اشعار نجمه زارع

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 270
نویسنده پیام
fatemeh-fareghiyan آفلاین


ارسال‌ها : 478
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
تشکرها : 107
تشکر شده : 151
اشعار نجمه زارع

یک درختِ پیرم و سهم تبرها می شوم

مرده ام، دارم خوراكِ جانورها می شوم

بی خیال از رنجِ فریادم تردّد می کنند

باعث لبخندِ تلخِ رهگذرها می شوم

با زبان لالِ خود حس می کنم این روزها

هم نشین و هم کلام کور و کرها می شوم

هیچ کس دیگر کنارم نیست، می ترسم از این

این که دارم مثل مفقودالاثرها می شوم

...

عاقبت یک روز با طرزِ عجیب و تازه اي

می کُشم خود را و سرفصلِ خبرها می شوم!


پنجشنبه 12 مرداد 1391 - 03:34
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از fatemeh-fareghiyan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: sara &
fatemeh-fareghiyan آفلاین



ارسال‌ها : 478
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
تشکرها : 107
تشکر شده : 151
اشعار نجمه زارع

به یک پلک تو می بخشم تمام روز و شب ها را

که تسکین می دهد چشمت غم جانسوز تب ها را

بخوان! با لهجه ات حسی عجیب و مشترك دارم

فضا را یک نفس پر کن به هم نگذار لب ها را

به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم!

تو واجب را به جا آور رها کن مستحب ها را

دلیلِ دل خوشی هایم! چه بغرنج است دنیایم!

چرا باید چنین باشد؟... نمی فهمم سبب ها را

بیا این بار شعرم را به آداب تو می گویم

که دارم یاد می گیرم زبان با ادب ها را

غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است اي عابر

براي هر قدم یک دم نگاهی کن عقب ها را


پنجشنبه 12 مرداد 1391 - 03:36
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از fatemeh-fareghiyan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: sara /
fatemeh-fareghiyan آفلاین



ارسال‌ها : 478
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
تشکرها : 107
تشکر شده : 151
اشعار نجمه زارع

بده به دست من این بار بیستون ها را

که این چنین به تو ثابت کنم جنون ها را

بگو به دفتر تاریخ تا سیاه کند

به نام ما همه ي سطرها، ستون ها را

عبور کم کن از این کوچه ها که می ترسم

بسازي از دل مردم کلکسیون ها را

...منم که گاه به تركِ تو سخت مجبورم

...تویی که دوري تو شیشه کرده خون ها را

میان جاده بدون تو خوب می فهمم

نوشته هاي غم انگیز کامیون ها را!


پنجشنبه 12 مرداد 1391 - 03:38
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از fatemeh-fareghiyan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: sara /
fatemeh-fareghiyan آفلاین



ارسال‌ها : 478
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
تشکرها : 107
تشکر شده : 151
اشعار نجمه زارع

تا می کشم خطوطِ تو را پاك می شوي

داري کمی فراتر از ادراك می شوي

هرلحظه از نگاهِ دلم می چکی ولی

با دستمالِ کاغذي ام پاك می شوم

این عابران که می گذرند از خیال من

مشکوك نیستند تو شکاك می شوي

تو زنده اي هنوز برایم گمان نکن

در گورِ خاطرات خوشم خاك می شوي

باید به شهرِ عشق تو با احتیاط رفت

وقتی که عاشقی چه خطرناك می شوي!


پنجشنبه 12 مرداد 1391 - 03:40
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از fatemeh-fareghiyan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: sara /
fatemeh-fareghiyan آفلاین



ارسال‌ها : 478
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
تشکرها : 107
تشکر شده : 151
اشعار نجمه زارع

نوشته ام به دلِ شعرهاي غیرمجاز

که دوست دارمت اي آشناي غیرمجاز

هوا بد است، بِکِش شیشه ي حسادت را

که دور باشد از این جا هواي غیرمجاز

به کوچه پا نگذاریم تا نفرمایند:

جدا شوند زِ هم این دو تاي غیرمجاز

دل است، من به تو تجویز می کنم  دیگر

مباد پلک بزنی بر دواي غیرمجاز

ترا نگاه کنم هرچه روز تعطیل است

مرا ببر به همین سینماي غیرمجاز

تو  صحنه هاي رمانتیک و جمله هاي قشنگ

که حفظ کرده اي از فیلم هاي غیرمجاز

زبان به کام بگیر و شبیه مردم باش

مباد دم بزنی از خداي غیرمجاز


پنجشنبه 12 مرداد 1391 - 03:41
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
fatemeh-fareghiyan آفلاین



ارسال‌ها : 478
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
تشکرها : 107
تشکر شده : 151
اشعار نجمه زارع

باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا...

