نکند..


امضای کاربر : تنها 2روز در سال هست که نمی تونی هیچ کاری بکنی!!
یکی دیروز و یکی فردا..




شنبه 02 دی 1391 - 09:27
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از ania به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: saqane /
masoud آفلاین



ارسال‌ها : 2279
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 24
تشکرها : 1156
تشکر شده : 2279
توجیه گناه..

ممنون فقط فکر میکنم این رو تو بخش گفتمان دینی نباید میزاشتید؟

شایدم من اشتباه میکنم


امضای کاربر : در زندگی مهره نباش که هرچه میگویند بگویی باشد

                            تاس باش...

               که هرچه میگویی بگویند باشد.
شنبه 02 دی 1391 - 13:53
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از masoud به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: ania /
masoud آفلاین



ارسال‌ها : 2279
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 24
تشکرها : 1156
تشکر شده : 2279
توجیه گناه..

نمونه هایی از توجیه گناه:

به مثال هایی از اینگونه توجیهات توجه فرمائید:

در جنگ تبوک که در سال نهم واقع شد و فرمان بسیج عمومى از طرف پیامبر (صلى الله علیه وآله) صادر گردید، تا مسلمین براى جلوگیرى از کفار متجاوز روم به سوى سرزمین تبوک حرکت نمایند، عده اى از این فرمان سرپیچى کردند. و جان و مال خود را براى دفاع از حریم اسلام دریغ داشتند.

توجیه آنها این بود که هوا گرم است و نمی توان در این هواى داغ مسافرت طولانى کرد و جنگید. و دیگران را نیز با این توجیه گمراه کننده، از رفتن به سوى جبهه باز می داشتند. همانگونه که در قرآن آمده: «و قالوا لا تنفروا فى الحر قل نار جهنم اشد حرا لو کانوا یفقهون»: (آن متخلفان (به یکدیگر و به مؤمنان گفتند: در این گرما (به سوى میدان) حرکت نکنید، به آنها بگو آتش دوزخ از این گرمتر است اگر بفهمند.

امیرمؤمنان على (علیه السلام) در یکى از سخنرانى هاى خود، خطاب به مردم عراق که در جنگ با سپاه معاویه، سستى می کردند می فرماید: روى شما زشت باد و همواره غم و اندوه همراه شما باد که هدف حملات دشمن قرار گرفته اید، پى در پى به شما حمله می کنند، و شما به حمله متقابل دست نمی زنید، با شما مى جنگند و شما نمی جنگید، این گونه معصیت خدا مى شود و شما (با عمل خود) به آن رضایت می دهید.

هرگاه در تابستان فرمان حرکت به سوى دشمن دادم، گفتید به ما مهلت بده تا سوز گرما فرونشیند. و اگر در سرماى زمستان این دستور را به شما دادم گفتید: اکنون فوق العاده سرد است، بگذار سوز سرما آرام گیرد. همه این بهانه ها براى فرار از جنگ بود. شما که از سرما و گرما (وحشت دارید) و فرار می کنید، به خدا سوگند از شمشیر دشمن، بیشتر فرار خواهید کرد.

در جریان جنگ احزاب (خندق) که در سال پنجم هجرت واقع شد جمعى از بیمار دلان به بهانه حفاظت از خانه خود، می خواستند از جبهه دست بشکند و می گفتند: خانه ما در و پیکر درستى ندارد و آسیب پذیر است، ولى از طرف پیامبر (صلى الله علیه وآله) توجیه و بهانه آنها رد شد. چنانکه در قرآن کریم می خوانیم:

«و یستأذن فریق منهم النبى یقولون ان بیوتنا عورة و ماهى بعورة ان یریدون الا فرارا»: گروهى از آنان از پیامبر اجازه بازگشت می خواستند و مى گفتند: خان ههاى ما بدون حفاظ است در حالى که بدون حفاظ نبود، آنها فقط می خواستند از جنگ فرار کنند» (احزاب، ١٣).


امضای کاربر : در زندگی مهره نباش که هرچه میگویند بگویی باشد

                            تاس باش...

               که هرچه میگویی بگویند باشد.
شنبه 02 دی 1391 - 13:56
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 4 کاربر از masoud به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: ania / saqane / 637 / saeed_1391 /
ania آفلاین



ارسال‌ها : 3828
عضویت: 5 /7 /1391
تشکرها : 3389
تشکر شده : 3288
توجیه گناه..

نقل قول از masoud

ممنون فقط فکر میکنم این رو تو بخش گفتمان دینی نباید میزاشتید؟

شایدم من اشتباه میکنم

ن خواهش میکنم، اشتباه چیه..

فقط اینکه ببخشید آقای مسعود نمی دونم چرا بخش گفتمان دینی رو من نمی بینم؟؟؟

باور کنید یکبار بدون عینک نگاه کردم، یکبار با عینک ولی نبود...


امضای کاربر : تنها 2روز در سال هست که نمی تونی هیچ کاری بکنی!!
یکی دیروز و یکی فردا..




شنبه 02 دی 1391 - 16:26
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از ania به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: saqane / saeed_1391 /
masoud آفلاین



ارسال‌ها : 2279
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 24
تشکرها : 1156
تشکر شده : 2279
توجیه گناه..

نقل قول از ania

نقل قول از masoud

ممنون فقط فکر میکنم این رو تو بخش گفتمان دینی نباید میزاشتید؟

شایدم من اشتباه میکنم

ن خواهش میکنم، اشتباه چیه..

فقط اینکه ببخشید آقای مسعود نمی دونم چرا بخش گفتمان دینی رو من نمی بینم؟؟؟

باور کنید یکبار بدون عینک نگاه کردم، یکبار با عینک ولی نبود...

