تعداد بازدید 258
|
نویسنده |
پیام |
sara
ارسالها : 2392
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
تشکرها : 1960
تشکر شده : 2412
|
نقدفیلم وقتی همه خواب بودند
بيبي، ماماي پير ده، كودكان بسياري در ده به دنيا آورده است. كودكان او را چون مادر خويش ميدانند او همواره در طول عمرش يك آرزو در دل داشته، آن هم زيارت خانه خداست. حال لحظه موعود فرا رسيده است و بيبي شوق اين وصال روحاني را دارد اما گويي تقدير نقش ديگري براي او رقم زده است و او نميتواند به خانه خدا مشرف شود بنابراين بچهها او را به زيارتي خيالي ميبرند. خيالي كه براي او عين واقعيت است سفري با همان خلوص و همانطور عاشقانه و آسماني. درآوردن اين داستان كوتاه و به ظاهر ساده بسيار دشوار و مانند راه رفتن روي لبه تيغ است. اينكه اين حج خيالي قابل باور از آب دربيايد و به نظر اغراق شده و مضحك نيايد و در ضمن جسارتي هم به باورهاي ديني نشود بسيار دشوار است.
در «وقتي همه خواب بودند» مضمون معنوي داستان تا حدي درآمده است اما چندان تعميق نميشود. تضاد و كشمكش درام بين بيبي و مشكريم (كه ميخواهند بجاي بيبي به حج برود) اغراق شده و تحميلي است. ويژگيهاي منفي مشكريم هم بسيار غلو شده و غيرواقعي مينمايد. معلوم نيست او چرا اينقدر عصباني و بداخلاق و سنگدل است و هيچ گونه ويژگي مثبتي در او ديده نميشود. او مانند بدمنهاي سينمايي، تجاري و عامهپسند است. كاملاً يك بعدي، كاملاً غيرمنطقي و اغراق شده. همانطوري كه ويژگيهاي منفي او اغراق آميز است بعد از اينكه بيبي به نشان شيطان به او سنگ ميزند تحول او هم ناگهاني و غيرمنطقي است. كسي كه آنقدر در مقابل حرفهاي منطقي ديگران مقاومت ميكند با يك سنگ خوردن كاملاً تبديل به يك شخصيت مثبت ميشود، در صورتي كه اين تحول قابل باور نيست و سير منطقي خود را طي نميكند.
نصير هم در نقش پسري شيرين عقل همان كليشه هميشگي است. معلوم نيست كه چرا سينماي معناگراي ما اين قدر از افراد ساده لوح براي القاي پيامهاي معنوياش استفاده ميكند و چرا اين مسئله در سينماي معناگراي ما بدل به كليشه شده است؟ محمدرضا فروتن هرچند نقش نصير را چندان بد بازي نكرده است ولي راضي كننده هم نيست. او نميتواند از شمايل بازيگري بنام فروتن خارج شود و ما مرتب به ياد ميآوريم كه اين فروتن است كه دارد نقش يك آدم ساده لوح را بازي ميكند. در صورتي كه معمولاً بازيگران برجسته در چنين نقشهايي با متفاوت بازي كردن و اجراي ظرايفي جديد ميتوانند از پرسوناي سينمايي خود آشناييزدايي كنند. بازي حبيب رضايي در «اين جا چراغي روشن است» (ميركريمي) و اكبر عبدي در « مادر» (علي حاتمي) مثالهاي خوبي در اين زمينه هستند. اجراي لهجه توسط فروتن هم يكدست نيست و حرف زدن او گاهي لوس و اغراق شده بنظر ميآيد.
بازي گلاب آدينه بيشتر جلب توجه ميكند. او با حركت كندش، پلكهاي در حال بسته شدنش و خستگي مفرطي كه القا ميكند تجسم خوبي براي يك پيرزن است. او نقش يك پيرزن كهنسال را خوب بازي كرده است ولي بازياش فوقالعاده نيست، چرا كه نكات جديدي را به اين نوع كاراكترها نميافزايد. كافي است بازي معتمدآريا را در «گيلانه» (رخشان بني اعتماد) به ياد بياوريم.
همين طور معلوم نميشود كه دختر داستان چگونه و چرا به نصير شخصيت سبك عقل داستان علاقمند ميشود و ميخواهد با او ازدواج كند. اين عدم تناسب عميق را چگونه ميتوانيم توجيه كنيم.. اشكالاتي در روايت هم به چشم ميخورد، از جمله نماهايي دور از سه نفر كه پياده از روستا به دنبال نصير و بيبي و بچهها كه با وسيله نقليه سفر ميكنند؛ به راه ميافتادهاند و معلوم نيست آنها با پاي پياده چگونه در انتهاي داستان به بيبي و نصير ميرسند. بنابراين تكرار نماهايي از پيادهروي آنها در بين داستان توي ذوق ميزند و كميك بنظر ميآيد.
فيلم توانسته از لوكيشنهاي سرسبز و مه آلود شمال به خوبي براي درآوردن بستري براي القا و فضاي معنوياش بهره ببرد. بكر بودن طبيعتي زيبا كه بطور غيرمستقيم حس معنوي و دينداري بيآلايش مردمانش را انعكاس ميدهد و نشان ميدهد كه بستر طبيعت مكان مناسبي براي فيلمهاي معناگرا و القاي حسهاي ماورايي است.
