بنویس....و تفکر کن

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 451
نویسنده پیام
mohandes آفلاین


ارسال‌ها : 617
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 20
تشکرها : 908
تشکر شده : 1054
بنویس....و تفکر کن

 دوستان دراین تایپیک میخوام مطالبی پرمفهوم بزارم که شاید روزانه از کنارش خیلی راحت عبور میکنیم و از دوستانی که لطف میکنن میخونن خواهش دارم کمی تفکر و تامل کنند تا شایدکمی، شده به اندازه(اِپسلیون)در زندگیمان تغییر و تحول ایجاد شود...

 


امضای کاربر :
فتواى حسین [علیه السلام ] این است: آری ؛ در نتوانستن نیز بایستن هست ...
دکتر شریعتی





پنجشنبه 30 آذر 1391 - 23:48
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
mohandes آفلاین



ارسال‌ها : 617
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 20
تشکرها : 908
تشکر شده : 1054
بنویس....و تفکر کن

پسر جواب داد:من میزنم

پدر ناباورانه دوباره سوال را تکرار کرد ولی باز همان جواب را شنید

با ناراحتی از کنار پسر رد شد بعد از چند قدم دوباره سوال را تکرار کرد شاید جوابی بهتر بشنود. ... ...

پسرم من میزنم یا تو؟

این بار پسر جواب داد شما میزنی؟

پدر گفت چرا دوبار اول این را نگفتی؟؟؟

پسر جواب داد تا وقتی دست شما روی شانه من بود عالم را حریف بودم ولی وقتی دست از شانه ام کشیدی قوتم را با خود بردی


امضای کاربر :
فتواى حسین [علیه السلام ] این است: آری ؛ در نتوانستن نیز بایستن هست ...
دکتر شریعتی





پنجشنبه 30 آذر 1391 - 23:50
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
mohandes آفلاین



ارسال‌ها : 617
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 20
تشکرها : 908
تشکر شده : 1054
بنویس....و تفکر کن

شب یلدای نامبارک...

یلدا شب سیاهی خاطره ها

برای کسانی که با سیلی

صورتشون رو سرخ می کنند

و جلوه گر پیر شدن مردی که

با دستانی پینه بسته در برابر فرزندان با دستی خالی شب

را به صبح می رسانند

و چه سخت است شکسته شدن

غرور مردی که میخواهد طولانی ترین شب سال برای او

و خانواده اش خیلی زود صبح شود ....

کاش شب یلدایی بیاید که هیچ غروری شکسته نشود

و هیچ مردی در برابر فرزندانش کمرنگ نشود


امضای کاربر :
فتواى حسین [علیه السلام ] این است: آری ؛ در نتوانستن نیز بایستن هست ...
دکتر شریعتی





پنجشنبه 30 آذر 1391 - 23:50
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 3 کاربر از mohandes به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: sondos / ania / jimykoochooloo /
mohandes آفلاین



ارسال‌ها : 617
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 20
تشکرها : 908
تشکر شده : 1054
بنویس....و تفکر کن

تو به من خندیدی و نمیدانستی

من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم...

باغبان از پی من تند دوید

سیب را در دست تو دید

غضب آلود به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز ،

سالهاست که در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تکرار کنان میدهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

****

من به تو خندیدم

چون که میدانستم

تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی

پدرم از پی تو تند دوید

ونمیدانستی باغبان باغچه همسایه

پدر پیر من است

من به تو خندیدم

تا که با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

بغض چشمان تو لیک

لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک

دل من گفت : برو

چون نمیخواست به خاطر بسپارد

گریه ی تلخ تو را

و من رفتم و هنوز

سالهاست که در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض تو تکرار کنان

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چه میشد اگر باغچه ی خانه ی ما سیب نداشت

****

دخترک خندید و

پسرک ماتش برد !

که به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیده

باغبان از پی او تند دوید

به خیالش میخواست

حرمت باغچه و دختر کم سالش را

از پسر پس گیرد !

غضب آلود به او غیظی کرد !

این وسط من بودم ،

سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم

من که پیغمبه عشقی معصوم ،

بین دستان پر از دلهره یک عاشق

و لب و دندان

تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم

و به خاک افتادم

چون رسولی ناکام !

هر دو رو بغض ربود ...

دخترک رفت ولی زیر لب این را میگفت :

" او یقینا پی معشوق خودش می آید ! "

پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود :

"مطمئنا که پشیمان شده بر میگردد ! "

سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !

عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !

جسم من تجزیه شد ساده ولی ذراتم

همه اندیشه کنان غرق در این پندارند :

این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت ... !