بفرمایید این لینک خدمت شما

http://jonbesh1404.ir/Forum/Catgory/40


امضای کاربر : در زندگی مهره نباش که هرچه میگویند بگویی باشد

                            تاس باش...

               که هرچه میگویی بگویند باشد.
شنبه 02 دی 1391 - 18:13
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از masoud به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: ania / saeed_1391 /
637 آفلاین



ارسال‌ها : 1388
عضویت: 30 /6 /1391
محل زندگی: Qom
سن: 22
تشکرها : 3408
تشکر شده : 3683
توجیه گناه..

به نظر من در این مورد میتونیم گناه کردن رو به سه نوع تقسیم کنیم :

1.وقتی گناهی انجام میشه و فرد گناهکار نسبت به گناه خودش احساس پشیمونی میکنه

2. وقتی گناهی انجام میشه و فرد گناهکار نسبت به عملش بی تفاوته

و بدترین نوع گناه:3. وقتی که شخص گناهکار گناهش رو توجیه میکنه


امضای کاربر :                   

                                    وقــتی زمــیـن از جــاذبـه حـرف زد ، هـمه پــرنـدگـان بــه او خـندیــدند...


شنبه 02 دی 1391 - 18:54
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 3 کاربر از 637 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zlatan / ania / saeed_1391 /
637 آفلاین



ارسال‌ها : 1388
عضویت: 30 /6 /1391
محل زندگی: Qom
سن: 22
تشکرها : 3408
تشکر شده : 3683
توجیه گناه..

و  یکی از دلایلی که باعث میشه توجیه گناه بدترین نوع گناه کردن باشه این میتونه باشه که:

 کسی که گناهش رو توجیه میکنه نه تنها خودش رو گول میزنه بلکه راه گناه کردن رو برای افراد دیگه جامعه هم هموار میکنه : از توجیه شوخی های خارج از عرف بانامحرم و توجیهش به راحت بودن و نداشتن قصد و نیتی خاص گرفته  تا گناههای دیگه مثل دروغ های مصلحتی جدید،توجیه ریا به گسترش اعمال خوب و...


امضای کاربر :                   

                                    وقــتی زمــیـن از جــاذبـه حـرف زد ، هـمه پــرنـدگـان بــه او خـندیــدند...


شنبه 02 دی 1391 - 19:06
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از 637 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: ania / saeed_1391 /
ania آفلاین



ارسال‌ها : 3828
عضویت: 5 /7 /1391
تشکرها : 3389
تشکر شده : 3288
توجیه گناه..

متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛

"توجیه گناه"

بسم الله الرحمن الرحیم

الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

بحث امروز، این است که یک خطرهایی که انسان دارد این است که کار غلطش را توجیه می‌کند. به یک کسی گفتند: چطور هواپیمای به این بزرگی را می‌دزدند؟ گفت تا پایین است و بزرگ است نمی‌دزدند، صبر می‌کنند بروند در آسمان، آنجا کوچک که شد آنجا می‌دزدند. حالا خیلی وقت‌ها انسان وقتی می‌خواهد یک خلافی را انجام بدهد، خلافش را توجیه می‌کند و خیلی بلای عمومی است و عرض کنم به حضور شما که راجع به توجیه گناه می‌خواهم یک خورده صحبت کنم. الان سال ۸۷ هستیم. من این بحث را سال ۶۲ یعنی چند سال پیش؟ یعنی ۲۵ سال پیش در تلویزیون داشتم. خوب ۲۵ سال پیش خیلی از شما متولد نشده بودید. فکر کردم و یک بازنگری کردم، قسمت‌هایی از آن بحث‌ها و قسمت‌های جدیدی هم که پریشب مطالعه کردم، جمعاً یک بحث توجیه گناه را دارم. خدا رحمت کند، یک بحث گناه شناسی را که ما داشتیم، رفیق دانشمند و عزیزمان آقای محمد محمدی اشتهاردی این را برداشت و بصورت یک کتاب درآورد تحت عنوان «گناه شناسی» و این در فروشگاه هم که فروشگاه کتاب هم که پرسیدم که در غرفه‌ی ما درسهایی از قرآن بیش‌ترین کتاب، چه کتابی فروش رفته است، گفتند کتاب گناه شناسی بوده است. این توجه مردم به این کتاب… در این چند ساله بیش‌ترین کتاب، کتاب گناه‌شناسی فروش رفته است، من فهمیدم که مسئله‌ای است که مردم نیاز دارند. خودم دومرتبه کتاب را دیدم و یک قسمت‌هایی‌اش را با اضافاتی می‌خواهم بگویم.

پس موضوع بحثمان امروز انشاءالله این است که خدا کند که دیگر حالا خودمان توجیه نکنیم.

بسم الله الرحمن الرحیم. موضوع بحث: ‌توجیه گناه!

