زشت است گیره سر از چین بیاوریم!!

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 246
نویسنده پیام
fatima313 آفلاین


ارسال‌ها : 345
عضویت: 1 /8 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 424
تشکر شده : 378
زشت است گیره سر از چین بیاوریم!!

 زشت است اینکه گیره سر از چین بیاوریم

کبریت های بی خطر از چین بیاوریم

آورده ایم هرچه شما فکر می کنید

چیزی نمانده شعر تر از چین بیاوریم

هرچند توی کشور ایران زیاد هست

ما می رویم گورخر از چین بیاوریم

آورده ایم ما نمک از ساحل غنا

پس واجب است نیشکر از چین بیاوریم

هی نیش می زنند و عسل هم نمی دهند

زنبورهای کارگر از چین بیاوریم

حالا که خشکلان همه رقاص گشته اند

صد واجب است شاه فنر از چین بیاوریم

خشکیده است پس بدهینش به روسیه

دریای خشکل خزر از چین بیاوریم

تا اینکه جمعیت دو برابر شود سریع

باید که دختر و پسر از چین بیاوریم

حالا که نیست کار بزان پای کوفتن

ما می رویم گاو نر از چین بیاوریم

یک روز اگر که مردم ایران غنی شوند

باید گدا و دربه در از چین بیاوریم

گویند سرّ عشق نگویید و نشنوید

ما می رویم لال و کر از چین بیاوریم

سعید بیابانکی

غزل

به نام عشق که زیباترین سر آغاز است

هنوز شیشه ی عطر غزل درش باز است

جهان تمام شد و ماهپاره های زمین

هنوز هم که هنوز است کارشان ناز است

هزار پند به گوشم پدر فشرد و نگفت

که عشق حادثه ای خانمان بر انداز است

پدر نگفت چه رازی است این که تنها عشق

کلید این دل ناکوک ناخوش آواز است

به بام شاه و گدا مثل ابر می بارد

چقدر عشق شریف است و دست و دل باز است

بگو هر آنچه دلت خواست را به حضرت عشق

چرا که سنگ صبور است و محرم راز است

ولی بدان که شکار عقاب خواهد شد

کبوتری که زیادی بلند پرواز است

سعید بیایانکی

تحت تعقیب

 

یک روز  از بهشتت

دزدیده ایم یک سیب

عمری است در زمین ات

هستیم تحت تعقیب

 

خوردیم در زمین ات

این خاک تازه تاسیس

از پشت سر به شیطان

از روبرو به ابلیس

 

از سکر نامت ای دوست

با آن که مست بودیم

مارا ببخش یک عمر

شیطان پرست بودیم

 

حالا در این جهنم

این سرزمین مرده

تاوان آن گناه و

آن سیب کرم خورده

 

باید میان این خاک

در کوه و دشت و جنگل

عمری ثواب کرد و

برگشت جای اول ...!

 

سعید بیابانکی

 

زاییدن

طبیب نسخه ی درد مرا چنین پیچید :

دو وعده خوردن چایی به وقت چاییدن

معاونی که مشاور شده است می داند

چقدر شغل شریفی است کشک ساییدن

به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات

بخواست جام می و گفت : ژاژ خاییدن

حکیم کاردرستی به همسرش فرمود:

شنیده ایم که درد آور است زاییدن ....

بد است زاغ کسی را همیشه چوب زدن

جماعت شعرا را مدام پاییدن

خوش است یومیه اظهار فضل فرمودن

زبان گشودن و دُر ریختن ... " مشاییدن "

صبا به حضرت اشرف ز قول بنده بگو :

که آزموده خطا بود آزماییدن

تمام قافیه ها ته کشید غیر یکی

خوش است خوردن چایی به وقت چاییدن !

سعید بیابانکی

بازار

 

ما را به یک کلاف به یک نان فروختند

ما را فروختند و چه ارزان فروختند

 

اندوه و درد ازاین که خداناشناس ها

ما را چقدر مفت به شیطان فروختند

 

ای یوسف عزیز ! تو را مصریان مرا

بازاریان مومن ایران فروختند

 

یک عده خویش را پس پشت کتاب ها

یک عده هم کنار خیابان فروختند

 

بازار مرده است ولی مومنین چه خوب

هم دین فروختند هم ایمان فروختند

 

بازاریان چرب زبان دغل به ما

بوزینه را به قیمت انسان فروختند

 

وارونه شد قواعد دنیا مترسکان

جالیز را به مزرعه داران فروختند !

سعید بیابانکی

انتظار

بیا که آینه ی روزگار ، زنگاری است

بیا که زخم زبان های دوستان کاری است

به انتظار نشستن در این زمانه ی یاس

برای منتظران چاره نیست ناچاری است

به ما مخند اگر شعرهای ساده ی ما

قبول طبع شما نیست کوچه بازاری است

چه قاب ها و چه تندیس های زرینی

گرفته ایم به نامت که کنج انباری است !

نیامدی که کپرهای ما کلنگی بود

کنون بیا که بناهایمان طلاکاری است

به این خوشیم که یک شب به نامتان شادیم

تمام سال اگر کارمان عزاداری است

نه این که جمعه فقط صبح زود بیدارند

که کار منتظرانت همیشه بیداری است

به قول خواجه ی ما در هوای طره ی تو

" چه جای دم زدن نافه های تاتاری است "

سعید بیابانکی


امضای کاربر : جهان بیمار و رنجور است
دو روزی را که بر بالین این بیمار باید زیست
اگر دردی ز جانش بر ندارم
                                  نا جوانمردی است...
جمعه 19 آبان 1391 - 12:40
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از fatima313 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: masoud & fatemeh-fareghiyan &
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group