****

او به تو خندید و تو نمیدانستی

این که او میداند

تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی

از پی ات تند دویدم

سیب را دست دخترکم من دیدم

غضب آلود من نگاهت کردم

بر دلت بغض دوید

بغض چشمت را دید

دل دستش لرزید

سیب دندان زده از دست دل افتاد به خاک

و در آن دم فهمیدم

آنچه تو دزدیدی سیب نبود

دل دردانه من بود که افتاد به خاک

ناگهان رفت و هنوز

سالهاست که در چشم من آرام آرام

هجر تلخ دل و دلدار تکرا کنان

میدهد آزارم

چهره ی زرد و هزین دختر من هر دم

میدهد دشنامم

کاش آنروز در آن باغ نبودم هرگز

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که خدای عالم

ز چه رو در همه باغچه ها سیب نکاشت ؟


امضای کاربر :
فتواى حسین [علیه السلام ] این است: آری ؛ در نتوانستن نیز بایستن هست ...
دکتر شریعتی





جمعه 01 دی 1391 - 01:08
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از mohandes به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: jimykoochooloo / zeinab /
mohandes آفلاین



ارسال‌ها : 617
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 20
تشکرها : 908
تشکر شده : 1054
بنویس....و تفکر کن

در مهد کودکهای ایران 9 صندلی میذارن

به 10 بچه میگن هر کی نتونه سریع برای خودش یه جا بگیره گرگه و .... ادامه بازی.

بچه ها هم همدیگر رو هل میدن تا خودشون بتونن روی صندلی بشینن.

با این بازی ما از بچگی به کودکان خود آموزش میدیم که هرکی باید به فکر خودش باشه.

در مهد کودکهای ژاپن 9 صندلی میذارن

به 10 بچه میگن اگه یکی روی صندلی جا نشه همه باختین.

لذا بچه ها نهایت سعی خودشونو میکنن

همدیگر رو طوری بغل میکنن که كل تيم 10 نفره روي 9 تا صندلي جا بشن و كسي بي صندلي نمونه.

بعد 10 نفر روی 8 صندلي، بعد 10 نفر روی 7 صندلي و همینطور تا آخر.

با این بازی اونا به بچه هاشون فرهنگ همدلی و کمک به همدیگر رو یاد میدن!


امضای کاربر :
فتواى حسین [علیه السلام ] این است: آری ؛ در نتوانستن نیز بایستن هست ...
دکتر شریعتی





جمعه 01 دی 1391 - 13:53
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 5 کاربر از mohandes به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: sondos / ania / jimykoochooloo / zeinab / elena /
mohandes آفلاین



ارسال‌ها : 617
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 20
تشکرها : 908
تشکر شده : 1054
بنویس....و تفکر کن

گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک میشد و برمی گشت !

پرسیدند : چه می کنی ؟

پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم …

گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد !

گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم اما آن هنگامی که خداوند از من می پرسد

: “زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟” پاسخ میدهم : هر آنچه از

من برمی آمد !


امضای کاربر :
فتواى حسین [علیه السلام ] این است: آری ؛ در نتوانستن نیز بایستن هست ...
دکتر شریعتی





جمعه 01 دی 1391 - 14:11
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 4 کاربر از mohandes به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: ania / jimykoochooloo / zeinab / banoo /
mohandes آفلاین



ارسال‌ها : 617
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 20
تشکرها : 908
تشکر شده : 1054
بنویس....و تفکر کن

سوگندبه روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو

را رها کرد ه ام و نه با تو دشمنی کرد ه ام. (ضحی 1-2)

افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را که مرا به سخره گرفتی. (یس 30)

و هیچ پیامی از پیام هایم به تو مرسید مگر از آن روی گردانیدی.(انعام 4)

و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام(انبیا 87)

و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان توهم زده شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری. (یونس 24)

و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری (حج 73)


امضای کاربر :
فتواى حسین [علیه السلام ] این است: آری ؛ در نتوانستن نیز بایستن هست ...
دکتر شریعتی





جمعه 01 دی 1391 - 19:01
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 4 کاربر از mohandes به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: ania / jimykoochooloo / zeinab / banoo /
mohandes آفلاین



ارسال‌ها : 617
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 20
تشکرها : 908
تشکر شده : 1054
بنویس....و تفکر کن

شخصی را به جهنم می بردند، در راه جهنم صورتش را برمیگرداند و به عقب خیره می شد...

ناگهان! خداوند فرمود: صبر کنید، او را به بهشت ببرید...!

فرشتگان با تعجب دلیل این کار را پرسیدند؟!

خداوند به آنها فرمود: او در راه رفتن چند بار به عقب نگاه کرد و در دلش امید به بخشش من داشت و من نیز او را بخشیدم...

و این است عظمت پروردگار عالمیان!!!!