۱- توجیه گناهان با اعتقاد به جبر

گاهی وقت‌ها توجیه عقیدتی است. توجیه عقیدتی! مثلاً می‌گوییم که خدا خواسته است. به گردن خدا می‌اندازیم. قدیمی‌ها می‌گفتند: «جبر» یعنی جبر الهی! بله! خیلی کارها را خدا می‌خواهد. تا خدا اراده نکند و نخواهد کاری… اما دست ما هم هست. من راجع به جبر و اختیار یک مثالی بزنم. شما منبع آب درست می‌کنید، این منبع آب است. منبع آب دست شما نیست. سازمان آب و دولت می‌سازد. خیابان‌های ۴۵ متری دست شما نیست. بعد خیابان‌های ۲۴ متری دست شما نیست. ۱۲ متری‌ها دست شما نیست. تا می‌آید به کوچه‌های ۴متری، تا می‌آید به خانه‌ی شما! بالاخره در خانه‌ی شما این سر شیر در دست شما هست یا نه؟ درست است که آب دست شما نیست، لوله کشی دست شما نیست، خیابان دست شما نیست، منبع دست شما نیست! همه‌اش کار دولت است. من سؤالم این است: بالاخره در لحظه‌ی آخر شیر را چه کسی باز می‌کند؟ چون شیر را باز می‌کنیم، باید پول آب را بدهیم. یعنی در یک مسیر، اگر در یک مسیر شما یک عضو هم سهم دارید، برای همان یک عضو… ممکن است بگویی آقاجان، من اصلاً آفرینشم جبری بوده است. من که نمی‌خواستم به دنیا بیایم، خدا من را آورده است. می‌گوییم: خوب آفرینش جبری! خوب دندان‌هایم هم سفید است و جبری است. خوب دندان‌هایت هم سفید است و جبری است. قدم هم دست من نیست، می‌خواستم کوتاهتر شوم یا بلندتر! خوب قد هم جبری است. اگر دو میلیون هم جبر باشد، بالاخره لحظه‌ی آخر، تو اراده داری یا نداری؟ انسان اراده دارد. ۴ دلیل داریم که انسان اراده دارد. البته دلیل خیلی داریم. ۴ موردش وجدانی است. چند موردش فطری است. چند موردش وجدانی و فطری است. چند تا دلیل فطری داریم، چند تا دلیل عقلی داریم، چند تا دلیل قرآنی داریم. دلیل‌های فطری را می‌گویم. دلیل‌های قرآن را خوب همه‌ی مردم طلبه نیستند، دلیل‌های عقلی را هم همه‌ی مردم فیلسوف نیستند. دلیل‌های فطری را کسی شک نمی‌کند. یعنی بچه‌ی ۵ ساله هم می‌فهمد. ۴ دلیل فطری می‌گویم که خوب باور کنید که ما اختیار داریم. هر جا هم خواستید که در مورد جبر و اختیار بحث کنید، همین حرف‌های من را بزنید.

۲- دلایل اختیار بشر در کارها

۱- انسان شک دارد یا نه؟ شما هیچ وقت شده است که شک بکنی که این کار را بکنی یا نه؟ همین که شک می‌کنی، پیداست که اختیار داری. آدم که شک می‌کند که این کار را انجام بدهد، بخورم نخورم! بروم نروم! بگویم نگویم! همین که شک داری، پیداست که اختیار با تو است. می‌توانی بگویی، می‌توانی نگویی! پس شک دلیل بر اختیار است.

۲- در عمرتان پشیمان شده‌اید یا نه؟ پشیمانی دلیل بر این است که می‌توانستم انجام ندهم. چرا انجام دادم! پس پشیمانی هم دلیل بر اختیار است.

۳- انتقاد از کسی در عمرت کرده‌ای یا نه؟ انتقاد که می‌کنی، چرا گوشت را سوزاندی؟ چرا اینجا را ساختی؟ چرا اینجا این حرف را زدی؟ چرا نوشتی؟ چرا به کسی گفته‌ای یا نه؟ همین که شما انتقاد می‌کنی، پیداست این آقا می‌توانست این کار را انجام ندهد.

۴-بچه ات را به مدرسه می‌فرستی یا نه؟ موعظه می‌کنی یا نه؟ همین که بچه‌ات را موعظه می‌کنی، تحت تأدیب قرار می‌دهی که کسی ادبش کند، یا خودت ادبش می‌کنی، پیداست بچه می‌تواند خوب باشد و می‌تواند بد باشد. شما می‌گویی این کار را بکن که خوب شوی. پس چهار تا دلیل شد. عقلی هم نیست و وجدانی است. هر کسی در درون خودش وجداناً می‌فهمد که پشیمان می‌شود. وجداناً پشیمان می‌شویم. وجداناً از افرادی انتقاد می‌کنیم. وجداناً شک می‌کنیم. وجداناً بچه‌مان را ادب می‌کنیم. پس پشیمانی، ادب، انتقاد، شک چهار دلیل وجدانی است برای اینکه ما مجبور نیستیم. شاعر هم بعضی از اینها را به شعر درآورده است.

«اینکه گویی این کنم یا آن کنم *** این دلیل اختیار است ای صنم»

شعر است. می‌گوید که شک داری که این کار را بکنی یا نکنی، پیداست که اختیار داری. خوب بعضی‌ها می‌گویند که خدا خواسته است. مثلاً می‌گویند که «لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُم‏» (زخرف/۲۰) به بت‌پرست‌ها می‌گفتند: چرا مجسمه می‌پرستید؟ می‌گفتند: خدا می‌خواهد. اگر خدا نمی‌خواست… مثل اینکه یک کسی فحش می‌دهد، می‌گوییم چرا فحش می‌دهی؟ می‌گوید که خدا می‌خواهد. اگر نمی‌خواست لالم می‌کرد. اِ … بنا نیست که خدا هر کس را که می‌خواهد فحش بدهد، لال کند. خوب! «أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَه‏» (یس/۴۷) می‌گفتند به فقرا کمک کن. می‌گفت اگر خدا می‌خواست خودش به او می‌‌داد. اینکه به او نداده است، پیداست که باید گرسنگی بخورد. «أَ نُطْعِمُ» ما اطعام کنیم. «مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ» ببینید گردن خدا می‌اندازند. کارها را گردن خدا نیاندازیم. توجیه می‌کنند که خدا خواسته است. خدا هیچ وقت کار بد نمی‌خواهد.