جوي و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا...

وقتی نگاه من به تو افتاد، سرنوشت

تصدیق گفته هاي « هِگِل » بود و ما دو تا...

روز قرارِ اول و میز و سکوت و چاي

سنگینی هواي هتل بود و ما دو تا

افتاد روي میز ورق هاي سرنوشت

فنجان و فال و بی بی و دِل بود و ما دو تا

کم کم زمانه داشت به هم می رساندمان

در کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا...

تا آفتاب زد همه جا تار شد برام

دنیا چه قدر سرد و کسل بود و ما دو تا،

از خواب می پریم که این ماجرا فقط

یک آرزوي مانده به دِل بود و ما دو تا...


پنجشنبه 12 مرداد 1391 - 03:54
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
fatemeh-fareghiyan آفلاین



ارسال‌ها : 478
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
تشکرها : 107
تشکر شده : 151
اشعار نجمه زارع

فضاي خانه که از خنده هاي ما گرم است

چه عاشقانه نفس می کشم!، هوا گرم است

دوباره زل بزن « دیده امت » به چشمانی ،

 که از حرارتِ« من دیده ام ترا » گرم است

 بگو دومرتبه این را که : « دوستت دارم »

دلم هنوز به این جمله ي شما گرم است

بیا گناه کنیم عشق را... نترس خدا

هزار مشغله دارد، سرِ خدا گرم است

من و تو اهل بهشتیم اگرچه می گویند

جهنم از هیجانات ما دو تا گرم است

****

به من نگاه کنی؛ شعرِ تازه می گویم

که در نگاه تو بازارِ شعرها گرم است


پنجشنبه 12 مرداد 1391 - 04:02
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از fatemeh-fareghiyan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: sara /
fatemeh-fareghiyan آفلاین



ارسال‌ها : 478
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
تشکرها : 107
تشکر شده : 151
اشعار نجمه زارع

هر کس این اشعار را خواند و لذت برد در این شبها یادی کند از شاعر مرحومش نجمه زارع  یکی از استعدادهای عجیب ادبی این شهر که در 23 سالگی پنجه در خاک کشید .

گرچه نامش همیشه در ادبیات ایران جادوانه است .

 و هرگز نمیرد انکه دلش زنده شد به عشق

از او 2 کتاب بعد از مرگش به چاپ رسید "یک سرنوشت 3 حرفی" و "عشق قابیل است "

این بیت نبوغ ادبی این شاعر را به وضوح به رخ می کشد:

"عشق قابیل است قابیلی که سرگردان هنوز

کشته خود را نمی داند کجا پنهان کند"

یادش گرامی


پنجشنبه 12 مرداد 1391 - 04:29
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از fatemeh-fareghiyan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: sara /
fatemeh-fareghiyan آفلاین



ارسال‌ها : 478
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
تشکرها : 107
تشکر شده : 151
اشعار نجمه زارع

راستش حیفم امد از نجمه همین چند غزل را فقط خوانده باشید

...و اي بهانه ي شیرین تر از شکرقندم

به عشقِ پاك کسی جز تو دل نمی بندم

به دین این همه پیغمبر احتیاجی نیست

همین بس است که اینک تویی خداوندم

همین بس است که هر لحظه اي که می گذرد

گسستنی نشود با دل تو پیوندم

مرا کمک کن از این پس که گام هاي زمین

نمی برند و به مقصد نمی رسانندم

همیشه شعر سرودم براي مردم شهر

ولی نه! هیچ کدامش نشد خوشایندم

تویی بهانه ي این شعرِ خوب باور کن

که در سرودن این شعرها هنرمندم


دوشنبه 23 مرداد 1391 - 05:15
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
fatemeh-fareghiyan آفلاین



ارسال‌ها : 478
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
تشکرها : 107
تشکر شده : 151
اشعار نجمه زارع