امضای کاربر :
فتواى حسین [علیه السلام ] این است: آری ؛ در نتوانستن نیز بایستن هست ...
دکتر شریعتی





شنبه 02 دی 1391 - 21:20
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 4 کاربر از mohandes به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: jimykoochooloo / 637 / zeinab / banoo /
ania آفلاین



ارسال‌ها : 3828
عضویت: 5 /7 /1391
تشکرها : 3389
تشکر شده : 3288
بنویس....و تفکر کن

در ابتدای پست عنوان کردید مطالبی ک روزانه از کنارش رد میشید.. ناگهان این مطلب ب ذهنم رسید.. 

اما..

این قسمتی از یک داستان هست... اما واقعی.. برای یکی از آشنایانم هست..

.

....

صبا می گفت: توی تیغ زدن پسرا مهارت خاصی داره.. خیلی ب خودش می بالید..

با تکرار این حرفش، دلم می خواست سرش فریاد بزنم ک اون پسران ک دارن تورو تیغ میزنن و ازت سو استفاده میکنن.. ن تو..

دلم می خواست می تونستم کمکش کنم.. ولی گوشش بدهکار حرفام نبود..

همین طور ک نشسته بود روی صندلی سلف و خم شده بود و با ی ذوقی پولهای توی کیف دستیش رو میریخت روی صندلیو داشت می شمرد ک انگار توی ی اتاق پر از پول داره غلت میزنه..

72..74..76..

همینطور ک میشمرد و هنوز پول ها ب نصف نرسیده بود، گوشیش زنگ خورد..

گوشیش رو از روی میز برداشتمو.. ی نگاهی ب صفحش کردم، نوشته بود فرشاد.. گوشیش رو پرت کردم طرفش..

گوشیش رو جواب داد و ب حرفاش دقتی نکردم، حرفاش آزارم میداد.. دلم برای اینهمه غفلت و سادگیش می سوخت..

آخه چی در ازای چی!!!

.. پول!!! همون چیزی ک میگن خوشبختی نمیاره.. همون چیزی ک میگن چرک کف دسته..

بیشتر ک فکر می کردم گاهی باید بعضی ضرب المثل هارو با گذر زمان عوض کرد.. چون گاهی معنیشون گم میشه توی دغدغه های زندگیمون..

..

صحبتش با گوشی ک تموم شد.. ی دستی بهم زد و گفت: کجایی دختر؟؟ رفتی توی فکر!!

نگاهی بهش کردمو، گفتم ن چیزی نیست..

رو بهم گفت.. فرشاد ی رفیق داره.. بچه مایس.. ی لکسوز مشکی داره... قراره یکی دو هفته 4نفر بشیمو باهم بریم ترکیه..

دنبال ی دختره خوبه ک پایش باشه.. گفته برای دختره 10ـ12 میلیون خرید میکنم..

پیش خودم گفتم: بیجا کرده دنبال ی دختر خوبه.. پسره ی عوضیه ............

صبا گفت: دختر خریت نکن.. من ب هیچکس همچین پیشنهادی نمی دم.. خوشم میاد ازت ک بهت دارم میگم..

هرکی بود تا الان چارتا ملقم برام زده بود.. حالا چی میگی؟؟

بدون حتی لحظه ای درنگ گفتم: نبابا برو گمشو ترکیه میخوام چکار.. ارزونی خودتو و خودش..

دیگه حوصله صبا رو نداشتم.. اعصابم از حرفاش خورد شده بود..

پاشدم از سلف زدم بیرون.. از دانشگاه اومدم بیرون و رفتم اون طرف خیابون تا تاکسی سوارشم..

ی شاسی بلند مشکی جلوی پام نگهداشت..

با ی غروری دست کردم توی کیفمو، کیف پولم رو درآوردم..

ی نگاهی ب پولهاش کردم..

13 هزار و 700 تومن بود..

از شوق زیاد،ی لحظه اشک توی چشمام جمع شد..

پولم حلاله حلال بود..

پول فروش شرافتم نبود..

پول انسانیتم نبود..

پول جنسیتم نبود..

ی تاکسی هر لحظه ب سمتم نزدیکتر میشد..

سوار شدمو و با لذتی بیش از پیش ب سمت خونه حرکت کردم..

و پیش خودم گفتم: خدایا اگر روزی ب این مرحله رسیدم، خودت از صحنه زندگی محوم کن..


امضای کاربر : تنها 2روز در سال هست که نمی تونی هیچ کاری بکنی!!
یکی دیروز و یکی فردا..




شنبه 02 دی 1391 - 22:33
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 5 کاربر از ania به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: jimykoochooloo / 637 / mohandes / zeinab / banoo /
mohandes آفلاین



ارسال‌ها : 617
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 20
تشکرها : 908
تشکر شده : 1054
بنویس....و تفکر کن

 مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده .

شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد، برای همین، تمام روز اور ا زیر نظر گرفت.

متوجه

شد که همسایه اش در دزدی مهارت دارد، مثل یک دزد راه می رود، مثل دزدی که

می خواهد چیزی را پنهان کند، پچ پچ می کند، آن قدر از شکش مطمئن شد که

تصمیم گرفت به خانه برگردد، لباسش را عوض کند، نزد قاضی برود.