۳- ارزش انسان به رفتارهای اردای و اختیاری

منتها برنامه‌ی خدا این نیست که با اجبار ما را وادار به کار خوب بکند. ما کره‌ی زمین نیستیم که بالاجبار حرکت می‌کند. ما انسان هستیم. ارزش انسان به این است که اختیار دارد. من اگر همه‌ی زبان‌ها را قطع کنم، بگویم آقایان همه آدم‌های خوبی هستند، اصلاً غیبت نمی‌کنند، خوب زبانش را قطع کرده‌ای. ارزش شما به این است که زبان داری و غضب هم داری و با اینکه عصبانی شده‌ای و غضب هم داری، فحش نمی‌دهی. یعنی ارزش ما با اختیار است. اگر کسی با اجبار باشد که ارزشی ندارد. این توجیه عقیدتی است.

۴- اطاعت خداوند، نه اطاعت مخلوق

بعضی‌ها توجیه سیاسی می‌کنند. می‌گویند: «المأمورُ معذور» باسمه‌ تعالی: این حرف غلط است. «المأمورُ معذور» یعنی چه؟ «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِقِ» (الفقیه/ج۴/ص۳۸۱) شعار اسلام است. حدیث است. یعنی اگر مخلوقی دستور داد که دستورش حرام بود، شما حق اطاعت ندارید. «المأمورُ معذور» غلط است. این توجیه سیاسی است.

توجیه اجتماعی! نصفش را من می خوانم، نصفش را همه با هم بخوانیم. از شعرهایی که همه‌ی ایرانی‌ها تقریباً حفظ هستند.

«خواهی نشوی رسوا *** همرنگ جماعت شو!»

باسمه‌ تعالی: این حرف غلط است. بارها من این را گفته‌ام که اگر یک کشتی صد نفری نقص فنی پیدا کرد، غرق شد و از این صدتا مسافر ۹۸ نفرشان شنا بلد نبودند و غرق شدند، دو نفرشان شنا بلد هستند، بگویند: داداش ببین! ما صد نفر بودیم، اکثر غرق شدند. بیا ما دو نفر هم غرق شویم. «خواهی نشوی رسوا …» اصلاً شعر غلط است. «خواهی نشوی رسوا *** همرنگ جماعت شو!» پس پیغمبر هم باید بت پرست بشود. چون مردم مکه همه بت‌پرست بودند. یعنی چه؟

توجیه اجتماعی! یک کار غلطی می‌کند. از خانه‌اش بیرون آمد، دید پشت دیوار خانه‌اش اعلامیه می‌چسبانند، گفت: آقا این دیوار را من کلی خرج کرده‌ام، دیوار را قشنگ درست کرده‌ام، چرا مرتب می‌آیید و اعلامیه می‌چسبانید؟ گفت: آقا من که نچسباندم. قبل از من هم دیگران چسبانده‌اند. گفت: دیگران گور پدرشان خندیده‌اند!!! گفت: حاج آقا من هم گور پدرم می‌خندم. یعنی چون دیگران یک غلطی کرده‌اند، من هم بکنم، این که حرف نشد! بعضی جاها می‌گوییم که این کار اسراف است. می‌گوید که همه این کار را می‌کنند. خوب همه غلط می‌کنند. توجیه اجتماعی! اینها را بنویسم. توجیه عقیدتی: جبر! توجیه سیاسی می‌گویند: «المأمورُ معذور»! چون از طرف بالا امر شده است. ما مجبور هستیم انجام بدهیم. نه خیر! از طرف بالا هم دستور بدهند شما نباید گوش بدهید، اگر گناه بود. توجیه سیاسی! توجیه اجتماعی می‌گویند جامعه همینطور است. «خواهی… همرنگ جماعت شو!» این توجیه اجتماعی است.

۵- توجیه گناه با حالات و روحیات شخصی

توجیه روانی! مثلاً می‌گوییم آقا چرا چنین است؟ می‌گوید: ببین! یک شعری را نصفش را من می‌خوانم، نصفش را همه با هم بخوانیم. «نیش عقرب نه از ره کین است *** اقتضای طبیعتش این است» یعنی این عادت کرده است. این همیشه فحش می‌دهد. خوب همیشه غلط می‌کند. اینکه چون یک کسی عادت کرده و روحیه‌اش با این سازگار است، از نظر روحی!… یا مثلاً خجالت می‌کشد. می‌گوییم چرا بلند نشدی نماز بخوانی؟ خوب نشسته بودی، یادت آمد که نماز نخوانده‌ای… می‌گوید: آخر رویم نشد، خجالت کشیدم. خجالت کشیدم یعنی چه؟ خجالت نباید کشید.

در اندونزی یک ده روزی ما برای برنامه‌ای رفته بودیم، هیچ نرفتیم بگردیم. روز آخر گفتند نمی‌خواهی بگردی؟ گفتم: چرا برویم بگردیم. ما بردند یک ساختمانی بود و یک پاساژ بسیار مهمی بود، خرید نکردم! ولی رفتم که ببینم. تا وارد شدم، دیدم یک خانم اندونزی آمد و یک نگاهی به ساعتش کرد و یک لحظه فکر کرد و فوراً وسط پاساژ یک سجاده انداخت و گفت: «الله اکبر» و نماز خواند. یادش آمده بود که نماز نخوانده است و وسط پاساژ نماز خواند. اینقدر آنجا خودم را توبیخ کردم که آقای قرائتی تو که ادعا می‌کنی که مبلغ دین و نماز هستی، حضرت عباسی، در پاساژهای ایران اگر وسط خیابان فهمیدی که نماز نخوانده‌ای، مردش هستی که وسط پاساژ نماز بخوانی؟ هر چه فکر کردم دیدم خجالت می‌کشم. خجالت کار غلطی است. ما باید بعضی جاها بی‌حیا باشیم، بعضی جاها هم حیا کنیم. حدیث داریم: «الْحَیَاءُ حَیَاءَانِ» حیاء دو رقم است. «حَیَاءُ عَقْلٍ وَ حَیَاءُ حُمْق»‏ (کافی/ج۲/ص۱۰۶) بعضی حیاءها از روی عقل است و بعضی حیاءها از روی احمقی است. خجالت نکش! آقابلد نیستی قرآن بخوانی؟ سی روز شاگردی کن که تا آخر راحت باشی! سی تا نیم ساعت. یک عمری غسلش غلط است. یک عمری نمازش غلط است. یک عمری یک چیزی را نمی‌داند. یک عمری… یک عمری… بگو که تمام شود و برود. خجالت حالت روانی است. عادت روانی است. عقده‌ای است. خوب عقده یک مسئله‌ی روحی است.

