روزمره گی، عین مردن است ....

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 114
نویسنده پیام
sondos آفلاین


ارسال‌ها : 2979
عضویت: 7 /5 /1391
محل زندگی: آذربایجان شرقی
سن: 30
تشکرها : 2747
تشکر شده : 3744
روزمره گی، عین مردن است ....

حتی اگه شب رو دیر خوابیدی، صبح زود بیدار شو !

زیر بارون راه برو، نترس از خیس شدن !

هر چند وقت یه بار یه نقاشی بکش !

بی مناسبت کادو بخر! بگو این توی ویترین برای تو بود

لباس های رنگی بپوش !

آب نبات چوبی لیس بزن !

نوزاد فامیل رو بغل کن !

عکسات رو با لبخند بگیر !

بستنی قیفی لیس بزن !

زیر جمله های قشنگ یه کتاب خط بکش !

به کوچیکتر ها سلام کن !

تلفن رو بردار و به دوست های قدیمیت زنگ بزن !

برو دریا، شنا کن !

هفت تا سنگ بنداز تو دریا و هفت تا آرزو کن !

به آسمون و ستاره ها نگاه کن !

چای بخور، برای دیگران هم چای دم کن !

جوراب های رنگی بپوش !

شعر بگو !

خاطرات قشنگ رو بنویس !

بالا بلندی، وسطی بازی کن !

قاصدک ها رو بگیر و آرزو کن و فوتشون کن !

خواب بد دیدی بپر، حتما یه لیوان آب بخور !

باغ وحش برو، شهربازی، چرخ و فلک سوار شو !

جمعه ها به کوه برو، هر جاش که خسته شدی، یه ذره دیگه ادامه بده !

نون خامه ای بخر و با لذت بخور !

قبل خواب کارای روزت رو مرور کن !

هیچ وقت خودت رو به مردن نزن !

نفس های عمیق بکش !

به دردو دل دیگران با دقت گوش بده !

سوار تاکسی شدی بلند سلام کن !

چون ... هر جا وایستی، مردی !

زنده باش، زندگی کن !

برای زنده موندن از داشته هات غافل نشو !

قدر همشون رو بدون، بگذار زندگی از اینکه تو زنده ای، به خودش

ببالد !

و تو با نشاطی که به زندگیت می دهی، می توانی زنگار روزمره گی را

از جانت بزدایی ...

و در آخر : بدان که روزمره گی، عین مردن است !

به نظرتون الان یعنی من مرده ام؟؟؟؟؟؟؟


امضای کاربر : سال ها دویده ام …

با قلبی معلق و پایی در هوا

دیگر طاقت رویاهایم تمام شده است

دلم رسیدن میخواهد ...


شنبه 18 آذر 1391 - 14:31
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 6 کاربر از sondos به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zlatan & masoud & 637 & shahrsaz & ania & saeed_1391 &
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
روزمره گی، عین مردن است ....

وقتي داشتم ميخوندم باخودم فكر كردم باچه كاراي ساده اي آدم ميشه خوش باشه .

ممنون خيلي قشنگ بود .

آدم وقتي ميخونه آروم آروم خندش ميگيره ميبينه چقدركارايي كه گفته شده رو ما تو زندگي ناديده ميگيريم و ازكنارش به سادگي رد ميشيم .


شنبه 18 آذر 1391 - 14:44
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: ania /
elena آفلاین



ارسال‌ها : 7586
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 5163
تشکر شده : 6247
روزمره گی، عین مردن است ....

زیر بارون راه برو، نترس از خیس شدن !

این دیگه کار خودمه

مثل امروز که تو بارون با دوستام اومدیم و اونا میدویدن تا خیس نشن


امضای کاربر : به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ......
ولی آموختم که :
ناله ام سکوت باشد ....
گریه ام لبخند ...
و تنها همدمم ، خدا .....
شنبه 18 آذر 1391 - 20:18
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از elena به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: ania /
ania آفلاین



ارسال‌ها : 3828
عضویت: 5 /7 /1391
تشکرها : 3389
تشکر شده : 3288
روزمره گی، عین مردن است ....

من خیلی از این کارا میکنم..

اصلاً کلاً یجورایی معروفم ب این کارهای بقولی "بچه گانه"..

ولی همش بهم میگن "سرخوش" و...

ولی خودمونیما.. کلاً زندگی سرخوشانه خیلی فاز میده..

اصلاً آدم ی دنیایی داره واسه خودش.. مثه بچگیاش.. فارغ از دنیا...


امضای کاربر : تنها 2روز در سال هست که نمی تونی هیچ کاری بکنی!!
یکی دیروز و یکی فردا..




شنبه 18 آذر 1391 - 22:57
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
sondos آفلاین



ارسال‌ها : 2979
عضویت: 7 /5 /1391
محل زندگی: آذربایجان شرقی
سن: 30
تشکرها : 2747
تشکر شده : 3744
روزمره گی، عین مردن است ....

خوش به حالتون..........با این حساب من مرده ام دیگه....


امضای کاربر : سال ها دویده ام …

با قلبی معلق و پایی در هوا

دیگر طاقت رویاهایم تمام شده است

دلم رسیدن میخواهد ...


شنبه 18 آذر 1391 - 23:12
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ania آفلاین



ارسال‌ها : 3828
عضویت: 5 /7 /1391
تشکرها : 3389
تشکر شده : 3288
روزمره گی، عین مردن است ....

نقل قول از sondos

خوش به حالتون..........با این حساب من مرده ام دیگه....

ن خدا نکنه عزیزم..

شما فقط باید اراده کنید.. همین..

تا اونوقت منم بهتون بگم خوشبحال سندس جان چقدر با ولع آبنبات چوبی میخوره و چه با اشتها بستنی قیفی لیس میزنه..

اصلاً مگه یادتون رفته اوندفعه ک باهم رفتیم دریا.. نزدیک بود من غرق بشم با بچه ها دورهم بخندیم..

تازه زینب جونم اومده بود قم.. انقدر عجله داشت ک یادم رفت ببرمش هویج بستنی.. البته راستش فرصت هم نشد.. انقدر ک با عجله اومدن و رفتن.. انشاالله اومدید قم باهم دیگه جبران میکنم.. بعد ببینید چ لذتی داره.. 


امضای کاربر : تنها 2روز در سال هست که نمی تونی هیچ کاری بکنی!!
یکی دیروز و یکی فردا..




شنبه 18 آذر 1391 - 23:22
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از ania به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: sondos /
ارسال پاسخ
پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group