شهيد

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 514
نویسنده پیام
zlatan آفلاین


ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
شهيد " علي اصغر رضايي "
آشنایی باپاسدار شهید علی اصغر رضایی
فرمانده گردان پدافند موسی ابن جعفر(ع)
شهیدی از زاهد شهر       

بسم رب الشهداءوالصدیقین


                                   شما را چه نامم ؟ شما کیستید؟        شما هیچ از جنس ما نیستید
                                   شما کوه را در بغل داشتید                 ز خود تا فلک گام برداشتید
                                   خدا در دل و آسمان در نگاه                زره بر تن از عشق و عازم به راه
                                   چو بر روشنی چشم دل دوختید         چو پروانگان بال خود سوختید   

  هنوز در محرم هستیم و نوحه سرایی هاي مداحان اهل بیت در گوشمان است در مداحی ها از حجله قاسم شنیدیم از علی اکبر شنیدیم امروز می خواهیم از یک قاسم تازه داماد یاد کنیم همان که چهره زیبا و مردانه اش و اخلاق نیکو وحسنه اش و وقار و متانت و اخلاصش همه را مجذوب خود کرده بود آري مهمان این هفته نماز جمعه پاسدار شهید علی اصغر رضایی فرزند استاد قاسم رضایی می باشد. پاسدار شهید علی اصغر رضایی در تابستان 1346 در زاهدشهر متولد گردید و خانه استاد قاسم را غرق نشاط و شادي کرد. همگان استاد قاسم را می شناسند او فردي زحمتکش، متدین، انقلابی و بسیجی تمام عیاراست شهید علی اصغر رضایی در چنین خانواده اي تربیت شد پس از اتمام تحصیلات به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد این شهید عزیز به دلیل پتانسیل بالایی که داشت با این که سن و سال کمی داشت به فرماندهی گردان موسی بن جعفر(ع) از تیپ پدافندي محرم منصوب شد این شهید بزرگوار مدت 3 سال پیاپی در جبهه هاي جنگ یه سر برد و فقط گاه گاهی به مرخصی می آمد بسیاري از اوقات پدر و پسر به طور همزمان در جبهه هاي جنگ حضور داشتند بالاخره در روز30 / 10/1365در سن 19 سالگی در عملیات کربلاي 5 در منطقه شلمچه از ناحیه سر مورد اصابت گلوله هاي دشمن قرارمی گیرد و به قاسم بن الحسن(ع) اقتدا کرده و با کاروان حسین(ع) همسفر می شود مادر بزرگوار این شهید 5 روز قبل از شهادت پسرش در خواب می بیند که بلندگوي سپاه اعلام می کند که علی اصغر رضایی شهید شده است پس از بیدار شدن از خواب دلهره و نگرانی تمام وجود ایشان را فرا می گیرد تا اینکه 5 روز پس از خواب مذکور خبر شهادت عزیزش را برایش می آورند این شهید هنگام شهادت عقد کرده بود اما عروس خود را رها کرد و حضور در جبهه ها را از ماندن در کنارعروسش ترجیح داد و هنگام شهادت هنوز زندگی مشترک خود را شروع نکرده بود پاسدار شهید علی اصغر رضایی یک بار هم از طرف منافقین مورد حمله قرار گرفت و از ناحیه انگشتان دست آسیب دید شهید علی اصغر رضایی در وصیت نامه خودمی نویسد: خدایا ما با تو پیمان بسته بودم که تا پایان راه بروم و بر پیمان خویش وفادارم  حسین جان  اگر در کربلا نبودم که شما را یاري کنم اما الآن خمینی کبیر را همراهی می کنم و آنقدر می جنگم تا شهید شوم شهید علی اصغر رضایی از پدر و مادر و دوستان خود حلالیت طلبیده و از همگان خواسته است که راه شهدا را ادامه دهند به خانواده محترم و زحمتکش این شهیدکه در نماز جمعه حضور دارند می گوییم که به فرموده امام راحل شما چشم و چراغ ملت هستید.ازنمازگزارن عزیزخواهشمندیم جهت آشنایی باشهداازوبلاگ شهدای شیبکوه دیدن نماییددرپایان براي شادي روح پاك و مطهر شهید عزیز و دوست داشتنی علی اصغر رضایی همه با هم می خوانیم الفاتحه مع الصلوات ...