۶- خطر یأس و ترس در امور اجتماعی و خانوادگی

یأس! چون مأیوس است دست به این کارها می‌زند. خیلی از گناهان به خاطر یأس است. می‌گوید: ببین! ما دیگر آدم بشو نیستیم. بگذار… مثل اینهایی که یک خورده بدهکار می‌شوند، می‌گویند دیگر ما نمی‌توانیم بدهیمان را بدهیم. پس بگذار یک خورده دیگر هم نسیه کنیم، پا به فرار بگذاریم. یعنی مأیوس می‌شوند. می‌گوید ما دیگر آبرویمان رفته است. حالا که آبرویمان رفته است پس بگذار… و لذا گاهی وقت‌ها پدر و مادر هم می‌فهمند بچه‌شان غلط کرد نباید به روی خودشان بیاورند. چون اگر دختر و پسر بفهمند که پدر و مادر فهمیده‌اند، بفهمند که آبرویشان رفته است، می‌گویند آبرویمان که رفت، دیگر آب از سر ما رد شد، چه یک نی و چه صد نی! بعضی جاها انسان باید خودش را به تغافل بزند. یعنی اگر طرف بفهمد که همه فهمیده‌اند، دیگر می‌گوید خوب پس من دیگر… و به سیم آخر می‌زند.

توجیه روانی! از ترسش! ترس هم یک حالت روانی است. می‌گوید می‌ترسم بچه‌دار شوم، خرجی از کجا؟ نمی‌دانید چقدر در این چند ساله، از طرف بعضی از بزرگان، بعضی از اساتید دانشگاه، یکی، گروهی، بعضی از مصلحین جامعه، بعضی از سیاسیون، خیلی به من فشار آورند، گفتند در تلویزیون بگو که مردم بچه‌دار نشوند، اولاد کمتر، زندگی بهتر! گفتم این شعار ضد قرآن است. گفتند: کدام آیه‌ی قرآن؟ گفتم این آیه‌ی قرآن، می‌گوید: «کُنْتُمْ قَلیلاً»، یعنی شماها کم بودید، «فَکَثَّرَکُم‏» (اعراف/۸۶) یعنی شما را کثیر کردم. «فَکَثَّرَکُم‏» شما را زیاد کردیم. خداوند در قرآن می‌گوید، نعمت به شما دادم، کم بودید و زیادتان کردم. پس جمعیت زیاد، یکی از نعمت‌هاست. منتها شما می‌گویید آقا آخر ما نمی‌رسیم خرجی‌شان را بدهیم. می‌گویم ببینید! گیر در آمار نیست، اول اینکه می‌گویند نمی‌رسیم ادبشان کنیم، هیچ دلیل علمی تا حالا هیچ کس ارائه نداده است که کسانی که اولادشان کمتر است، ادب بچه‌هایشان بیش‌تر است. نداریم! آدم هست هشت تا بچه دارد، هشت تا گل! آدم هست دو تا بچه دارد، دو تا جانور!!! ما هیچ دلیل نداریم که آنهایی که بچه‌شان کمتر است، حتماً ادبشان بیش‌تر است. این یک مورد. می‌گویی: ندارم بخورم. می‌گویم داری بخوری، تجملات را کم کن! تجملات را کم کن! ما چند مورد را پاک کرده‌ایم، ۱- هنر و کار. ۲- هجرت. ۳- سادگی زندگی، زندگی ساده! زهد. ۴- مسئله‌ی چهارم تعاون! اگر بنده ده تا اولاد داشتم، ده تا هنر داشتند، هیچ وقت غصه نمی‌خورم. حدیث هم داریم که باید اولاد عضد باشد. عضد یعنی بازو! اگر گفتند قرائتی ده تا بچه دارد، همه بگویند خوشا بحالش! ده تا بچه دارد؟ پس بیست تا بازو دارد. الان بچه بازو نیست، بچه شکم است. ده تا بچه دارد؟ چه بدهد که بخورند. تا می‌گوییم بچه! یاد شکم می‌افتد. کسی را الان می‌گوییم بچه یاد بازو نمی‌افتد. هر کسی را که می‌گوییم بچه! یاد شکم می‌افتد. یعنی بازو شده است شکم. بازو = شکم! خوب گیر این است.

