در وصف زندگی

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 319
نویسنده پیام
sara آفلاین


ارسال‌ها : 2392
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
تشکرها : 1960
تشکر شده : 2412
در وصف زندگی

شب آرامی بود

می روم در ایوان، تا بپرسم از خود

زندگی یعنی چه؟

مادرم سینی چایی در دست

گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من

خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا

لب پاشویه نشست

پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد

شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین

:با خودم می گفتم

زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست

زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست

رود دنیا جاریست

زندگی ، آبتنی کردن در این رود است

وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم

دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟

هیچ!!!

زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند

شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری

شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت

زندگی در همین اکنون است

زندگی شوق رسیدن به همان

فردایی است، که نخواهد آمد

تو نه در دیروزی، و نه در فردایی

ظرف امروز، پر از بودن توست

شاید این خنده که امروز، دریغش کردی

آخرین فرصت همراهی با، امید است

زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک

به جا می ماند

زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ

زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود

زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر

زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ

زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق

زندگی فهم نفهمیدن هاست

زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست

آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست

فرصت بازی این پنجره را دریابیم

در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

پرده از ساحت دل برگیریم

رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم

زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است

وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست

زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند

چای مادر، که مرا گرم نمود

نان خواهر، که به ماهی ها داد

زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم

زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت

زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست

لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست

من دلم می خواهد

قدر این خاطره را دریابیم

زنده یاد سهراب سپهری


امضای کاربر : زندگی شوق رسیدن به همان فردایست که نخواهد آمد تو نه در دیروزی و نه در فردایی ، ظرف امروز پر از                                                                                  بودن توست ، زندگی را دریاب ... 
دوشنبه 01 آبان 1391 - 20:15
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 4 کاربر از sara به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: 637 & shahrsaz & zeinab & banoo &
637 آفلاین



ارسال‌ها : 1388
عضویت: 30 /6 /1391
محل زندگی: Qom
سن: 22
تشکرها : 3408
تشکر شده : 3683
در وصف زندگی

زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ

زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود

زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر

زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ

زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق

زندگی فهم نفهمیدن هاست

خیلی زیبا بود ممنون

برای شادی روح سهراب :

    

            الهم صل علی محمد وآل محمد


امضای کاربر :                   

                                    وقــتی زمــیـن از جــاذبـه حـرف زد ، هـمه پــرنـدگـان بــه او خـندیــدند...


دوشنبه 01 آبان 1391 - 22:01
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 3 کاربر از 637 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: sara / shahrsaz / banoo /
banoo آفلاین



ارسال‌ها : 2444
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: همین نزدیکی ها
سن: 21
تشکرها : 2460
تشکر شده : 1697
در وصف زندگی

زندگی فهم نفهمیدن هاست...


امضای کاربر : لحظه ها عریانند...
سه شنبه 02 آبان 1391 - 01:05
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 4 کاربر از banoo به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zeinab / saeed_1391 / 637 / shahrsaz /
elena آفلاین



ارسال‌ها : 7586
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 5163
تشکر شده : 6247
در وصف زندگی