یکشنبه 30 مهر 1391 - 12:33
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 6 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: saeed_1391 & banoo & saqane & shahrsaz & 637 & zeinab &
saeed_1391 آفلاین



ارسال‌ها : 1961
عضویت: 5 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 24
تشکرها : 1841
تشکر شده : 2254
شهيد " علي اصغر رضايي "
یاد شهدا همیشه زنده است.اللهم صل علی محمد و آل محمد

امضای کاربر :

عجیب روزگاریست ، شیطان فریاد می زند آدم پیدا کنید سجده خواهم کرد

یکشنبه 30 مهر 1391 - 12:46
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از saeed_1391 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zlatan /
elena آفلاین



ارسال‌ها : 7586
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 5163
تشکر شده : 6247
شهيد " علي اصغر رضايي "
چه جالب هم نام با شما هستند
خوشا به سعادتشون ...
سپاسگزارم

امضای کاربر : به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ......
ولی آموختم که :
ناله ام سکوت باشد ....
گریه ام لبخند ...
و تنها همدمم ، خدا .....
یکشنبه 30 مهر 1391 - 13:29
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از elena به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zlatan /
banoo آفلاین



ارسال‌ها : 2444
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: همین نزدیکی ها
سن: 21
تشکرها : 2460
تشکر شده : 1697
شهيد " علي اصغر رضايي "
گمان میکنیم شهدا مرده اند و مازنده ایم درحالی که شهدا زنده اند و نزد خداوند روزی میخورند و زمان مارا باخود برده....



یه لحظه فکر کردم محض شوخی کردن خودتونو شهید کردید حلال کنید میخاستم دعوا تون کنم

امضای کاربر : لحظه ها عریانند...
یکشنبه 30 مهر 1391 - 16:12
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از banoo به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zlatan /
zeinab آفلاین



ارسال‌ها : 5005
عضویت: 9 /5 /1391
تشکرها : 4825
تشکر شده : 6889
شهيد " علي اصغر رضايي "
زینب
رضایی فرزند شهید اصغر رضایی دانشجوی رشته مهندسی شیمی است . خانه ای
دارد مثل خانه خیلی عروس های دیگر ، همه چیز نو و قشنگ . همه چیز حکایتگر
سلیقه و دقتی که تنها یک زن کدبانو دارد وبس. جهیزیه زینب نشانه ای از تلاش
و زحمت و سلیقه بالای مادری است که در همه عرصه ها می تواند نمونه باشد:
وقتی همسر شهید است ، وقتی خواهر جانباز است ، وقتی مادر است ، مادر یک
عروس.

صدیقه شاکری، مادر زینب همکار مرکز امورزنان و خانواده است و مدیر روابط
عمومی مرکز .او را بعنوان مظهر و نشانه ای از صبر و شکیبایی می شناسیم با
سوابقی طولانی در مبارزه در سال های پیش و پس از انقلاب . فارغ التحصیل
حوزه علمیه است و سابقه 25 سال مدیریت حوزه های علمیه خواهران ونیز مدیریت
دبیرستان های تهران را دارد.

پدر زینب ، شهید اصغر رضایی است که زینب از او هیچ خاطره ای در ذهن ندارد ،
اما عاشق اوست. روزهای تولد پدر را روزه می گیرد و بر مزار پاک او افطار
می کند. همسر زینب از این عشق و ارادت خبر دارد و به آن احترام می گذارد.
جالب آنکه به گفته مادر زینب، داماد، در اخلاق و روحیات و حتی خصوصیات
ظاهری شباهتی عجیب با پدر زینب دارد. مقبره شهید رضایی از اولین جاهایی
است که این عروس و داماد پس از آشنایی با هم به زیارت آن می روند. جشن
عروسی شان هم بی یاد شهیدان نیست. قبل از ورود به سالن مراسم، مقبره شهدای
گمنام را زیارت می کنند. زینب از آن روز با شوق و هیجانی خاص یاد می کند:

ما در روز جشن عروسی مان دو هدیه گرانبها از انسان هایی خاص گرفتیم:اول
وقتی با ماشین گل آذین مان از مقبره الشهدا خارج می شدیم ، آقایی تلنگری
به شیشه ماشین مان زد و بعد از تبریک و تحسین ، مبلغ قابل توجهی به عنوان
هدیه عروسی به ما داد. دوم، زمانی که به سالن جشن آمدیم،. دایی جانبازم
مجتبی شاکری(جانباز 70 درصد که دو دست و دو چشم خود را در راه خدا از دست
داده است ) که از دیدار امام جمعه شهرری برمی گشت، هدیه ای را که از او
گرفته بود، به ما اهدا کرد.