اما

همین که وارد خانه شد، تبرش را پیدا کرد. زنش آن را جابه جا کرده بود. مرد

از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت که اومثل

یک آدم شریف راه می رود، حرف می زند، و رفتار می کند.


امضای کاربر :
فتواى حسین [علیه السلام ] این است: آری ؛ در نتوانستن نیز بایستن هست ...
دکتر شریعتی





یکشنبه 03 دی 1391 - 00:09
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 3 کاربر از mohandes به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zeinab / banoo / ania /
mohandes آفلاین



ارسال‌ها : 617
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 20
تشکرها : 908
تشکر شده : 1054
بنویس....و تفکر کن

گنجشک به خدا گفت:لانه ی کوچکی داشتم،آرامگاه خستگیم؛سرپناه بی کسیم،توفان تو آن را از من گرفت،کجای دنیای تو را گرفته بود؟؟؟

خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود،تو خواب بودی،باد را گفتم لانه ات را واژگون کند،آنگاه تو از کمین مار پرگشودی!!!


امضای کاربر :
فتواى حسین [علیه السلام ] این است: آری ؛ در نتوانستن نیز بایستن هست ...
دکتر شریعتی





یکشنبه 03 دی 1391 - 11:33
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از mohandes به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: banoo / ania /
mohandes آفلاین



ارسال‌ها : 617
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 20
تشکرها : 908
تشکر شده : 1054
بنویس....و تفکر کن

گفت : کسی دوستم ندارد . می دانی که چه قدر سخت است ، این که کسی دوستت

نداشته باشد ؟ تو برای دوست داشتن بود که جهان را ساختی . حتی تو هم بدون

دوست داشتن … خدا هیچ نگفت .

گفت : به پاهایم نگاه کن ! ببین چقدر چندش

آور است . چشم ها را آزار می دهم . دنیا را کثیف می کنم . آدم هایت از من

می ترسند . مرا می کشند . برای این که زشتم . زشتی جرم من است . خدا هیچ

نگفت . گفت : این دنیا فقط مال قشنگ هاست . مال گل ها و پروانه ها . مال

قاصدک ها . مال من نیست .

خدا گفت : چرا ، مال تو هم هست . خدا گفت :

دوست داشتن یک گل ، دوست داشتن یک پروانه یا قاصدک کار چندانی نیست . اما

دوست داشتن یک سوسک ، دوست داشتن " تو " کاری دشوار است . دوست داشتن ،

کاری ست آموختنی و همه کس ، رنج آموختن را نمی برد . ببخش ، کسی را که تو

را دوست ندارد ، زیرا که هنوز مومن نیست ، زیرا که هنوز دوست داشتن را

نیاموخته ، او ابتدای راه است .

مومن دوست می دارد . همه را دوست می

دارد . زیرا همه از من است و من زیبایم ، چشم های مومن جز زیبا نمی بیند .

زشتی در چشم هاست . در این دایره ، هر چه که هست ، نیست الا زیبایی ...

آن که بین آفریده های من خط کشید شیطان بود . شیطان مسئول فاصله هاست .

حالا قشنگ کوچکم ! نزدیک تر بیا و غمگین نباش . قشنگ کوچک نزد خدا رفت و دیگر هیچ گاه نیندیشید که نازیباست.


امضای کاربر :
فتواى حسین [علیه السلام ] این است: آری ؛ در نتوانستن نیز بایستن هست ...
دکتر شریعتی





یکشنبه 03 دی 1391 - 11:38
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
sondos آفلاین



ارسال‌ها : 2979
عضویت: 7 /5 /1391
محل زندگی: آذربایجان شرقی
سن: 30
تشکرها : 2747
تشکر شده : 3744
بنویس....و تفکر کن

این مورد اخر یه ذره تو ذوقمون میزنه ها.. درسته مومن نیستیم ولی خب نمیشه که ادم از همه چی خوشش بیاد یکی میترسه یکی چندشش میشه..


امضای کاربر : سال ها دویده ام …

با قلبی معلق و پایی در هوا

دیگر طاقت رویاهایم تمام شده است

دلم رسیدن میخواهد ...


یکشنبه 03 دی 1391 - 13:28
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
mohandes آفلاین



ارسال‌ها : 617
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 20
تشکرها : 908
تشکر شده : 1054
بنویس....و تفکر کن

 خدای من “بهشتی ” دارد، نزدیک ، زیبا ، بزرگ

و به گمانم “دوزخی ” دارد ، کوچک، بعید

و در پی دلیلی ست که ببخشد ما را

گاهی به بهانه یک دعا . . .