شعر زندگی فروغ

فرخزاد

آه ای زندگی منم که هنوز

با همه پوچی از تو لبریزم

نه به فکرم که رشته پاره کنم

نه بر آنم که از تو بگریزم

همه ذرات جسم خاکی من

از تو ، ای شعر گرم ، در سوزند

آسمانهای صاف را مانند

که لبالب زباده ی روزند

 با هزاران جوانه می خواند

بوته ی نسترن سرود تو را

هر نسیمی که می وزد در باغ

می رساند به او درود تو را

من تو را در تو جستجو کردم

نه در آن خوابهای رؤیائی

در دو دست تو سخت کاویدم

پر شدم ، پر شدم ، ز زیبائی

پرشدم از ترانه های سیاه

پرشدم از ترانه های سپید

از هزاران شراره های نیاز

از هزاران جرقه های امید

حیف از آن روزها که من با خشم

به تو چون دشمنی نظر کردم

پوچ پنداشتم فریب تو را

ز تو ماندم ، تو را هدر کردم

غافل از آنکه تو بجائی و من

همچو آبی روان که در گذرم

گمشده در غبار شوم زوال

ره تاریک مرگ می سپرم

آه ، ای زندگی من آینه ام

از تو چشمم پر از نگاه شود

ورنه گر مرگ بنگرد در من

روی آئینه ام سیاه شود

عاشقم ، عاشق ستاره ی صبح

عاشق ابرهای سرگردان

عاشق روزهای بارانی

عاشق هرچه نام توست بر آن


امضای کاربر : به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ......
ولی آموختم که :
ناله ام سکوت باشد ....
گریه ام لبخند ...
و تنها همدمم ، خدا .....
سه شنبه 02 آبان 1391 - 09:35
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
elena آفلاین



ارسال‌ها : 7586
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 5163
تشکر شده : 6247
در وصف زندگی

آه ای زندگی منم که هنوز

با همه پوچی از تو لبریزم

نه به فکرم که رشته پاره کنم

نه بر آنم که از تو بگریزم

همه ذرات جسم خاکی من

از تو، ای شعر گرم، در سوزند

آسمانهای صاف را مانند

که لبالب ز باده ی روزند

با هزاران جوانه می خواند

بوتهء نسترن سرود ترا

هر نسیمی که می وزد در باغ

می رساند به او درود ترا

من ترا در تو جستجو کردم

نه در آن خوابهای رویایی

در دو دست تو سخت کاویدم

پر شدم، پر شدم، ز زیبائی

پر شدم از ترانه های سیاه

پر شدم از ترانه های سپید

از هزاران شراره های نیاز

از هزاران جرقه های امید

حیف از آن روزها که من با خشم

به تو چون دشمنی نظر کردم

پوچ پنداشتم فریب ترا

ز تو ماندم، ترا هدر کردم

غافل از آن که تو بجائی و من

همچو آبی روان که در گذرم

گمشده در غبار شوم زوال

ره تاریک مرگ می سپرم

آه، ای زندگی من آینه ام

از تو چشمم پر از نگاه شود

ورنه گر مرگ من بنگرد در من

روی آئینه ام سیاه شود

عاشقم، عاشق ستارهء صبح

عاشق ابرهای سرگردان

عاشق روزهای بارانی

عاشق هر چه نام تست بر آن

می مکم با وجود تشنه ی خویش

خون سوزان لحظه های تو را

آنچنان از تو کام می گیرم

تا بخشم آورم خدای تو را

فروع فرخزاد - زندگی


امضای کاربر : به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ......
ولی آموختم که :
ناله ام سکوت باشد ....
گریه ام لبخند ...
و تنها همدمم ، خدا .....
سه شنبه 02 آبان 1391 - 09:53
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
elena آفلاین



ارسال‌ها : 7586
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 5163
تشکر شده : 6247
در وصف زندگی

