افساردشمن

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 127
نویسنده پیام
sara آفلاین


ارسال‌ها : 2392
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
تشکرها : 1960
تشکر شده : 2412
افساردشمن

افسار چشمهایش را بازِ باز گذاشته بود دوستانش می گفتند: «تفریح و خیابان گردی که امّل بازی بر نمی دارد.» شب که به خانه برگشت اول مصیبتش بود. شادی ها و خنده های وسط خیابان یک طرف بی خوابی و فکرهای جور و ناجور هم یک طرف. مادر که بی قراری پسرش را دید به قرص و شربت و داروهای گیاهی متوسل شد اما پسرک می دانست تا حافظه ی چشمش از تمام دیده های خیابانی پاک نشود، آرامش باز نمی گردد. آورده های مادر را کنار گذاشت و سجاده اش را پهن کرد. این تنها راه آرامش بود. «الا بذکر الله تطمئن القلوب»


امضای کاربر : زندگی شوق رسیدن به همان فردایست که نخواهد آمد تو نه در دیروزی و نه در فردایی ، ظرف امروز پر از                                                                                  بودن توست ، زندگی را دریاب ... 
سه شنبه 07 آذر 1391 - 17:21
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 5 کاربر از sara به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zlatan & saqane & 637 & ania & samimi &
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group