مادر زینب از دورانی می گوید که خود تازه عروس بود. داماد 24 ساله چهار
ماه پس از ازدواج دوباره عازم جبهه شد . هنگام رفتن به خواست نوعروسش،
نواری از صحبت های خود تهیه کرد و رفت. قبل از آن در طول سالها حضور در
جبهه و شرکت در عملیات مختلف دوبار به سختی محروح شده بود ، یک بار از
ناحیه کمر و بار دیگر از ناحیه دست راست . اما این بار او رفت که همسفر
کاروان شهیدان شود .

نوعروس آن روزها از خصال و خوی کم نظیر اصغر می گوید و عروس امروز، زینب،
با چه اشتیاقی گوش می کند. توصیف پدر را از زبان مادر بارها شنیده است،
ولی هر بار انگار اولین باراست که می شنود . و مادر چه شیرین از پدر می
گوید:

اهل نماز جماعت و جمعه بود. همیشه وضو داشت. صله رحم را حتی با خویشانی که
همفکر و همراه نبودند ، دوست داشت. در عین حال امر به معروف و نهی از
منکر را هم اهمیت بسیار می داد. در هیچ مهمانی شرکت نمی کرد مگر اینکه
مطمئن می شد که میزبان، اهل خمس و زکات است .مقید به تلاوت سوره واقعه هر
شب قبل از خواب بود. هرگز دروغ نمی گفت و مقید بود که به فرمایشات حضرت
امام عمل کند. مصداق حدیث شریف "اکرموا کبارکم و ارحموا صغارکم" بود. یعنی
که با کوچکترها مهربانانه و با بزرگترها به احترام رفتار می کرد. دور از
اسراف و بسیار قانع بود.در شبانه روز دو وعده بیشتر غذا نمی خورد.محجوب و
باحیا ، اهل فکر و تدبیر و مشورت در کارها بود.

برای زن و جایگاهش ارزش خاصی قائل بود و دختر را مایه رحمت و برکت می دانست
و به تنها فرزندش زینب عشق می ورزید. خانواده اش را خیلی دوست داشت. در
یکی از نامه هایش برای همسر و فرزندش نوشت که اگر نبود که برای رضای خدا
به جبهه می روم ، حاضر نبودم لحظه ای از شما جدا شوم.

بالاخره اصغر در عملیات کربلای پنج با رمز "یازهرا" به مقصد و مقصود خود
رسید؛ عملیاتی که در آن اکثر رزمنده ها از ناحیه پهلو و بازو مجروح شدند .
اصغر در عملیات کربلای پنج با تیرهایی که به دست راست و کمرش اصابت کرد ،
بشهادت رسید، در حالی که آخرین زمزمه هایش صلوات و دعا و ذکر بود."



عروس دیروز می گفت و عروس امروز غرق در کلمات مادر و غرق در شخصیت جذاب پدرمی شنید .

زینب در اتصال و ارتباطی معنوی با پدر است و آثار این ارتباط در چهره و شخصیت زینب ، نورانیت و بزرگی خاصی پدید آورده است .

و ما فکر می کنیم که اگر ستاره بخت هر عروسی در این روزهای اول وصلت درخشان
است ، ستاره بخت عروس ما بسیار درخشان تر است . چون او را با عالم قدسی
شهیدان و ایثارگران قرابت و خویشی خاصی

است؛پدر ، مادر ، دایی او از ایثارگرانند و خود نیز با ایثار و ایثارگری نسبتی نزدیک دارد.

بی شک ستاره بخت عروس ما درخشان تر است .




