اگــر نیاید

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 131
نویسنده پیام
637 آفلاین


ارسال‌ها : 1388
عضویت: 30 /6 /1391
محل زندگی: Qom
سن: 22
تشکرها : 3408
تشکر شده : 3683
اگــر نیاید

         

دستش از گل، چشمش از خورشید سنگین خواهد آمد

بسته بار گیسوان از نافه ی چین خواهد آمد

باز  رسم سامری را ساحری آموز نازش

تا دوباره از که بستاند دل و دین خواهد آمد

با همان آنی، که پنداری خود از روز نخستین

شعر گفتن را به حافظ داده تلقین خواهد آمد

بی گمان از آینه، جشن غرور آمیز حُسنش

راه دوری تا من این تصویر غمگین خواهد آمد

عشق گاهی زندگی ساز است و گاهی زندگی سوز

تا پریزاد من از بهر کدامین خواهد آمد

ای دل من، سر مزن بر سینه این سان نا شکیبا

لحظه ای دیوانه جان ،آرام بنشین ، خواهد آمد

خواهد آمد، خواهد آمد، خواهد آمد، ور نیاید

باز سقف آسمان امروز پایین خواهد آمد

 


امضای کاربر :                   

                                    وقــتی زمــیـن از جــاذبـه حـرف زد ، هـمه پــرنـدگـان بــه او خـندیــدند...


چهارشنبه 10 آبان 1391 - 01:43
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 3 کاربر از 637 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: saqane & sara & reza &
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group