شب آرامی بود

می روم در ایوان، تا بپرسم از خود

زندگی یعنی چه؟

مادرم سینی چایی در دست

گل لبخندی

چید، هدیه اش داد به من

خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا

لب پاشویه

نشست

پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد

شعر زیبایی خواند، و مرا برد،  

به آرامش زیبای یقین

:با خودم می گفتم

زندگی،  راز بزرگی است که در ما

جاریست

زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست

رود دنیا جاریست

زندگی ، آبتنی کردن

در این رود است

وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم

دست ما

در کف این رود به دنبال چه می گردد؟

!!!هیچ

زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره

ها می ماند

شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری

شعله گرمی امید تو را، خواهد

کشت

زندگی درک همین اکنون است

زندگی شوق

رسیدن به همان

فردایی است، که نخواهد آمد

تو نه در دیروزی، و نه در

فردایی

ظرف امروز، پر از بودن توست

شاید این خنده

که امروز، دریغش کردی

آخرین فرصت همراهی با، امید است

زندگی یاد غریبی

است که در سینه خاک

به جا می ماند

زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه

برگ

زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود

زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه،

در باور بذر

زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ

زندگی، ترجمه روشن

خاک است، در آیینه عشق

زندگی، فهم نفهمیدن

هاست

زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است،

جهانی با ماست

آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست

فرصت بازی این پنجره را

دریابیم

در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

پرده از ساحت دل

برگیریم

رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم

زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر

است

وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست

زندگی، شاید شعر پدرم بود که

خواند

چای مادر، که مرا گرم نمود

نان خواهر، که به ماهی ها داد

زندگی شاید

آن لبخندی ست، که دریغش کردیم

زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت

زندگی،

خاطره آمدن و رفتن ماست

لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست

من دلم می

خواهد

قدر این خاطره را دریابیم.

                          سهراب سپهری


امضای کاربر : به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ......
ولی آموختم که :
ناله ام سکوت باشد ....
گریه ام لبخند ...
و تنها همدمم ، خدا .....
سه شنبه 02 آبان 1391 - 09:55
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
elena آفلاین



ارسال‌ها : 7586
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 5163
تشکر شده : 6247
در وصف زندگی

از سهراب سپهری

زندگی رسم خوشایندی است .

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ,

پرشی دارد اندازه ی عشق.

زندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود.

زندگی جذبه ی دستی است که می چیند.

زندگی نوبر انجیر سیاه, در دهان تابستان است.

زندگی بُعد درخت است به چشم حشره.

زندگی تجربه ی شب پره در تاریکی است.

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد.

زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد.

زندگی دیدن یک باغچه از شیشه ی مسدود هواپیماست.

خبر رفتن موشک به فضا,

لمس تنهایی ماه,

فکر بوییدن گل در کره ای دیگر.

زندگی شستن یک بشقاب است.

زندگی یافتن سکه ی دهشاهی در جوی خیابان است.

زندگی "مجذور" آینه است.

زندگی؛ گل "به توان" ابدیت,

زندگی؛ "ضرب" زمین در ضربان دل ما,

زندگی؛ "هندسه"ی ساده و یکسان نفسهاست


امضای کاربر : به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ......
ولی آموختم که :
ناله ام سکوت باشد ....
گریه ام لبخند ...
و تنها همدمم ، خدا .....
سه شنبه 02 آبان 1391 - 10:00
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
elena آفلاین



ارسال‌ها : 7586
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 5163
تشکر شده : 6247
در وصف زندگی

زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم/ زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت/

زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست.....


امضای کاربر : به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ......
ولی آموختم که :
ناله ام سکوت باشد ....
گریه ام لبخند ...
و تنها همدمم ، خدا .....
سه شنبه 02 آبان 1391 - 10:05
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
elena آفلاین



ارسال‌ها : 7586
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 5163
تشکر شده : 6247
در وصف زندگی

یاد سهراب بخیر آنکه می گفت :

 (زندگی آب تنی در حوضچه ی اکنون است)

 و کجاست این اکنون

و کی است این حالا ؟

حوضچه ات کو!

 حوضچه ی نقاشی است ؟

کو شقایق ؟

کو گل نر گس و یاس ؟

گل نرگس شد کبود و این گل یاس کجاست ؟

شاید این اکنون که می گویی همین فرداست نه این حالا

چشم ها را باید در حوضچه ی اکنون شست

 تا توان دید رخ لیلارا

و گل یاس همین اکنون است ...

یادش بخیر - سجاد معنوی

 


امضای کاربر : به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ......
ولی آموختم که :
ناله ام سکوت باشد ....
گریه ام لبخند ...
و تنها همدمم ، خدا .....
سه شنبه 02 آبان 1391 - 10:13
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group