۷- تلاش، هجرت و تعاون، راه موفقیت در زندگی

کار شده است بی‌عاری! همه هم می‌خواهند پشت میز بنشینند. می‌گوییم کار هست. امام جمعه‌ی یکی از مراکز استان‌ها، می‌گفت جوانی آمده بود می‌گفت که کار ندارم. گفتم که خوب مثلاً می‌توانیم یک چنین امکاناتی بدهیم که شما کار بکنی، گفت که مگر من افغانی هستم که کار بکنم؟ اِ… این فکر می‌کند که دیگر ایرانی نباید… خوب این کله‌اش خراب است. این ایرانی کله‌اش خراب است. فکر می‌کند که کار بد است. من کار بکنم؟ لیسانس! لیسانس کار بکند؟ آقا ببخشید! معذرت می‌خواهم! فحش دادیم؟ اصلاً این فکر می‌کند که حالا که صد تا کتاب خوانده است دیگر نباید… گیر در مخ است. کله‌ها و فکرها گیر پیدا کرده است. یکی دیگر! هجرت نمی‌کنیم و همه می‌خواهیم پهلوی هم باشیم. اگر بنده ده تا اولاد داشتم، ده تا به ده تا کشور می‌رفتند، اسلام صادر می‌شد. مسلمان‌ها بچه‌دار بشوند، پر بچه! بچه‌هایشان یک هنر داشته باشند، بروند و در یک کشوری تبلیغ کنند. اسلام همه‌ی دنیا را می‌گیرد. اصلاً الان چین حدود ۱۰۰ میلیون مسلمان دارد و به خاطر ما است. اسلام چین از ماست. من چند بار به چین رفته‌ام. چینی‌ها عبادت‌هایشان ایرانی است. مثلاً می‌گوید دو رکعت نماز صبح، قربة الی الله! الله اکبر! فارسی حرف می‌زنند. پیداست اسلامشان از ایرانی‌هاست. مثل ما که می‌رویم مکه می‌گوییم: «لبیک! اللهم لبیک!» همینطوری که ما عربی حرف می‌زنیم، آن‌ها هم… اسلام هندوستان از ماست. اسلام پاکستان از ماست. اسلام تانزانیا از ماست. اسلام زنگبار از ماست. ایرانی‌ها خیلی جاها رفته‌اند. هی بچه درست می‌کنیم و دور تا دورمان می‌چینیم. خوب این گیر شده است. هجرت نکردیم.

یکی هم زندگی ساده است. زندگی ساده! همه می‌خواهیم حتماً… و الا با یک خانه‌ی ۴۰متری می‌شود زندگی کرد. با یک خانه‌ی ۵۰ متری می‌شود زندگی کرد. من یادم است، ۲۰ ساله که بودم، طلبه قم بودم، شاه برای اینکه حوزه را بشکند، طلبه‌ها را برای سربازی می‌گرفت. از جمله آن زمان آقای هاشمی رفسنجانی را هم گرفتند. امام گفت ما از خدا می‌خواهیم که طلاب ما در پادگان‌ها بروند و ارتش را بیدار کنند. اینها بروند در ارتش… نه! نه! آخوندها را ولشان کنید. این کلمه‌ی امام ما را نجات داد. بعد حالا آن مدتی که قایم شده بودیم، من به شما بگویم که کجا قایم شده بودیم. خانه‌ی یکی از علمای کاشان، که در قم خانه داشت، یک اتاق داشت، یک پرده کشید، آن طرف پرده با خانمش زندگی می‌کرد. این طرف پرده هم ما بودیم. با یک دیوار و با یک تخته‌ی سه‌لایی! هر کسی می‌خواهد خانه‌ی مستقل داشته باشد، آن هم از همان روز اول! تعاون! بابا تعاون ماشین لباسشویی است، خوب حالا شنبه شما لباس بشویید، یکشنبه او، دوشنبه او! نه! اِ… هر کسی یک ماشین لباسشویی! بنا نیست که از یک چیز چند نفر استفاده کنیم. اگر مثل خدا می‌بودیم که یک شکاف در صورت ما گذاشت، بنام لب! ببین چقدر کار از این کشیده می‌شود. مکیدن سینه‌ی مادر در نوزاد! بعد بزرگتر می‌شویم و حرف می‌زنیم با همین لب. بعد اکسیژن می‌گیریم و کربن پس می‌دهیم. بوسیدن! مکیدن! سوت کشیدن! فوت کردن! سخنرانی! اکسیژن‌گیری! همه با همین است. حالا اگر به این مهندس‌ها می‌دادیم، یک لوله می‌برد برای خروج دم! از این طرف یک لوله کشی می‌کردند برای ورود اکسیژن! و کله‌ی ما را پر از دودکش و دگمه می‌کردند. نمی‌آییم که طراحی کنیم که از چیز کم چند گروه استفاده کنیم. ببینید تعاون در ما نیست. هر کسی می‌خواهد برای خودش باشد. شراکت نیست. قرآن می‌گوید فقیر هم اگر رسید، پول‌های کمتان را روی هم بگذارید، یک کار تعاونی بکنید.

امروز در کرمانشاه ما دعوت کردیم از اصناف و افراد خیرین مدرسه‌ساز و از گروه‌های مدیران کل و از همه دعوت کردیم برای اینکه یک صد تا سالن حداقل برای مدارسی که… چون در این ده دوازده ساله هر چه مدرسه ساختند، چه دولت و چه خیرین، سالن نمازخانه دارد. اما مدارس قدیمی، خیلی‌هایش سالن ندارد و بالاخره الحمدلله تا صد تا سالن، یعنی هر سالنی هم سی میلیون، یعنی سه میلیارد امروز دادند برای آموزش و پرورش! هر سالنی صد متر، متری هم سیصد تومان، گفتیم مثلاً حالا… دقیقه‌های آخر گفتیم… بعضی از اینها کارمند دولت هستند، کارمند دولت نه خیر است، نه تاجر است و نه اصناف است. گفتیم آقا یک سالن هم شما بدهید. اینها هم یکی چند صد هزار تومان و هر کسی یک مبلغ‌هایی داد و معلوم شد خود این کارمندها پول‌هایشان را روی هم گذاشتند و یک سالن شد. یعنی یک سالن اعضای پرسنل دولت. بابا نخ چیزی نیست اما چند تا نخ که به هم تاب خورد می‌شود طناب! ما تعاون کنیم. بیاییم شریکی کار کنیم. قرآن هم می‌گوید بیایید و شریکی پول روی هم بگذارید و دست به یک کاری بزنید. گفتند این کشتی را چرا سوراخ می‌کنی؟ فرمود: «أَمَّا السَّفینَة» سفینة یعنی کشتی، «فَکانَتْ لِمَساکینَ»‌ (کهف/۷۹) مساکین جمع مسکین است، مسکین یعنی فقیر! چند تا فقیر پول‌هایشان را جمع کردند، روی هم گذاشتند و یک قایق گرفتند. یک کشتی گرفتند برای حمل و نقل جنس! یعنی می‌شود افرادی هم که هیچ پولی ندارند، تعاون داشته باشند. من برای تعاون یک چیزی بگویم که معلوم شود ما چقدر هنوز انرژی داریم. خدا می‌داند که از مخمان استفاده نکردیم.