این شعرها دیگر براي هیچ کس نیست

نه! در دلم انگار جاي هیچ کس نیست

آن قدر تنهایم که حتی دردهایم

دیگر شبیه دردهاي هیچ کس نیست

حتی نفس هاي مرا از من گرفتند

من مرده ام در من هواي هیچ کس نیست

دنیاي مرموزي ست ما باید بدانیم

که هیچ کس این جا براي هیچ کس نیست

باید خدا هم با خودش روراست باشد

وقتی که می داند خداي هیچ کس نیست

من می روم هرچند می دانم که دیگر

پشت سرم حتی دعاي هیچ کس نیست


دوشنبه 23 مرداد 1391 - 05:17
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
fatemeh-fareghiyan آفلاین



ارسال‌ها : 478
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
تشکرها : 107
تشکر شده : 151
اشعار نجمه زارع

بعید نیست سرم را غزل به باد دهد

و آبروي مرا در محل به باد دهد

بعید نیست و بگذار هرچه می خواهد

قبیله ام به دروغ و دغَل به باد دهد

زبان سرخ و سرِ سبز و چند نقطه...، مرا

دوصد کنایه و ضرب المثل به باد دهد

قفس چه دوره ي سختی ست، می روم هرچند

مرا جسارت این راه حل به باد دهد

...

چه قدر نقشه کشیدم براي زندگیم

بعید نیست که آن را اجل به باد دهد


دوشنبه 23 مرداد 1391 - 05:19
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
fatemeh-fareghiyan آفلاین



ارسال‌ها : 478
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
تشکرها : 107
تشکر شده : 151
اشعار نجمه زارع

تو نیستی و این در و دیوار هیچ وقت...

غیر از تو من به هیچ کس انگار هیچ وقت...

این جا دلم براي تو هِی شور می زند

از خود مواظبت کن و نگذار هیچ وقت...

اخبار گفت شهر شما امن و ناراحت است

من باورم نمی شود، اخبار هیچ وقت...

حیفند روزهاي جوانی، نمی شوند

این روزها دو مرتبه تکرار هیچ وقت

من نیستم بیا و فراموش کن مرا

کی بوده ام برات سزاوار؟... هیچ وقت!

بگذار من شکسته شوم تو صبور باش

جوري بمان همیشه که انگار هیچ وقت...


دوشنبه 23 مرداد 1391 - 06:16
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
fatemeh-fareghiyan آفلاین



ارسال‌ها : 478
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
تشکرها : 107
تشکر شده : 151
اشعار نجمه زارع

خود را اگرچه سخت نگه داري از گناه

گاهی شرایطی است که ناچاري از گناه

هر لحظه ممکن است که با برق یک نگاه

بر دوش تو نهاده شود باري از گناه

گفتم: گناه کردم اگر عاشقت شدم...

گفتی تو هم چه ذهنیتی داري از گناه !

...

سخت است این که دل بکنم از تو، از خودم

از این نفس کشیدن اجباري، از گناه

بالا گرفته ام سرِ خود را اگرچه عشق

یک عمر ریخت بر سرم آواري از گناه


دوشنبه 23 مرداد 1391 - 12:17
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
fatemeh-fareghiyan آفلاین



ارسال‌ها : 478
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
تشکرها : 107
تشکر شده : 151
اشعار نجمه زارع

خود را اگرچه سخت نگه داري از گناه

گاهی شرایطی است که ناچاري از گناه

هر لحظه ممکن است که با برق یک نگاه

بر دوش تو نهاده شود باري از گناه

گفتم: گناه کردم اگر عاشقت شدم...

گفتی تو هم چه ذهنیتی داري از گناه !

...

سخت است این که دل بکنم از تو، از خودم

از این نفس کشیدن اجباري، از گناه

بالا گرفته ام سرِ خود را اگرچه عشق

یک عمر ریخت بر سرم آواري از گناه


دوشنبه 23 مرداد 1391 - 12:17
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
sh_shirzadyazdi آفلاین



ارسال‌ها : 87
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
تشکرها : 36
تشکر شده : 55
اشعار نجمه زارع

نجمه زارع از بهترین ها بود که خیلی زود رفت..روحش شاد . .


دوشنبه 23 مرداد 1391 - 14:03
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group