  


امضای کاربر :
فتواى حسین [علیه السلام ] این است: آری ؛ در نتوانستن نیز بایستن هست ...
دکتر شریعتی





یکشنبه 03 دی 1391 - 17:02
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
637 آفلاین



ارسال‌ها : 1388
عضویت: 30 /6 /1391
محل زندگی: Qom
سن: 22
تشکرها : 3408
تشکر شده : 3683
بنویس....و تفکر کن

   زبان جرمش کم اما جرمش زیاد است ...


امضای کاربر :                   

                                    وقــتی زمــیـن از جــاذبـه حـرف زد ، هـمه پــرنـدگـان بــه او خـندیــدند...


یکشنبه 03 دی 1391 - 22:33
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از 637 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: mohandes / ania /
mohandes آفلاین



ارسال‌ها : 617
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 20
تشکرها : 908
تشکر شده : 1054
بنویس....و تفکر کن

خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است

بنده: خدایا! خسته ام! نمیتوانم

خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان

بنده: خدایا خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم

خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان

بنده: خدایا سه رکعت زیاد است

خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان

بنده: خدایا امروز خیلی خسته ام آیا راه دیگری ندارد؟

خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله

بنده: خدایا من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم میپرد

خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب میکنیم

بنده اعتنایی نمیکند و میخوابد

خدا: ملائکه ی من ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده او را بیدر کنید دلم برایش تنگ شده است، امشب با من حرف نزده

ملائکه: خداوندا دوباره او را بیدار کردیم، اما باز خوابید

خدا: اذان صبح را میگویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نمازصحبت قضامیشود خورشید از مشرف سر بر میآورد

ملائکه: خداوندا نمیخواهی با او قهر کنی؟

خدا: او جز من کسی را ندارد... شاید توبه کند...

 بنده ی من تو هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صدها خدا داری

 

 


امضای کاربر :
فتواى حسین [علیه السلام ] این است: آری ؛ در نتوانستن نیز بایستن هست ...
دکتر شریعتی





یکشنبه 03 دی 1391 - 23:15
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از mohandes به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: ania /
ania آفلاین



ارسال‌ها : 3828
عضویت: 5 /7 /1391
تشکرها : 3389
تشکر شده : 3288
بنویس....و تفکر کن

با اجازه محیط زیست دریا،در  دریا دکل می‌کاریم ماهی‌ها به جهنم!

کندوها پر از قیر شده‌اند زنبورهای کارگر به عسلویه رفته‌اند تا پشت بام ملکه را آسفالت کنند چه سعادتی!

داریوش به پارس می‌نازید ما به پارس جنوبی!


امضای کاربر : تنها 2روز در سال هست که نمی تونی هیچ کاری بکنی!!
یکی دیروز و یکی فردا..




دوشنبه 04 دی 1391 - 01:56
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از ania به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: mohandes /
ania آفلاین



ارسال‌ها : 3828
عضویت: 5 /7 /1391
تشکرها : 3389
تشکر شده : 3288
بنویس....و تفکر کن

صِفر را بستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم..

از شما چه پنهان،

ما از درون زنگ زدیم!


امضای کاربر : تنها 2روز در سال هست که نمی تونی هیچ کاری بکنی!!
یکی دیروز و یکی فردا..




دوشنبه 04 دی 1391 - 01:57
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از ania به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: mohandes /
ania آفلاین



ارسال‌ها : 3828
عضویت: 5 /7 /1391
تشکرها : 3389
تشکر شده : 3288
بنویس....و تفکر کن

رخش،گاری کشی می کند..

رستم ،کنار پیاده رو سیگار می فروشد..

سهراب ،ته جوب به خود پیچید..

گردآفرید،از خانه زده بیرون..

مردان خیابانی برای تهمینه بوق می زنند..

ابوالقاسم برای شبکه سه ،سریال جنگی می سازد..

وای…

موریانه ها به آخر شاهنامه رسیده اند!!


امضای کاربر : تنها 2روز در سال هست که نمی تونی هیچ کاری بکنی!!
یکی دیروز و یکی فردا..




دوشنبه 04 دی 1391 - 01:59
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از ania به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: mohandes /
mohandes آفلاین



ارسال‌ها : 617
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 20
تشکرها : 908
تشکر شده : 1054
بنویس....و تفکر کن

 

یعنی من باید بگم یه دختر که پاش یخ زده داره با لوله اگزوز پاهاش و گرم می کنه؟

نه لازم نیست... تو خودت می بینی و می فهمی...! و این است عدالت!


امضای کاربر :
فتواى حسین [علیه السلام ] این است: آری ؛ در نتوانستن نیز بایستن هست ...
دکتر شریعتی





دوشنبه 04 دی 1391 - 23:56
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از mohandes به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: ania /
mohandes آفلاین



ارسال‌ها : 617
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 20
تشکرها : 908
تشکر شده : 1054
بنویس....و تفکر کن

همه ما پنهانی ودر نهان با خداوند، دل گفته هایی با خدا داریم، کسی از

آن خبر ندارد وخود می گوییم و خدا شنونده است. آن چه می آید بخشی هایی از

گفتگوهای «من وشما» با خداست. اگر می دانید، مطلبی باید اضافه شود در نظرات

این مطلب بگذارید تا اضافه شود.

