تعداد بازدید 352
|
نویسنده |
پیام |
masoud
ارسالها : 2279
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 24
تشکرها : 1156
تشکر شده : 2279
|
در کربلا چه گذشت؟
این متن که در چند قسمت ارائه میشود به نقل از سایت شهید آوینی می باشد
عمر بن سعد با انداختن نخستين تير، رسما جنگ را آغاز كرد و گفت: نزد عبيدالله شهادت دهيد كه من نخستين تير را رها كردم. عمر بن سعد خطاب به كوفيان گفت: منتظر چه هستيد! اينان يك لقمه براي شما هستند.
زماني كه عمربن سعد تير انداخت، ديگر سپاه ابن زياد نيز شروع به تير اندازي كردند. (فلمّا رمي عمر، ارتمي الناس) به گزارش ابن اعثم: باران تير (و أقبلت السهام كأنّها المطر) از سوي كوفيان به سوي اصحاب امام حسين ـ عليه السلام ـ شدتگرفت و امام فرمود: اينها قاصد اين قوم به سوي شماست؛ براي مرگي كه چارهاي از پذيرش آن نيست، آماده باشيد. پس از آن دو گروه بر يكديگر حمله كردند و ساعتي از روز را به طور دسته جمعي با يكديگر جنگيدند، به طوريكه بنا به برخي اخبار پنجاه و اندي از اصحاب امام حسين ـ عليه السلام ـ بهشهادت رسيدند. در اين وقت، امام دستي به محاسنش كشيد و فرمود: غضبخدا ... بر كساني كه متحد بر كشتن فرزند دختر پيامبرشان شدند، شديد خواهد بود. به خدا سوگند كه تسليم آنان نخواهم شد تا با محاسني خونين خدا را ملاقات كنم (و اللّه ما أجبتهم الي شيء ممّا يريدونه أبدا حتي ألقي الله و أنا مخضّب بدمي.)
عمر بن سعد، حصين بن نمير تميمي را همراه پانصد نفر تيرانداز به سوي امامحسين ـ عليه السلام ـ فرستاد. تيراندازي اينان سبب شد كه همه اسبان سپاه امام كشته شدند و نيروهاي امام پياده گشتند.
در اين حمله، بسياري از اصحاب با تيرهايي كه بر بدنشان فرود آمد، به شهادت رسيده يا زخمي شدند. (فما بقي واحد من أصحاب الحسين الاّ أصاب من رميهم سهم). ابن شهرآشوب اسامي شهدايي را كه در حمله نخست دشمن به شهادت رسيدند، فهرستوار آورده است. اين افراد جمعا 28 نفر از اصحاب و ده نفر از موالي امام حسين و پدرشان امام علي ـ عليهما السلام ـ بودند كه در مجموع 38 نفر ميشدند. اينها افرادي هستند كه اساسا فرصت نبرد تن به تن پيدا نكرده و در تيراندازي نخست كوفيان به شهادت رسيدند. ديديمكه ابن اعثم شمار آنان را بيش از پنجاه نفر ياد كرده است.
امضای کاربر : در زندگی مهره نباش که هرچه میگویند بگویی باشد
تاس باش...
که هرچه میگویی بگویند باشد.
