نیمکت‌های دنیا را چه بد چیده‌اند! …

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 244
نویسنده پیام
saeideh آفلاین


ارسال‌ها : 477
عضویت: 20 /7 /1391
محل زندگی: qom
سن: 20
تشکرها : 640
تشکر شده : 1095
نیمکت‌های دنیا را چه بد چیده‌اند! …

اگر تو روی نیمکتی

این سوی دنیا

تنها نشسته‌ای

و همه آنچه نداری

، کسی است …

... ...

شاید آن سوی دنیا

روی نیمکتی دیگر

کسی نشسته است

که همه آنچه ندارد تویی …

نیمکت‌های دنیا را چه بد چیده‌اند! …


امضای کاربر : بگذار روزگار هرچقدر میخواهد پیله کند،

چه باک، وقتی یقین داریم که پروانه میشویم ...
دوشنبه 06 آذر 1391 - 21:44
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 3 کاربر از saeideh به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: banoo & ania & 637 &
banoo آفلاین



ارسال‌ها : 2444
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: همین نزدیکی ها
سن: 21
تشکرها : 2460
تشکر شده : 1697
نیمکت‌های دنیا را چه بد چیده‌اند! …

نیمکتی مانده هنوز؟؟؟


امضای کاربر : لحظه ها عریانند...
دوشنبه 06 آذر 1391 - 21:48
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ania آفلاین



ارسال‌ها : 3828
عضویت: 5 /7 /1391
تشکرها : 3389
تشکر شده : 3288
نیمکت‌های دنیا را چه بد چیده‌اند! …

نیمکت باهم بودنمان تنهاست..

من دل نشستن ندارم..

تو دلیل نشستن باش..


امضای کاربر : تنها 2روز در سال هست که نمی تونی هیچ کاری بکنی!!
یکی دیروز و یکی فردا..




دوشنبه 06 آذر 1391 - 21:53
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از ania به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: banoo /
elena آفلاین



ارسال‌ها : 7586
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 5163
تشکر شده : 6247
نیمکت‌های دنیا را چه بد چیده‌اند! …

کنار نیمکت تنهایی ام علامت ورود ممنوع زده ام ...

من با تنهایی زاده شده ام ٬ زیست کردم ٬ زیست می کنم و ...

در تنهایی سوختم صدای ناله ام در نیامد ٬ گریستم اشکهایم را کسی پاک نکرد ٬ شادی کردم کسی هلهله ام را نشنید ...

در تنهایی بازی کردم شیشه ای نشکست ٬ کسی قهر نکرد ٬

بزرگ شدم غرورم نمایان نشد ٬ پیشرفت کردم تشویق کسی را طلب نکردم ٬ زمین

خوردم کسی دستم را نگرفت ٬ اندیشیدم اندیشه ام را نفروختم ٬ تفکر کردم کسی

فکرم را نخواند٬ غصه ام را قصه کردم کسی نخواند ...

در تنهایی محبت کردم پاسخش را ندیدم ٬ خشمگین شدم کسی صدای غرشم را نشنید ...

در تنهایی ساده زیستم زرق و برق دنیا را به رخم کشاندند ٬ فاطمه وار بودم مرا عهد دقیانوسی خواندند...

در تنهایی تنها بودم کسی حالم را نپرسید ...

ساحلی می مانم پر از سکوت ٬ پر از رازهای ناگفتنی که تنها گوش میدهد صدای غرش سهمناک دریا را

که تنها آزار می بیند و صبر می کند صبر صبر صبر ... 

و اکنون که تو می خواهی نیمکت تنهایی من را شریک باشی آرامتر بیا " مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من "


امضای کاربر : به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ......
ولی آموختم که :
ناله ام سکوت باشد ....
گریه ام لبخند ...
و تنها همدمم ، خدا .....
دوشنبه 06 آذر 1391 - 21:59
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از elena به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zeinab /
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group