گفتم: خسته‌ام

گفت: لاتقنطوا من رحمة الله

.:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::.

گفتم: انگار، مرا فراموش کرده ای!

گفت: فاذکرونی اذکرکم

.:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.

گفتم: تا کی باید صبر کرد؟

گفت: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا

.:: تو چه می‌دانی! شاید موعدش نزدیک باشد (احزاب/63) ::.

گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای منِِِ کوچک، خیلی دوره! تا آن موقع چه کار کنم؟

گفت: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله

.:: کاراهایی که به تو گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کند (یونس/109) ::.

گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچک است... یک اشاره‌ کنی تمامه!

گفت: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم

.:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.

گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟

گفت: ان الله بالناس لرئوف رحیم

.:: خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه – مهربان است (بقره/143) ::.

گفتم: دلم گرفته

گفت: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا

.:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشند (یونس/58) ::.

گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله

گفت: ان الله یحب المتوکلین

.:: خدا آنهایی را که توکل می‌کنند دوست دارد (آل عمران/159) ::.

گفتم: خیلی چاکریم!

ولی این بار، انگار گفتی: حواست را خوب جمع کن! یادت باشد که:

گفت: و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره

.::

بعضی از مردم خدا را فقط به زبان عبادت می‌کنند. اگه خیری به آنها برسد،

امن و آرامش پیدا می‌کنند و اگر بلایی سرشان بیاید تا امتحان بشوند، رو

گردان میشوند. خودشان تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنند (حج/11) ::

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم ؛

گفت: فانی قریب

.:: من که نزدیکم (بقره/???) ::.

گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد به تو نزدیک بشوم

گفت: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال

.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/???) ::.

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!

گفت: ألا تحبون ان یغفرالله لکم

.:: دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟! (نور/??) ::.

گفتم: معلومه که دوست دارم مرا ببخشی

گفت: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه

.:: پس از خدا بخواهید شما را ببخشد و بعد توبه کنید (هود/??) ::.

گفتم: با این همه گناه... آخر چه کاری می‌توانم بکنم؟

گفت: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده

.:: مگر نمی‌دانید خداست که توبه را از بنده‌هایش قبول می‌کند؟! (توبه/???) ::.

گفتم: دیگر روی توبه ندارم

گفت: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب

.:: (ولی) خدا عزیزو دانا است، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/?-?) ::.

گفتم: با این همه گناه، برای کدام گناهم توبه کنم؟

گفت: ان الله یغفر الذنوب جمیعا

.:: خدا همه‌ی گناه‌ها را می‌بخشد (زمر/??) ::.

گفتم: یعنی اگر بازهم بیابم؟ بازهم مرا می‌بخشی؟

گفت: و من یغفر الذنوب الا الله

.:: به جز خدا کیه که گناهان را ببخشد؟ (آل عمران/???) ::.

گفتم: نمی‌دانم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتشم می‌زند؛ ذوبم می‌کند؛ عاشق می‌شوم! ... توبه می‌کنم

گفت: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین

.:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم آنهایی که پاک هستند را دوست دارد (بقره/???) ::.

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک

گفت: الیس الله بکاف عبده

.:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/??) ::.

گفتم: در برابر این همه مهربانیت چه کار می‌توانم بکنم؟

گفت:یا

ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی

یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما

.::

ای مؤمنین! خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که

خودش و فرشته‌هایش بر شما درود و رحمت می‌فرستند تا شما را از تاریکی‌ها به

سوی روشنایی بیرون بیاورند. خدا نسبت به مؤمنین مهربان است. (احزاب/??-??)

::.

گفتم: هیچ کسی نمی‌داند تو دلم چه می‌گذرد

گفت: ان الله یحول بین المرء و قلبه

.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.

گفتم: غیر از تو کسی را ندارم

گفت : نحن اقرب الیه من حبل الورید

.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) ::.

گفتم : ...

گفت : ...


امضای کاربر :
فتواى حسین [علیه السلام ] این است: آری ؛ در نتوانستن نیز بایستن هست ...
دکتر شریعتی





سه شنبه 05 دی 1391 - 00:12
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
mohandes آفلاین



ارسال‌ها : 617
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 20
تشکرها : 908
تشکر شده : 1054
بنویس....و تفکر کن

به شناسنامه اش دست زده بود تا بتواند اعزام شود.

قد و قامتش نشان نمی داد که کم سن و سال باشد.

یکی که می شناختش این را وقتی گفت که

رویاهای چهارده سالگی اش توی اروند غرق شدند...