|
|
جمعه 26 آبان 1391 - 23:14 |
|
تشکر شده: |
|
|
masoud
ارسالها : 2279
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 24
تشکرها : 1156
تشکر شده : 2279
|
بخش دوم
با شهادت پنجاه نفر در يك حمله دسته جمعي، شمار اندكي از ياران امامحسين ـ عليه السلام ـ باقي ماندند؛ كساني كه به نوعي مبارزه تن به تن با سپاه ابن زياد داشتند. از آن جمله، عبدالله بن عمير كلبي است كه در برابر مبارزهخواهي يسار از موالي زياد بن ابيه، پس از كسب اجازه از امام حسين ـ عليهالسلام ـ عازم ميدان شد. در همان حال همسرش او را تحريك به جنگ ميكردو خطاب به او ميگفت: قاتِل بأبي و أُمّي عن الحسين ذُريّة محمّد. برو و از نسل محمد دفاع کن. در واقع، اوّل حبيب بن مظاهر و بُرَيْر بن خضير قصد رفتن به مبارزه را داشتند كه امام اجازه نداد و پس از آن كه عبدالله بن عمير اجازه خواست، امام اجازه رفتن به ميدان را به وي داد. وقتي در اين نبرد يسار را كشت، سالم از موالي عبيدالله به ميدان آمد كه به رغم آن كه انگشتان عبدالله كلبي در برابر شمشير سالم افتاد، اعتنا نكرده، او را نيز كشت و در ميان ميدان شروع به رجز خواني كرد. زنش همعمودي در دست گرفته به تحريض او ميپرداخت و ميگفت: قاتِل دونَالطيّبين ذرّيّة محمّد. امام به همسر او دستور داد تا بازگردد و در عين حال آنها را دعا كرد. يسار و سالم، نخستين كشتگان سپاه ابن زياد بودند. خبر عبدالله بنعمير به صورتي كه گذشت، خبري معتبر مينمايد. ابن اعثم، از وهب بنعبدالله بن عمير كلبي ياد كرده كه همراه مادر و همسرش در كربلا بوده است. صورت نقل ابناعثم، طبق معمول حماسيتر و طبعا غيرقابل قبولتر است. وهب به ميدان ميرود، ميجنگد و بر ميگردد و به مادر ميگويد: آيا از منراضي شدي؟ مادر ميگويد: لا، ما رضيت حتي تقتل بين يدي الحسين. اوميجنگد تا آن كه ابتدا دست راست و سپس دست چپش قطع ميشود و بعدكشته ميشود. طبعا نبايد اين شخص كسي جز عبدالله بن عمير كلبي باشد كهخبر او در منابع معتبر آمده است. در امالي صدوق از وهب بن وهب يادميشود كه خود و مادرش نصراني بودند و به دست امام حسين ـ عليه السلام ـ مسلمان شدند و به كربلا آمدند. اين نيز همان شخص است و خبر ياد شده بهاين صورت چندان قابل اعتماد نيست. تلفيقي از اين دو خبر را خوارزميآورده است. گفتني است كه عبدالله بن عمير پس از كشتن يسار و سالم، سالمميماند تا در حمله بعدي به شهادت ميرسد كه خبر وي را خواهيم آورد.
پس از آن ابوالشعثاء يزيد بن زياد كِندي كه همراه سپاه عمر بن سعد به كربلا آمده و به امام پيوسته بود، عازم نبرد شد. وي زماني كه مشاهد كرد دشمن همه پيشنهادهاي امام را رد ميكند (حين ردّوا ما سأل) به آن حضرت پيوست. وي كه تيرانداز ماهري بود، هشت تير انداخت و پنج نفر را كشت. ابومخنف ازتيراندازيهاي گسترده او و مهارتش ياد كرده مينويسد: صد تير انداخت كهپنج تاي آن خطا نرفت. امام حسين ـ عليه السلام ـ او را دعا كردند. خودش گفت حتماً پنج نفر را كشته است. ابومخنف ميافزايد: و كان في أوّل من قتل.شعر او اين بود:
يا ربّ انّي للحُسَين ناصر
و لابن سعد تارك و هاجر
خود اين شعر اشاره به ترك سپاه ابن سعد توسط او و پيوستنش به امام حسين ـعليه السلام ـ دارد. طبعاً در تقدّم و تأخر برخي از مبارزان و شهادت آنان اختلاف نظرهايي در منابع وجود دارد.
امضای کاربر : در زندگی مهره نباش که هرچه میگویند بگویی باشد
تاس باش...
که هرچه میگویی بگویند باشد.
|
|
شنبه 27 آبان 1391 - 10:20 |
|
elena
ارسالها : 7586
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 5163
تشکر شده : 6247
|
در کربلا چه گذشت؟
مطالبتون واقعا عالیه
سپاسگزارم
امضای کاربر : به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ......
ولی آموختم که :
ناله ام سکوت باشد ....
گریه ام لبخند ...