۸- شیوه پیامبر اسلام در ایجاد شغل برای خودکفایی

یکی از اصحاب پیغمبر آمد، گفت یا رسول الله من بیکار هستم. گفت برو کاسبی کن! گفت: سرمایه ندارم. گفت برو کارگری کن، گفت وسیله ندارم. چون کارگری هم بالاخره یک بیلی، کلنگی تبری که می‌خواهد. گفت برو در خانه‌ات یک چیزی بردار و بفروش و یک بیل و یک تبر بخر! گفت: در خانه ما هیچی نیست. گفت حالا برو و یک نگاهی بکن. این یک خورده ناراحت و شد و آمد و یک پلاس پاره بود، فرش کهنه‌ی مندرس! این فرش پاره را برداشت و گفت: یا رسول الله! در خانه ما این است. سرمایه! بله بفروشم. حضرت یک نگاهی کرد و دید که یک درهم می‌ارزد. گفت: این را چه کسی می‌خرد؟ گفتند آقا این نمی‌ارزد. حالا یک درهم! گفت خوب بخریم. خود پیغمبر واسطه شد و این پلاس را یک درهم فروخت. گفت این یک درهم را برو بازار و یک کله‌ی تبر بگیر و بیار. رفت بازار و یک کله‌ی تبر گرفت و آمد. گفت ای اصحاب! کسی هست در خانه‌اش یک دسته داشته باشد؟ نصف دسته بیل! یک دسته‌ی تبر کسی نیست داشته باشد؟ یکی از اصحاب گفت: آقا ما یکی در انباری داریم. گفت برو و بیاور! دسته تبر را گرفت و خود پیغمبر این دسته را در این تبر جاسازی کرد. بغل‌هایش را هم با چوب کوچک تراشید و گفت: ببین این تبر! این ابزار تولید! برو و کاسبی کن! یعنی یکی یک دسته، یکی یک تبر، یکی یک پلاس! پلاس او و خرید او دسته‌ی تبر و کار راه‌اندازی شخص پیغمبر، می‌شود. خیلی از آدم‌ها پول سپرده در بانک‌ها دارند. خیلی از آدم‌ها زور دارند. خیلی از آدم‌ها تلفن دارند. خیلی از آدم‌ها… خیلی از آدم‌ها… ما هنوز نه طلبه‌هایمان آن مقداری که جان دارند کار کرده‌اند، نه دانشجوهایمان آن مقداری که جان دارند کار کرده‌اند، خیلی بیش از این‌ها جان داریم. خیلی بیش از این‌ها می‌توانیم کار بکنیم. انرژی هسته‌ای که فقط در طبیعت نیست. در هر یک از کله‌ها انرژی هسته‌ای است. در هر کله‌ای یک انرژی هسته‌ای است. منتها ما در طبیعت رفته‌ایم کشف کرده‌ایم، انرژی خودمان را کشف نکردیم. بارها گفته‌ام که اگر بگویند: چقدر می‌دوید؟ ما می‌گوییم: ۲ کیلومتر! اگر یک گرگ دنبالمان کند، ۳۰ کیلومتر می‌دویم. پیداست ۳۰ کیلومتر دیگر انرژی در ما هست. منتها باید این انرژی را کشف کنیم. این ایران همان ایرانی است که از آمریکا می‌ترسید. یک امام آمد، این ترس را به شجاعت تبدیل کرد. خلاص! توجیه روانی!

توجیه خانوادگی! آخه خانمم گریه کرد! اِ… خوب گریه کند. مگر اگر خانم گریه کرد باید شما کوتاه بیایی؟ ممکن است او بی‌خود گریه کند. اگر حرف منطقی دارد، به روی چشم! اما اگر خواسته باشد با شیون گریه، ابداً من تحت تأثیر قرار نمی‌گیرم. حرفت را بزن اگر منطقی بود، به روی چشم! بچم خواست! دخترم گریه کرد! یک دزدی را چند وقت پیش گرفتند و گفتند: چرا دزدی کردی؟ تو که آدم خوبی بودی؟ گفت: آخر دخترم ازدواج کرده بود، جهازیه می‌خواست و ما هر شب می‌رفتیم، بحث جهازیه بود، من هم نداشتم، هر شب این دخترم کناری می‌رفت و گریه می‌کرد، من دیگر بریدم و رفتم و فلان انبار یک چیزی از انبار برداشتم. حالا اگر مثلاً دختر شما گریه کرد، ما باید دزدی کنیم؟ در برابر فشارهای خانوادگی آدم باید مقاومت کند. یک بار پیغمبر را خانم‌هایش در فشار گذاشتند که بابا در خیبر پیروز شدید، در بدر پیروز شدید، در کجا و در کجا پیروز شدید، خوب یک خورده طلا به ما بده، ما زن پیغمبر هستیم، دیگر حالا تا چه زمان فقر! آیه نازل شد، ببین! من زیر بار این‌ها نمی‌روم، پیروز شدیم و غنایم جنگی هم هست، اما غنایم جنگی ملک همه‌ی مسلمان‌هاست، ملک شما که نیست! به زن‌هایت بگو: «إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زینَتَها» اگر طلا می‌خواهید، «فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُن‏» (احزاب/۲۸) بیایید آقا من طلاقتان می‌دهم و جای دیگر بروید. من پیغمبری نیستم که مسلمان‌ها جبهه بروند و بدن مسلمان‌ها تکه تکه شود، آن وقت پیروز که شدیم، غنایم جنگی را بردارم و طلا برای خانمم بخرم. یعنی جوان‌ها را جبهه بفرستم، از غنایم جبهه برای خانمم طلا بخرم، من اینطوری نیستم. نمی‌خواهم بگویم که طلا خوب نیست! می‌خواهم بگویم یک وقت از راه حرام طلا نخرید. از راه حرام طلا نخرید.

