زنـدگی و گـذر عمـر گرانـمایه ...

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 102
نویسنده پیام
elena آفلاین


ارسال‌ها : 7586
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 5163
تشکر شده : 6247
زنـدگی و گـذر عمـر گرانـمایه ...

زنـدگی و گـذر عمـر گرانـمایه ...

زنـدگی و گـذر عمـر گرانـمایه ...

Click here to view the original image of 672x450px.

نمی دانم؛ این عمر تو دانی به چه سانی طی شد؟

پوچ و بس تند چنان باد دمان !

همه تقصیر من است ...

اینکه خود می دانم که نکردم فکری

که تامل ننمودم روزی

ساعتی یا آنکه چه سان می گذرد عمر گران

Click here to view the original image of 670x446px.

کودکی رفت به بازی

به فراغت به نشاط

فارغ از نیک وبد و مرگ و حیات

همه گفتند کنون تا بچه است بگذارید بخندد شادان

که پس از این دگرش فرصت خندیدن نیست !

بایدش نالیدن ...

Click here to view the original image of 670x448px.

من نپرسیدم هیچ که پس از این ز چه رو نتوان خندیدن

نتوان فارغ و دلرسته زغم همه شادی دیدن

هر زمان بال گشادن سر هر بام که شد خوابیدن

من نپرسیدم هیچ، هیچکس نیز هیچ نگفت

Click here to view the original image of 670x484px.

نوجوانی سپری گشت به بازی، به فراغت، به نشاط

فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات

همه گفتند کنون جوان است هنوز

بگذارید جوانی بکند

بهره از عمر برد، کامرانی بکند

بگذارید که خوش باشد و مست

بعد از این باز مرا عمری هست؟

Click here to view the original image of 670x446px.

یک نفر بانگ برآورد که او اکنون باید فکر فردا بکند

دیگری آوا داد که چو فردا بشود فکر فردا بکند

سومی گفت همانگونه که دیروزش رفت، بگذرد امروزش همچنین فردایش

Click here to view the original image of 670x597px.

بعد از این باز نفهمیدم من، که به چه سان دی بگذشت

آنهمه قدرت و نیروی عظیم به چه ها مصرف گشت

نه تفکر نه تعمق و نه اندیشه دمی عمر بگذشت به بیحاصلی و دمی

چه توانی که ز کف دادم مفت

من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت

Click here to view the original image of 672x310px.

مدت عهد شباب می توانست مرا تا به خدا پیش برد

لیک بیهوده تلف گشت جوانی هیهات

آن کسانی که نمی دانستند جوانی یعنی چه راهنمایم بودند

که دائم فکر خوردن باشم

فکر گشتن باشم

فکر تامین معاش، فکر یک زندگی بی جنجال فکر همسر باشم

کس مرا هیچ نگفت زندگی خوردن نیست

زندگی ثروت نیست

زندگی داشتن همسر نیست

زندگی فکر خود بودن و غافل ز جهان نیست

Click here to view the original image of 670x450px.

حال فهمیدم هدف زیستن این است رفیق:

من شدم خلق که با عزمی جزم پای بند هواها گسلم

پای در راه حقایق بنهم

با دلی آسوده فارغ از شهوت و آز و حسد و کینه و بخل

مملو از عشق و جوانمردی و زهد در ره کشف حقایق کوشم

شربت جرات و امید و شهامت نوشم

زره جنگ برای بد و ناحق پوشم

شمع راه دیگران گردم و با شعله خویش

ره نمایم به همه گر چه سرا پا سوزم

Click here to view the original image of 670x446px.

من شدم خلق که مثمر باشم نه چنین زاید و بی جوش و خروش

عمر بر باد و به حسرت خاموش

ای صد افسوس که چون عمر گذشت معنی اش فهمیدم

که این سه روز از عمر به چه ترتیب گذشت:

کودکی بی حاصل

نوجوانی بــــــاطل

وقت پیری غــــافل

به عبارتی دیگر:

کودکی در غفــلت

نوجوانی شهـــوت

در کهولت حسرت


امضای کاربر : به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ......
ولی آموختم که :
ناله ام سکوت باشد ....
گریه ام لبخند ...
و تنها همدمم ، خدا .....
یکشنبه 26 آذر 1391 - 17:44
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از elena به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: sondos &
ارسال پاسخ
پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group