و تنها همدمم ، خدا .....
|
|
شنبه 27 آبان 1391 - 10:31 |
|
تشکر شده: |
1 کاربر از elena به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
masoud / |
|
shirin
ارسالها : 65
عضویت: 26 /8 /1391
سن: 22
تشکرها : 63
تشکر شده : 67
|
در کربلا چه گذشت؟
ماهايي كه اسممونو گذاشتيم عزادارامام حسين بايد بدونيم كه اصلا امام حسين هدفش چي بود كه حتي طفل 6 ماهه ي خودشونم آوردن ودررا ه خدا دادن الان عزاداري ما تبديل شده به يه ببخشيد شايد نادرست باشه ولي بگم احساس شايد عادت كه هرساله خودمونو مكلف ميكنيم اين يه ماه رو سياه بپوشيم به سرو گردن خودمون بزنيم بعدشم كه محرم تموم شد بگم حسين جان شمارو بخيرو ماروبسلامت تامحرم بعدي بارها شنيديم كه ميگن بذاربرم يه كم برا حسين گريه كنم دلم آروم شه منم گاهي اين كارو ميكنم ولي بعضي وقتا تو مجلس روضه فقط فكرخوب كردن حال روحي خودمونيم تو مجلس امام حسيني كه دوتا گناه ترك نكني البته واسه هميشه دست دو آدمو نگيري خوب شايد نشه گفت اين آدم عزادارواقعي بوده وهست
شايد اين حرفام شعارباشه وحتماهم همينه ولي اول به خودم بعد به دوستان عزادارميگم حسين رفت كربلا كه اسلام ودين خدازنده بمونه ماالان به اسم خداوحسين چه كارها كه نميكنيم ميشناسم كسايي رو كه به خاطر بالابردن اسمشون باپول نزول برا امام حسين خرجي ميدن واقعا حسين ميخواد اين خرجي رو ؟؟
كاش يه روز بتونم وبتونيم حقيقت قيام امام حسين واصحابش رو حتي قطره اي درك كنيم
امضای کاربر : يك ابله تحصيل كرده
ازيك ابله بي سواد ابله تر است.(مولير)
|
|
شنبه 27 آبان 1391 - 20:46 |
|
تشکر شده: |
2 کاربر از shirin به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
zlatan / masoud / |
|
masoud
ارسالها : 2279
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 24
تشکرها : 1156
تشکر شده : 2279
|
بخش سوم
س از تيرباران نخست و مبارزه عبدالله بن عمير و ابوالشعثاء، سپاه عبيدالله ابتدا از سمت راست و سپس از سمت چپ به سپاهِ اندك امام نزديك شدند. افراد باقي مانده از سپاه امام، روي زانو نشسته، نيزههاي خود را به سوي اسبانگرفتند و آنها به اجبار برگشتند. پس از آن، شروع به تيراندازي به سوي سپاهعبيدالله كرده، عدهاي را كشته و شماري را مجروح كردند.
در اين ميان عبداللهبن حوزه كه فرياد زده، بشارت جهنّم به امام حسين ـ عليه السلام ـ داده بود! بانفرين امام، در مسير برگشت، از اسب به زير افتاد و پايش به ركاب گير كرده، همين طور كه حركت ميكرد، سرش به اين سوي و آن سوي خورد تا بههلاكت رسيد. مسروق بن وائل كه خود ناظر اين ماجرا بود، سپاه كوفه را ترك كرده برگشت و بعدها ميگفت: از اين خاندان چيزي ديدم كه هرگز حاضر بهجنگ با آنان نميشوم.
(لقد رأيْتُ من أهل هذا البيت شَيئا لا أقاتلهم ابدا).
ـ از آن پس تك تك اصحاب عازم ميدان شده و پس از مبارزه به شهادترسيدند. يكي از چهرگان كربلا بُرَيْر بن حضير هَمْداني است كه در كوفه بهسيّد القراء شهرت داشت و از شيعيان بنام اين شهر بود. وقتي يزيد بن معقلمبارز طلبيد، برير عازم نبرد با وي شده، چنان ضربتي بر سر او زد كه نه تنهاكلاهخود او را بلكه نيمي از سرش را هم شكافت. پس از آن رضي بن منقذعبدي به نبرد وي آمد. ساعتي به هم پيچيدند تا بُرَيْر بر سينه او نشست. رضياز دوستانش ياري طلبيد. در اين وقت كعب بن جابر به سوي برير شتافت ونيزه خود را بر پشت برير فرو كرد.
[عفيف بن زهير كه خود در كربلا بوده،ميگويد: به كعب گفتم: اين برير همان است كه در مسجد كوفه به ما قرآن تعليم ميداد.] پس از آن بر وي حمله كرده، او را به شهادت رساند. در گفتگويي كهميان يزيد بن معقل و برير صورت گرفت، يزيد به عقايد سياسي برير اشارهكرده، گفت:
به خاطر داري كه در كوفه ميگفتي: انّ عثمان بن عفّان كان علينفسه مُسْرفًا، و انّ معاوية بن ابيسفيان ضالّ مضلّ، و انّ امام الهدي و الحقّ عليّبن أبيطالب.