امضای کاربر :
فتواى حسین [علیه السلام ] این است: آری ؛ در نتوانستن نیز بایستن هست ...
دکتر شریعتی





سه شنبه 05 دی 1391 - 01:04
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از mohandes به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: ania /
mohandes آفلاین



ارسال‌ها : 617
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 20
تشکرها : 908
تشکر شده : 1054
بنویس....و تفکر کن

این شیرماده پس از شكار آهو متوجه می شودكه شكارش باردار بوده، او سراسیمه میشود،      نخست تلاش میکند تا بچه را نجات دهد، و از دریدن شکارش دست برمیدارد.

 اما وقتی نمیتواند بچه را نجات دهد بروی زمین در کنار شکارش دراز میکشد،

عکاس بعدا پی میبرد که شیر سکته کرده است!!!!

و در کنار این عکس تصویری از یک صهیونیست با تی شرتی که رویش نوشته

یک تیر و دو نشان

 با تصویری از یک زن باردار محجبه و یك جوان رزمنده فلسطینی.

 

 

اینک یک تصویر دیگر از اوج نژادپرستی این رژیم منتشر شده

 که دل هر انسان آزاده ای را به درد می آورد.

هر از چندگاهی در سرزمینهای اشغالی بروز اتفاقاتی سبب روشن شدن

 بیشتر ماهیت رژیم صهیونیستی برای افکار عمومی می شود.

کشتار زنان و کودکان به بهانه های مختلف، له کردن دختر آمریکایی معترض به

 خراب کردن خانه فلسطینی ها با بلدوزر، اظهارات خاخامهای صهیونیست،

اعترافات رسانه ای یا مورد اخیر آن یعنی حمله به کاروان آزادی غزه

 بیش از پیش افکار عمومی را علیه این رژیم روشن کرده است

 


امضای کاربر :
فتواى حسین [علیه السلام ] این است: آری ؛ در نتوانستن نیز بایستن هست ...
دکتر شریعتی





سه شنبه 05 دی 1391 - 01:09
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 3 کاربر از mohandes به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: ania / 637 / banoo /
ania آفلاین



ارسال‌ها : 3828
عضویت: 5 /7 /1391
تشکرها : 3389
تشکر شده : 3288
بنویس....و تفکر کن

موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن ..

داشتم به سخنانش فكر میكردم كه نفسی تازه كرد وادامه داد ...

هر روز صبح در آفریقا ، آهویی از خواب بیدار میشود و برای زندگی كردن و امرار معاش در صحرا میچراید ،

آهو میداند كه باید از شیر سریعتر بدود ، در غیر اینصورت طعمه شیر خواهد شد ،

شیر نیز برای زندگی و امرار معاش در صحرا میگردد ، كه میداند باید از آهو سریعتر بدود ، تا گرسنه نماند ..

مهم این نیست كه تو شیر باشی یا آهو ... ،

مهم اینست كه با طلوع آفتاب از خواب برخیزی و برای زندگیت ، با تمام توان و با تمام وجود شروع به دویدن كنی ..


امضای کاربر : تنها 2روز در سال هست که نمی تونی هیچ کاری بکنی!!
یکی دیروز و یکی فردا..




سه شنبه 05 دی 1391 - 22:22
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از ania به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: mohandes /
mohandes آفلاین



ارسال‌ها : 617
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 20
تشکرها : 908
تشکر شده : 1054
بنویس....و تفکر کن

 

یادداشتی از طرف خدا 

به: شما

تاریخ : امروز

از: رئیس

موضوع : خودت

عطف به : زندگی

من خدا هستم.

امروز من همه مشكلاتت را اداره می كنم .

لطفا به خاطر داشته باش كه من به كمك تو نیاز ندارم.

اگر در زندگی وضعیتی برایت پیش آید كه قادر به اداره كردن آن نیستی برای رفع كردن آن تلاش نكن .

آن را در صندوق ( چیزی برای خدا تا انجام دهد ) بگذار .

همه چیز انجام خواهد شد ولی در زمان مورد نظر من ، نه تو .

وقتی كه مطلبی را در صندوق من گذاشتی ، همواره با اضطراب دنبال (پیگیری) نكن .

در عوض روی تمام چیزهای عالی و شگفت انگیزی كه الان در زندگی ات وجود دارد تمركز کن .

ناامید نشو ، توی دنیا مردمی هستند كه رانندگی برای آنها یك امتیاز بزرگ است.

شاید یك روز بد در محل كارت داشته باشی : به مردی فكر كن كه سال هاست بیکار

است و شغلی ندارد، ممكنه غصه زودگذر بودن تعطیلات آخر هفته را بخوری : به

زنی فكر كن كه با تنگدستی وحشتناكی روزی دوازده ساعت ، هفت روز

هفته را كار می كند تا فقط شكم فرزندانش را سیر كند.