سكانسي كه بيبي لباس احرام ميپوشد و ميخواهد به دور صخره طواف كند بسيار تاثيرگذار است و براي لحظاتي چشمان تماشاگر را نمناك ميكند. او در كنار چشمهاي جوشان از حال ميرود اين فضا بنظر فضايي بهشتي و ماورايي ميآيد و با كرين شاتهايي از روي بيبي كه كات ميشود به پوستر كعبه در خانهاش، رسيدن مخلوق به خالقش را القا ميكند، وصالي روحاني كه البته با مرگ بيبي همراه نيست. فيلمساز هوشيارانه از اين كليشه دوري ميكند.
در سكانس بعدي بيبي را در بستر بيماري ميبينيم و در انتهاي فيلم دوباره او را سالم ميبينيم. اينجا برخلاف كليشههاي مرسوم تحول معنوي شخصيت اصلي با مرگش همراه نيست. مشكريم شخصيت منفي داستان هم همانطوري كه ذكر شد با سنگ خوردن از بيبي (به نشان رمي جمرات) طوري متحول ميشود كه حتي حاضر ميشود دخترش با پسر شيرين عقل ازدواج كند و همانطور كه ويژگيهاي منفي او متقاعد كننده نيست تحول و اين عمل او هم چنين است.
موسيقي و استفاده از آواز هم در القاي فضاي معنوي داستان تاثيرگذار هستند، هرچند گاه آوازها زياد تكرار ميشوند. فيلم از عنصر طنز هم به خوبي براي تلطيف قصه جدياش بهره ميگيرد. صحنهاي را به ياد بياوريم كه پسربچه حرفهاي پيرمرد را ترجمه ميكند يا صحنهاي كه نصير (فروتن) مرد سياهپوستي را در تله كابين با بلال حبشي عوضي ميگيرد. سمعك بيبي، عنصري است كه به خوبي به كار گرفته شده است و گاه به طرز جالبي ارتباط او را با دنياي اطراف قطع ميكند و همين امر كليد سفر حج خيالي او با دل است هرچند در صحنهاي كه مشكريم ميخواهد خبر بهم خوردن سفر حج را به او بدهد تصادفاً سمعك در گوش بيبي نيست و اين مسئله هرچند تا حدودي قابل باور است ولي تصادفي و كمي توجيه ناپذير و براي ادامه داستان به نظر ميرسد.
وقتي همه خواب بودند نشان ميدهد كه روشهاي قديمي در سينماي معناگرا كهنه شده و سينماي معناگراي ما بايد دنبال تازگي باشد و از عناصري كه مدام در اين سينما تكرار و كليشه شده، بپرهيزد و به دنبال شخصيتهاي جديدتر و فضاهاي تازهتري باشد. موضوع، نوآوري در اين سينما است و گرنه در اينكه فريدون حسن پور نيت پاك و خالصي داشته است شكي وجود ندارد. او درباره انگيزه ساخته شدن فيلم ميگويد: «من در واقع ميخواستم فيلمي بسازم براي مادرم كه آرزو داشت به مكه برود، اما من هيچ وقت موفق نشدم او را بفرستم. اين نشانهاي بود در ذهنم تا با آن فيلمي بسازم كه نه تنها مادر من، بلكه همه مادرها به مكه بروند. در سال 1374 مادرم از دنيا رفت در سال 1376 يا 77 بود كه يك روز مادرخانم من قصهاي از پيرزني در روستايشان (اطراف مراغه) تعريف كرد كه كمي هوش و حواسش را از دست داده بود و هر روز ميگفت مرا پيش پسر ديگرم ببريد. پسر ديگر او در فاصله دوري از آنها زندگي ميكرد. آنها هم پيرزن را دور حياط يا توي محله ميچرخاندند و دوباره پيش پسر قبلي ميبردند و ميگفتند: «تو را برديم پيش پسر ديگرت»! و اين گونه براي او نقش بازي ميكردند. آن ايده مكه رفتن و اين قصه، هستههاي اوليه شكل دادن به قصه وقتي همه خواب بودند را به وجود آوردند. از آن زمان كه مادرم فوت كرد، مرتب يادداشت برميداشتم تا اين كه قصه اين پيرزن را شنيدم و مدتي بعد هم شروع كردم به نوشتن اولين نسخه فيلمنامه. وقتي همه خواب بودند بيبي را به مكهاي خيالي بردند او بيدار بود و با دل خود سفر ميكرد. حس معنوي اين سفر خيالي با همه كاستيهاي فيلم بهرحال منتقل ميشود. فرشته طائرپور تهيه كننده فيلم ميگويد: «وقتي همه خواب بودند يك كار دلي و تاليفي است كه به خاطر نگاهي عاشقانه و آسماني به آييني مذهبي و ناميده شدنش به نام مادران برايم از ارزش و احترام خاصي برخوردار است»
منبع : http://www.ido.ir
امضای کاربر : زندگی شوق رسیدن به همان فردایست که نخواهد آمد تو نه در دیروزی و نه در فردایی ، ظرف امروز پر از بودن توست ، زندگی را دریاب ...
|
|
سه شنبه 03 مرداد 1391 - 21:51 |
|
تشکر شده: |
|
|
برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.