بعدها خواهر كعب به برادرش كعب كه برير را به شهادترسانده بود، ميگفت: آيا بر ضد فرزند فاطمه جنگيدي و سيّد قرّاء را كشتي؟ بهخدا سوگند ديگر با تو سخن نخواهم گفت. نوشتهاند: كعب بن جابر بعدها نيزاز كار خود نادم نبود و تصوّرش بر آن بود كه خيري براي خود كسب كردهاست. كسي در روزگار حكومت مصْعب بن زبير از وي شنيد كه ميگفت: ياربّ! انّا قد وَفَينا، فلا تجعلنا يا ربّ كمن قد غَدَر!؛ خدايا ما به عهد خويش وفاكرديم؛ ما را با كساني كه عهد شكني كردند، قرار مده. ابن اعثم، سخن برير بنخضير را خطاب به كوفيان آورده است كه فرياد ميزد: نزديك من آييد اي كشندگان دختر پيامبر خدا (ص) و ذرّيه او!
امضای کاربر : در زندگی مهره نباش که هرچه میگویند بگویی باشد
تاس باش...
که هرچه میگویی بگویند باشد.
|
|
یکشنبه 28 آبان 1391 - 18:39 |
|
تشکر شده: |
1 کاربر از masoud به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
shirin / |
|
masoud
ارسالها : 2279
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 24
تشکرها : 1156
تشکر شده : 2279
|
بخش چهارم
در اينجا بلاذري خبر از نبرد حرّ بن يزيد رياحي داده است. در مقتلابومخنفِ (مشهور كه طبعا قصهاي و غير قابل اعتماد است) آمده است: حرّ ازامام اجازه رفتن به ميدان گرفت و گفت: فانّي أوّل من خرج اليك و أُحبّ أن أقْتُلَ بين يديك. امام به او اجازه داد. اين مطلب كه حرّ نخستين كسي بوده است كه با اين استدلال به ميدان نبرد رفته، در فتوح نيز آمده است. اين خبر در منابع كهن ديگر نيامده است.
ابومخنف مينويسد: همان وقت، يكي از كوفيان تميمي با نام يزيد بن سفيان، كه پيش از آن آرزوي نبرد با حرّ را كرده بود، باآمدن حرّ به ميدان، او را به مبارزه طلبيد. آنان بلافاصله با يكديگر گلاويزشدند و يزيد در همان دم به دست حرّ كشته شد. بلاذري نوشته است كه حرّ دونفر را به نامهاي يزيد بن سفيان و مزاحم بن حُرَيث كشت. خواهيم ديد كهبرخي منابع، قاتل فرد دوم را نافع بن هلال نوشتهاند. برخي نبرد حرّ را همزمانبا نبرد زهير بن قين و نزديك ظهر عاشورا پس از شهادت حبيب بن مظاهر ميدانند.
ـ از اين پس، باقي مانده اصحاب به صورت تك تك در مبارزه تن به تن يا هجوم بخشهايي از سپاه ابن زياد به شهادت رسيدند كه خبر آنها در مآخذ آمده است. اين افراد شجاعانه ميجنگيدند و از آنجا كه هيچ گونه تعلّقخاطري در آن لحظه به دنيا نداشتند، با تمام وجود به جنگ با افراد رفته ومردانه نبرد ميكردند. بعدها يكي از كساني كه در كربلا همراه عمر بن سعدبود، حكايت چگونه جنگيدن اين افراد را شرح داد: كساني كه دست در قبضهشمشير داشته، مانند شير ژيان بر ما ميتاختند و قهرمانان را از چپ و راستفرو ميريختند؛ آنان آماده مرگ بودند؛ امان نميپذيرفتند؛ در مال دنيا رغبتينداشتند؛ هيچ فاصلهاي ميان ايشان و مرگ نبود و در پي مُلْك نبودند. اگر ما دربرابرشان نميايستاديم، همه سپاه را از ميان برده بودند.