وقتی كه روابط تو رو به تیرگی و بدی می گذارد و دچار یاس می شوی : به

انسانی فكر كن كه هرگز طعم دوست داشتن و مورد محبت واقع شدن را نچشیده وقتی

ماشینت خراب می شود و تو مجبوری برای یافتن كمك کیلومترها پیاده بروی : به

معلولی فكر كن كه دوست دارد یك بار فرصت راه رفتن داشته باشد.

ممكنه احساس بیهودگی كنی و فكر كنی كه اصلا برای چی زندگی می كنی و بپرسی

هدف من چیه ؟ شكر گذار باش . در اینجا كسانی هستند كه عمرشان آن قدر كوتاه

بوده كه فرصت كافی برای زندگی كردن نداشتند، وقتی متوجه موهات كه تازه

خاكستری شده در آینه می شی : به بیمار سرطانی فكر كن كه آرزو دارد كاش مویی

داشت تا به آن رسیدگی كند

ممكنه تصمیم بگیری این مطلب رو برای یك دوست بفرستی : متشكرم از شما ، ممكنه در مسیر زندگی آنها تاثیری بگذاری كه خودت هرگز نمی دانستی


امضای کاربر :
فتواى حسین [علیه السلام ] این است: آری ؛ در نتوانستن نیز بایستن هست ...
دکتر شریعتی





سه شنبه 05 دی 1391 - 22:32
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از mohandes به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: ania / 637 /
ania آفلاین



ارسال‌ها : 3828
عضویت: 5 /7 /1391
تشکرها : 3389
تشکر شده : 3288
بنویس....و تفکر کن

دوستان عزیز، دیروز این جمله رو شنیدم خیلی تأمل برانگیز بود برام، شما هم تأمل کنید شاید براتون جالب باشه..

"گناه با ایمان به مراتب بهتر از کار نیک در بی ایمانیست.."


امضای کاربر : تنها 2روز در سال هست که نمی تونی هیچ کاری بکنی!!
یکی دیروز و یکی فردا..




سه شنبه 05 دی 1391 - 22:40
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از ania به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: 637 /
mohandes آفلاین



ارسال‌ها : 617
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 20
تشکرها : 908
تشکر شده : 1054
بنویس....و تفکر کن

گـاهــﮯ نـدانـسـتـﮧ از یــک نـفـر بـتـﮯ درســت مــیـکـنـﮯ

آنــقـدر بـزرگ کـﮧ از دســت ابـراهـیـم نـیـز کــارـﮯ بـر نـمـﮯ آیـد


امضای کاربر :
فتواى حسین [علیه السلام ] این است: آری ؛ در نتوانستن نیز بایستن هست ...
دکتر شریعتی





چهارشنبه 06 دی 1391 - 23:21
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از mohandes به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: banoo /
elena آفلاین



ارسال‌ها : 7586
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 5163
تشکر شده : 6247
بنویس....و تفکر کن

کاش کسی یاد معلم ها می داد :

اول مهر شغل پدر‌ها را نپرسند ؛

وقتی هنوز احترام به همه‌ی شغل ها را و افتخار به همه‌ی پدر‌ها را یاد دانش آموزانشان نداده‌اند !

حالا قصه ی چشمان یتیمی که نم می‌خورد ، بماند …


امضای کاربر : به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ......
ولی آموختم که :
ناله ام سکوت باشد ....
گریه ام لبخند ...
و تنها همدمم ، خدا .....
جمعه 08 دی 1391 - 11:55
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
mohandes آفلاین



ارسال‌ها : 617
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 20
تشکرها : 908
تشکر شده : 1054
بنویس....و تفکر کن

                                              اللهم عجل لولیک الفرج

                   

یا مهدی ای آرام دل های پریشان                                ای نام تو زیبا ترین تفسیر قرآن

ای تکسوار بی بدیل ملک سرمد                                     منجی عالم، قائم آل محمد

از پشت بغض ابر ها،آه ای ابر مرد                           روزی قدم بر چشم ما بگذار و برگرد

وقتی بیایی ذره ای دلواپسی نیست               ناجی تویی این کار کار هر کسی نیست

 

وعاقبت می آیی

                درآمدنت شکی نیست

 

                                           اما 

                                                   دلواپسم آقا

                                                                   نه دلواپس آمدنت

دلواپس اینم که آنگونه ای نباشم که باید

 

                                                 دلواپسم آقا!!

 

خودت دو دست کوچک مرا بگیر

         مرا ببر به سمت آسمان به سمت نور

                به سمت هر کجا که از تو دور نیست

 تو نزدیکی آقا ........            و آمدنت نزدیک..........

 العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان

                         العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان

                                العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان


امضای کاربر :
فتواى حسین [علیه السلام ] این است: آری ؛ در نتوانستن نیز بایستن هست ...
دکتر شریعتی





جمعه 08 دی 1391 - 23:42
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ
پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group