ماجرای عنکبوت و مرد جهنمی

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 190
نویسنده پیام
banoo آفلاین


ارسال‌ها : 2444
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: همین نزدیکی ها
سن: 21
تشکرها : 2460
تشکر شده : 1697
ماجرای عنکبوت و مرد جهنمی

مردی در جهنم بود که فرشته‌ای برای کمک به او آمد و گفت: «من به فرمان خدا، تو را نجات می‌دهم؛ برای اینکه تو روزی کاری نیک انجام داده‌ای.

فکر کن ببین آن را به خاطر می آوری یا نه؟»

او فکر کرد و به یادش آمد که روزی در راهی که می‌رفت عنکبوتی را دید،

اما برای آنکه او را له نکند راهش را کج کرد و از سمت دیگری عبور کرد.

فرشته لبخند زد و بعد ناگهان تار عنکبوتی پایین آمد.

فرشته گفت تار عنکبوت را بگیر و بالا برو تا به بهشت برسی

مرد تار عنکبوت را گرفت.

در همین هنگام جهنمیان دیگر هم که فرصتی برای نجات خود یافتند،به سمت تار عنکبوت دست دراز کردند تا بالا بروند.

اما مرد دست آن‌ها را پس زد تا مبادا تار عنکبوت پاره شود و خود بیفتد؛ که ناگهان تار عنکبوت پاره شد و مرد دوباره به سمت جهنم پرت شد.

فرشته با ناراحتی گفت: «تو تنها راه نجاتی را که داشتی با خودخواهی و فراموش کردن دیگران از دست دادی.

دیگر راه نجاتی برای تو نیست!» و بعد فرشته ناپدید شد.

من دخل العجب هلک.(هرگاه خود بزرگ بینی داخل شود هلاک می گردی)

منبع:http://m1172.blogfa.com/


امضای کاربر : لحظه ها عریانند...
سه شنبه 10 مرداد 1391 - 17:56
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از banoo به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: saqane & sondos &
sondos آفلاین



ارسال‌ها : 2979
عضویت: 7 /5 /1391
محل زندگی: آذربایجان شرقی
سن: 30
تشکرها : 2747
تشکر شده : 3744
ماجرای عنکبوت و مرد جهنمی


امضای کاربر : سال ها دویده ام …

با قلبی معلق و پایی در هوا

دیگر طاقت رویاهایم تمام شده است

دلم رسیدن میخواهد ...


جمعه 08 دی 1391 - 20:51
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ
پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group