شعر/عاشق

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 308
نویسنده پیام
masoud آفلاین


ارسال‌ها : 2279
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 24
تشکرها : 1156
تشکر شده : 2279
شعر/عاشق

من نه عاشق بودم

    و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من

    من خودم بودم و یک حس غریب

    که به صد عشق و هوس می ارزید

    من خودم بودم دستی که صداقت میکاشت

    گر چه در حسرت گندم پوسید

    من خودم بودم هر پنجره ای

    که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود

    و خدا میداند بی کسی از ته دلبستگی ام پیدا بود

    من نه عاشق بودم

    و نه دلداده به گیسوی بلند

    و نه آلوده به افکار پلید

    من به دنبال نگاهی بودم

    که مرا از پس دیوانگی ام میفهمید

    آرزویم این بود

    دور اما چه قشنگ

    که روم تا در دروازه نور

    تا شوم چیره به شفافی صبح

    به خودم می گفتم

    تا دم پنجره ها راهی نیست

    من نمی دانستم

    که چه جرمی دارد

    دستهایی که تهی ست

    و چرا بوی تعفن دارد

    گل پیری که به گلخانه نرست

    روزگاریست غریب

    تازگی میگویند

    که چه عیبی دارد

    که سگی چاق رود لای برنج

    من چه خوشبین بودم

    همه اش رویا بود

    و خدا می داند

    سادگی از ته دلبستگی ام پیدا بود

شعری از جبران خلیل جبران


امضای کاربر : در زندگی مهره نباش که هرچه میگویند بگویی باشد

                            تاس باش...

               که هرچه میگویی بگویند باشد.
سه شنبه 23 آبان 1391 - 23:34
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 4 کاربر از masoud به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: 637 & maria & shahrsaz & saeideh &
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
شعر/عاشق

هر چه زیباست مرا یاد تو می اندازد

آن که بیناست مرا یاد تو می اندازد

تو که نزدیک تر از من به منی می دانی

دل که شیداست مرا یاد تو می اندازد

هر زمان نغمه ی عشقی است که من می شنوم

از تو گویاست ، مرا یاد تو می اندازد

دیگران هر چه بخواهند بگویند که عشق

بی کم و کاست مرا یاد تو می اندازد

ساعتی نیست فراموش کنم یاد تو را

غم که با ماست مرا یاد تو می اندازد


سه شنبه 23 آبان 1391 - 23:39
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: 637 / maria /
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
شعر/عاشق

تا کی به تمنای وصال تو یگانه

اشکم شود، از هر مژه چون سیل روانه

خواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه

ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

رفتم به در صومعه‌ی عابد و زاهد

دیدم همه را پیش رخت، راکع و ساجد

در میکده، رهبانم و در صومعه، عابد

گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد

یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه

روزی که برفتند حریفان پی هر کار

زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار

من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار

حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار

او خانه همی جوید و من صاحب خانه

هر در که زنم، صاحب آن خانه تویی تو

هر جا که روم، پرتو کاشانه تویی تو

در میکده و دیر که جانانه تویی تو

مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو

مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه

بلبل به چمن، زان گل رخسار نشان دید

پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید

عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید

یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید

دیوانه منم، من که روم خانه به خانه

عاقل، به قوانین خرد، راه تو پوید

دیوانه، برون از همه، آیین تو جوید

تا غنچه‌ی بشکفته‌ی این باغ که بوید

هر کس به زبانی، صفت حمد تو گوید

بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه

بیچاره بهایی که دلش زار غم توست

هر چند که عاصی است، زخیل خدم توست

امید وی از عاطفت دم به دم توست

تقصیر خیالی به امید کرم توست

یعنی که گنه را به از این نیست بهانه

 شیخ بهایی


سه شنبه 23 آبان 1391 - 23:52
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
maria آفلاین



ارسال‌ها : 93
عضویت: 8 /7 /1391
تشکرها : 67
تشکر شده : 120
شعر/عاشق

باز این ترانه هارا عشق است

رخش سرخ بادپا را عشق است

عشق در کعبه غروب درد است

بازهم طلوع مارا عشق است

آه از خانه ی زخم و گریه

غربت بغض گشا را عشق است

آه از آب و هوای بی عشق

بادبان ناخدا را عشق است

اهل بی مرزترین دریا باش

آه اهل همه جارا عشق است

از غزل باختگان می ترسم

شعرهای بی هوارا عشق است

ای قشنگ سازها آوازها

روزهای بی عذا را عشق است 


امضای کاربر : از صلیب های کهنه سنتی که به دوش میکشیم
امید معجزه نیست
عشق مسیحای زندگیست
که دگرباره زنده بودنت را اعجاز میکند
به صلیب سنتش مکش!!
سه شنبه 23 آبان 1391 - 23:53
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از maria به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zlatan /
shahrsaz آفلاین



ارسال‌ها : 560
عضویت: 6 /5 /1391
سن: 20
تشکرها : 1108
تشکر شده : 400
شعر/عاشق

مگه ی جای به نام شعرهای جالب در مورد عشق نداشتیم؟آخه چرا؟

 


امضای کاربر :                                                   کاش تنها غمم شکستن چرخ اسباب بازی ام بود...

سه شنبه 23 آبان 1391 - 23:58
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
maria آفلاین



ارسال‌ها : 93
عضویت: 8 /7 /1391
تشکرها : 67
تشکر شده : 120
شعر/عاشق

ای که شکستی دل این خسته را

باز نما پنجره بسته را

گرچه دل سخت تورا رحم نیست

باز نگر خاطره ها وهم نیست

ای که ربودی دل بی تاب را

برده ای از دیده ی تر خواب را

ای زده بر هستی من رنگ غم

شیشه بختم تو زدی سنگ غم

حاصل من خرمن آتش فروز

سینه غمدیده ی مارا نسوز

ای که شدی باعث ویرانیم

بازنگر لحظه ی ویرانیم

عشق. ببین خسته و تنها منم

آنکه دلش رفته به یغما منم

عشق.چه آرم که خورایت بود

چون گوهر اشک سزایت بود

اشک و سکوت است دگر کار من

گریه به خلوت شده کردار من

عشق. ببین تشنه این مستیم

باز بسوزان همه هستیم

عشق. ببین بسته ی رویا منم

خسته ترین عاشق دنیا منم  

بعد تو من روبه کجا میکنم

شکوه ز دوری به خدا میکنم

"طاهره نیازمند"


امضای کاربر : از صلیب های کهنه سنتی که به دوش میکشیم
امید معجزه نیست
عشق مسیحای زندگیست
که دگرباره زنده بودنت را اعجاز میکند
به صلیب سنتش مکش!!
چهارشنبه 24 آبان 1391 - 00:08
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از maria به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zlatan /
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group