توجیه فرهنگی! می‌گوید نمی‌دانستم. روز قیامت به بعضی‌ها می‌گویند چرا چنین کردی؟ می‌گوید نمی‌دانستم. می‌گوید چرا نرفتی و یاد بگیری؟ «هل لا تعلمت» ندانستن عذر نیست. آقا بلد نبودم. خوب یاد می‌گرفتی! بعضی از این حاجی خانم‌ها وقتی می‌خواهند مکه بروند، می‌آیند پهلوی روحانی کاروان و حمدشان را می‌خوانند، حمد را غلط می‌خواند و می‌گوید: حاج آقا! ببخشید من زبانم نمی‌گردد. همین خانمی که می‌گوید زبانم نمی‌گردد، پول‌هایش را بر می‌دارد و دلار می‌کند و می‌رود مکه! تمام دلارهایش را با این عرب‌ها عربی حرف می‌زند. تا می‌گویی بگو: «مالِکِ یَوْمِ الدِّین‏» می‌گوید: حاج آقا زبانم نمی‌گردد. من نمی‌دانم این زبان چطور طبقه‌ی بالا نمی‌گردد، پاساژ پایین می‌گردد.

خدا اموات را بیامرزد. یک وقتی یک پیرزنی خانه‌ی ما آمده بود، مرحوم پدرم به او گفت که سفره‌ی عقد چه می‌خواهد؟ گفت سفره‌ی عقد این می‌خواهد، این می‌خواهد، این می‌خواهد، این می‌خواهد! الان نمی‌دانم سفره‌ی عقد چطوری است. آن زمانی که ما بچه بودیم، چهل و پنج شش رقم چیزی این پیرزن گفت و یادداشت شد. یادم نمی‌رود، پدرم گفت که بگو: «اللَّهُ الصَّمَد» گفت: بلد نیستم. گفت: آخر خوش انصاف! تو چهل و پنج تا کلمه را از دوران عروسی‌ات… من هوشم نمی‌گردد! یک کسی می‌رود عروسی و برمی‌گردد، اگر هشتصد تا زن هستند، هر زنی هم هفت رقم لباس پوشیده است، صد تا هفت تا هفتصد را از حفظ می‌گوید. می‌گوییم بلند شو نماز بخوان، می‌گوید پایم درد می‌کند، می‌گوییم بلند شو برویم خواستگاری می‌دود. ببینید اینها توجیه است. زبانم نمی‌گردد! تو اگر حافظه نداری چطور ۴۵ قلم را یک ضرب گفتی؟

والله پول ندارم! یک تاجری در یک شهری، برای سالن سازی گفتیم که تو وضعت خوب است، چند تا کارخانه داری، گفت من یک سالن می‌سازم. گفتم:… گفت: بابا کارگرها، بیمه، بهداشت و یک روضه‌ای خواند که دلمان ریش ریش شد. گفتم یک سؤال می‌کنم راستش را بگو! اگر کارخانه‌ی بغلی‌ات ورشکست بشود، کارخانه هم دومیلیارد است، چون ورشکست شده است، یک میلیارد می‌فروشد، می‌خری؟ گفت: بله اگر ببینم دو میلیارد را یک میلیارد می‌فروشد، حتماً می‌خرم. گفتم خوب ببین! وقتی می‌گوییم نماز بچه‌ها می‌گویی پول ندارم، کارگرها و بیمه و بهداشت و نمی‌دانم فلان … تا می‌گوییم یک کسی ورشکست شده است، جنسش را نصف قیمت می‌فروشد، می‌خریم. ببینید حاج آقا اینها… کلاه سر خودمان نگذاریم. ما بیش از اینکه هستیم، هستیم. یک لیسانس بیش از لیسانس است. می‌تواند لیسانسش را بگیرد، هفته‌ای یک کتاب مطهری را هم مطالعه کند. مطهری ۵۲ کتاب دارد، سال هم ۵۲ هفته است. کنار اینکه لیسانس می‌گیری، هفته‌ای یک کتاب مطهری را هم مطالعه کن! می‌شود انسان فوق لیسانس باشد و یک کار دیگری هم بکند. اینکه من فقط این هستم… ما زود به خودمان نمره بیست می‌دهیم. نه آقا! بیش از اینکه هستیم، هستیم. خودمان را توجیه نکنیم.

خدایا خیلی بهتر از این می‌توانستیم باشیم. هم بهتر از این می‌شد کشورداری کرد، هم بهتر از این می‌شد بچه تربیت کرد، هم بهتر از این می‌شد با مردم رفتار کرد، از اینکه هستیم خیلی بهتر می‌توانستیم باشیم، خیلی از استعدادهای خودمان را کتمان کردیم، و غلط‌های خودمان را توجیه کردیم، گذشته‌ی ما را ببخش و از این به بعد ما را توجیه‌گر خلاف‌های خود و دیگران قرار نده! بحث توجیه را می‌خواستم یک جلسه بگویم، فکر می‌کنم طول کشید. باید باز هم صحبت کنم.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


امضای کاربر : تنها 2روز در سال هست که نمی تونی هیچ کاری بکنی!!
یکی دیروز و یکی فردا..




یکشنبه 03 دی 1391 - 10:16
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از ania به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: saeed_1391 /
ارسال پاسخ
پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group