مرد مست...

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 181
نویسنده پیام
samimi آفلاین


ارسال‌ها : 92
عضویت: 25 /7 /1391
محل زندگی: قم
تشکرها : 124
تشکر شده : 185
مرد مست...

مرد نصفه شب در حالی که مست بوده میاد خونه و دستش می خوره به کوزه ی سفالی گرون قیمتی که زنش خیلی دوستش داشته، میوفته زمین و میشکنه مرد هم همونجا خوابش می بره.

زن اون رو می کشه کنار و همه چیو تمیز می کنه.

صبح که مرد از خواب بیدار میشه انتظار داشت که زنش جر و بحث و شروع کنه و این کارو تا شب ادامه بده.

مرد در حالی که دعا می کرد که این اتفاق نیوفته میره آشپزخونه تا یه چیزی بخوره.

که متوجه یه نامه روی در یخچال می شه که زنش براش نوشته.

زن: عشق من صبحانه ی مورد علاقت روی میز آمادست. من صبح زود باید بیدار می شدم تا برم برای ناهار مورد علاقت خرید کنم. زود بر می گردم پیشت عشق من. دوست دارم خیلی زیاد.

مرد که خیلی تعجب کرده بود میره پیشه پسرش و ازش می پرسه که دیشب چه اتفاقی افتاده بود؟

پسرش میگه: دیشب وقتی مامان تو رو برد تو تخت خواب که بخوابی و شروع کرد به اینکه لباس و کفشت رو در بیاره تو در حالی که خیلی مست بودی بهش گفتی: هی خانوووم، تنهام بزار، بهم دست نزن، من ازدواج کردم و ...

 


امضای کاربر : عاشق بهترین ها مباش....
بهترین باش تا بهترین ها عاشق تو باشند.
چهارشنبه 08 آذر 1391 - 14:46
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 7 کاربر از samimi به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: saeed_1391 & elena & fatima313 & ania & reza & shirin & zlatan &
ania آفلاین



ارسال‌ها : 3828
عضویت: 5 /7 /1391
تشکرها : 3389
تشکر شده : 3288
مرد مست...

قرارمان فصل انگور..

شراب که شدم بیا..

تو جام بیاور..

من جان..

.

کلاً دم هرچی آدمه با معرفته گرم.. چ مست.. چ هوشیار..


امضای کاربر : تنها 2روز در سال هست که نمی تونی هیچ کاری بکنی!!
یکی دیروز و یکی فردا..




پنجشنبه 09 آذر 1391 - 00:14
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از ania به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: samimi /
reza آفلاین



ارسال‌ها : 241
عضویت: 22 /6 /1391
تشکرها : 260
تشکر شده : 110
مرد مست...

خیلی با حال بود من که با چند نفر بودم و خیلی خوشمون اومد


امضای کاربر : هر کس با من کار داره یا میخواد جواب بده ، لطفا پیام خصوصی بده.
پنجشنبه 09 آذر 1391 - 16:54
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از reza به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: samimi /
shirin آفلاین



ارسال‌ها : 65
عضویت: 26 /8 /1391
سن: 22
تشکرها : 63
تشکر شده : 67
مرد مست...

بيچاره خانوما چقد ساده ان!!(محض خنده)

یه روز یه آقایی نشسته بود و روزنامه می خوند كه یهو زنش با ماهی تابه می كوبه تو سرش.

مرده میگه: برای چی این كارو كردی؟

زنش میگه: به خاطر این زدمت كه تو جیب شلوارت یه كاغذ پیدا كردم كه توش اسم سامانتا نوشته شده بود...

مرده میگه: وقتی هفته پیش برای تماشای مسابقه اسب دوانی رفته بودم اسبی كه روش شرط بندی كردم اسمش سامانتا بود. زنش معذرت خواهی می کنه و میره به کارای خونه برسه.

نتیجه اخلاقی : خانمها همیشه زود قضاوت میکنند.

.

.

سه روز بعدش مرده داشته تلویزیون تماشا می كرده كه زنش این بار با یه قابلمه ی بزرگ دوباره می كوبه تو سرش!

بیچاره مرده وقتی به خودش میاد می پرسه: چرا منو زدی؟

زنش جواب میده: آخه اسبت زنگ زده بود!!!!!

نتیجه اخلاقی ۲ : متأسّفانه خانمها همیشه درست حس میکنند!!!


امضای کاربر : يك ابله تحصيل كرده
ازيك ابله بي سواد ابله تر است.(مولير)
پنجشنبه 09 آذر 1391 - 17:48
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از shirin به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zlatan / samimi /
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group