يكي از ياران امام حسين ـ عليه السلام ـ عمرو [يا: علي] بن قرظه انصاري بودكه برادرش كنار عمر بن سعد و خودش نزد امام حسين ـ عليه السلام ـ بود.برادري كه نزد عمر بن سعد بود فرياد زد و امام حسين ـ عليه السلام ـ را به گمراه كردن برادرش متهم كرد؛ امام فرمود: خدا او را هدايت كرده است. آنشخص بر امام حسين ـ عليه السلام ـ حمله آورد كه نافع بن هلال در برابرشبرآمده، او را مجروح كرد و بعدها بهبودي يافت. از چهرههاي برجسته كربلا، يكي همين نافع بن هلال بِجِلي است. طايفه بجيله، از طوايف شيعه كوفه استكه بعدها نيز در ميان آنان شيعيان زيادي شناخته شدهاند. از وي نيز تعريفي براي تشيع رسيده كه بسان آنچه در باره برير گذشت، جالب است. وقتي بهميدان مبارزه آمد، فرياد ميزد: أنا الجملي، أنا علي دين عليّ. مزاحم بن حُرَيثبه مقابله با او آمد و گفت: أنَا عَلي دين عثمان. نافع پاسخ داد: أنت علي دينشيطان. پس از آن با هم گلاويز شدند تا نافع او را كشت.
ـ پس از مبارزه تن به تن برخي از اصحاب با كوفيان و كشته شدن شماري ازسپاه عبيدالله، عمرو بن حجاج خطاب به سپاه عمر سعد فرياد زد: اي احمقها! شما با قهرمانان اين شهر ميجنگيد؛ كسي با آنان تن به تن به مبارزه نرود. آنها اندكند و شما با پرتاب سنگ ميتوانيد آنها را از ميان ببريد. عمر بن سعد رأي او را تصديق كرده، از سپاهش خواست تا كسي مبارزطلبي نكند. پس از آنعمرو بن حجاج از سمت راست سپاه كوفه بر سپاه امام يورش برد. [عمرو بهسپاه كوفه فرياد ميزد:
يا أهل الكوفة! الزموا طاعتكم و جماعتكم، و لاترتابوا في قتل من مَرَق عن الدين و خالف الامام!]. اي كوفيان! اطاعت و جماعت خودرا نگاه داريد و در كشتن كسي كه از دين خارج شده و با امام خود مخالفتكرده، ترديد به خود راه مدهيد.
به احتمال شمار سپاه امام در اين لحظه 32 نفربوده است. خوارزمي با اشاره به اين رقم، مينويسد: همين عده به هر كجايسپاه كوفه كه يورش ميبردند، آن را مي شكافتند. لحظاتي دامنه جنگ بالاگرفت ودر اين ميان، مسلم بن عوسجه اسدي به دست دو نفر از كوفيان بهشهادت رسيد. شهادت مسلم موجب شادي سپاه كوفه شد و شَبَث بن ربعي كهخود امير بخشي از سپاه كوفه بود، متأثر شد. وي به ياد رشادتهاي مسلم بنعوسجه در جنگ با مشركان در آذربايجان افتاد كه مسلم در آنجا شش نفر ازمشركان را كشته بود. امام حسين ـ عليه السلام ـ پيش از شهادت مسلم، زمانيكه هنوز رمقي در وجود او مانده بود، خود را به وي رساند و فرمود: رحمك ربّك يا مسلم.
آنگاه حضرت آيه فمنهم من قضي نَحْبَه و مِنْهُم من يَنْتظر رابراي وي خواند. حبيب بن مظاهر، دوست صميمي مسلم بن عوسجه هم كناراو آمد و او را به بهشت بشارت داد و گفت: اگر در اين شرايط نبودم، دلمميخواست به وصاياي تو گوش ميدادم. مسلم بن عوسجه گفت: أوصيك بهذا ـ و اشاره به امام حسين ـ عليه السلام ـ كرد ـ أن تموت دونه، در راه او كشته شوي و به دفاع از او جانت را بدهي.
حبيب گفت: به خداي كعبه چنين خواهمكرد. تعبير به اين كه مسلم بن عوسجه اوّل اصحاب الحسين بوده است كهشهيد شده، ميبايد اشاره به آن باشد كه نخستين شهيد در حمله عمومي سپاه كوفه بوده است كه طبعا پس از تيراندازي عمومي اول و شهادت برخي ازمبارزان به صورت تك تك شهيد شده است.
با اين حال، در زيارت ناحيه، بهطور كلي از وي به عنوان اولين شهيد كربلا ياد شده است: كنت أوّل من شرينفسه و أوّل شهيد من شهداء اللّه. (والله اعلم). پيش از اين از عبدالله بن عمير سخن گفتيم و اين كه يسار و سالم از موالي آلزياد را در ميدان كشت. در اينجا، وقتي شمر از سمت چپ سپاه دشمن حملهكرد، بقاياي سپاه امام مقاومت كرد تا آن كه دشمن يورش همهجانبهاي آورد.اينجا بود كه عبدالله بن عمير كلبي به شهادت رسيد. در اينجا همسرش بر بالين او رفت و گريه كرد. شمر به يكي غلامان خود با نام رستم دستور داد تا با عمودي آهنين بر سر او بكوبد. رستم چنين كرد و آن زن نيز به شهادت رسيد.
امضای کاربر : در زندگی مهره نباش که هرچه میگویند بگویی باشد
تاس باش...
که هرچه میگویی بگویند باشد.
|
|
سه شنبه 30 آبان 1391 - 19:39 |
|
masoud
ارسالها : 2279
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 24
تشکرها : 1156
تشکر شده : 2279
|
بخش پنجم
در گزارش طبري، آمده است كه عبدالله پس از نبردي سخت، با حمله هاني بنثبيت حضرمي و بكير بن حيّ تيمي روبرو شد كه بر او يورش آوردند وعبدالله را به قتل رساندند. در انتهاي اين گزارش آمده است كه عبدالله بنعمير (كان القتيل الثاني من أصحاب الحسين) (پس از برير يا مسلم بنعوسجه) دومين شهيد از اصحاب امام حسين ـ عليه السلام ـ است. در ايننبرد، بقاياي سپاه امام، چنان فشرده در كنار يكديگر قرار داشتند كه دشمننميتوانست در آنان نفوذي داشته باشد. به ويژه آنان اطراف خيمهها را كنده وآتش در آنها روشن كرده بودند و دشمن تنها از يك سوي ميتوانست بر آنان يورش برد. عمر سعد كساني را براي نفوذ در چادرها و كندن آنها از جاي، به درون محوطه خيمهها فرستاد كه اين افراد توسط چند نفر از اصحاب اماممحاصره و كشته شدند
اين امر سبب شد تا عمر سعد دستور دهد تا چادرها راآتش بزنند. امام حسين ـ عليه السلام ـ فرياد زد: اجازه دهيد آتش بزنند، در هرحال جز از يك سمت نميتوانند بر شما حمله كنند. دشمن براي اين كه كار رايكسره كند، تصميم حمله به خيمهها و آتش زدن آنها را گرفت. شمر همراهسپاهش نيزهاش را به سوي چادر امام حسين ـ عليه السلام ـ پرتاب كرد و فريادزد: عليّ بالنار حتي أحرق هذا البيت علي أهله، آتش برايم بياوريد تا اين خانهرا بر سر اهلش آتش بزنم. در اينجا بود كه فرياد زنان و كودكان به آسمان رفته،همه از چادر بيرون ريختند. و در اينجا بود كه شَبَث بن ربعي شمر را توبيخكرده، حركت او را زشت شمرد و شمر بازگشت.
زهير بن قين كه فرماندهيناحيه راست سپاه امام را داشت، همراه با ده نفر به سوي شمر حمله كرده او رااز محل اقامت زنان و كودكان امام حسين ـ عليه السلام ـ دور كرد. اما شمر بر اوحمله كرده چند نفر از افراد وي را به شهادت رساند. نبرد ادامه يافت. اصحابامام حسين ـ عليه السلام ـ يك يك به شهادت ميرسيدند و هر كدام كه شهيدميشدند، نبود آنان كاملا احساس ميشد؛ در حالي كه كشتههاي دشمن به دليلفراواني آنان، نمودي نداشت. اين حوادث تا ظهر عاشورا ادامه يافت.
امضای کاربر : در زندگی مهره نباش که هرچه میگویند بگویی باشد
تاس باش...
که هرچه میگویی بگویند باشد.
|
|
جمعه 03 آذر 1391 - 19:31 |
|
تشکر شده: |
1 کاربر از masoud به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
maria / |
|
برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.