امضای کاربر : عبادت از سر وحشــــــــت واسه عاشق عبادت نیست

پرستش راه تســــــــکینه پرستیدن تجارت نیست.
یکشنبه 30 مهر 1391 - 23:42
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
zeinab آفلاین



ارسال‌ها : 5005
عضویت: 9 /5 /1391
تشکرها : 4825
تشکر شده : 6889
شهيد
نقل قول از zlatan
نقل قول از zeinab
زینب
رضایی  فرزند شهید اصغر رضایی دانشجوی رشته مهندسی شیمی است . خانه ای
دارد مثل خانه خیلی عروس های دیگر ، همه چیز نو و قشنگ . همه چیز حکایتگر
سلیقه و دقتی که تنها یک زن کدبانو دارد وبس. جهیزیه زینب نشانه ای از تلاش
و زحمت و سلیقه بالای مادری است  که در همه عرصه ها می تواند نمونه باشد:
وقتی همسر شهید است ، وقتی خواهر جانباز است ، وقتی مادر است ، مادر یک
عروس.

صدیقه شاکری، مادر زینب همکار مرکز امورزنان و خانواده است و مدیر روابط
عمومی مرکز .او را بعنوان مظهر و نشانه ای از صبر و شکیبایی می شناسیم  با
سوابقی طولانی در مبارزه در سال های پیش و پس از انقلاب . فارغ التحصیل  
حوزه علمیه است  و سابقه 25 سال مدیریت حوزه های علمیه خواهران ونیز مدیریت
دبیرستان های تهران را دارد.

پدر زینب ، شهید اصغر رضایی است که زینب از او هیچ خاطره ای در ذهن ندارد ،
اما عاشق اوست. روزهای تولد پدر را روزه می گیرد و بر مزار پاک او افطار
می کند. همسر زینب از این عشق و ارادت خبر دارد و به آن احترام می گذارد.
جالب آنکه به گفته مادر زینب، داماد، در اخلاق و روحیات و حتی خصوصیات
ظاهری شباهتی  عجیب با پدر زینب دارد. مقبره شهید رضایی از اولین جاهایی
است که این عروس و داماد پس از آشنایی با هم به زیارت آن می روند. جشن
عروسی شان هم بی یاد شهیدان نیست. قبل از ورود به سالن مراسم، مقبره شهدای
گمنام را زیارت می کنند. زینب از آن روز با شوق و هیجانی خاص یاد می کند:

ما در روز جشن عروسی مان دو هدیه گرانبها  از انسان هایی خاص گرفتیم:اول
وقتی با ماشین گل آذین مان از مقبره الشهدا خارج می شدیم ، آقایی تلنگری  
به شیشه ماشین مان زد  و بعد از تبریک و تحسین ، مبلغ قابل توجهی به عنوان
هدیه  عروسی به ما داد. دوم، زمانی  که به سالن جشن آمدیم،. دایی جانبازم
مجتبی شاکری(جانباز 70 درصد که دو دست و دو چشم خود را در راه خدا  از دست
داده است ) که از دیدار امام جمعه شهرری برمی گشت، هدیه ای را که از او
گرفته بود، به ما اهدا کرد.

مادر زینب از دورانی می گوید که خود  تازه عروس بود. داماد 24 ساله چهار
ماه پس از ازدواج  دوباره عازم جبهه شد . هنگام رفتن به خواست نوعروسش،  
نواری از صحبت های خود تهیه کرد و رفت. قبل از آن در طول سالها حضور در
جبهه  و شرکت در عملیات مختلف دوبار به سختی محروح شده بود ، یک بار از
ناحیه کمر و بار دیگر از ناحیه دست راست . اما این بار او رفت که همسفر
کاروان شهیدان شود .

نوعروس آن روزها  از خصال و خوی کم نظیر اصغر می گوید و عروس امروز، زینب،
با چه اشتیاقی گوش می کند. توصیف پدر را از زبان مادر بارها شنیده است،
ولی هر بار انگار اولین باراست که می شنود . و مادر چه شیرین از پدر می
گوید:

اهل نماز جماعت و جمعه بود. همیشه وضو داشت. صله رحم را حتی با خویشانی  که
همفکر و همراه نبودند ، دوست داشت. در عین حال  امر به معروف و نهی از
منکر را هم اهمیت بسیار می داد. در هیچ مهمانی شرکت نمی کرد مگر اینکه
مطمئن می شد که میزبان، اهل خمس و زکات است .مقید به تلاوت سوره واقعه هر
شب قبل  از خواب بود. هرگز  دروغ نمی گفت  و مقید بود که به فرمایشات حضرت
امام عمل کند. مصداق حدیث شریف "اکرموا کبارکم و ارحموا صغارکم" بود. یعنی
که با کوچکترها مهربانانه  و با  بزرگترها به احترام رفتار می کرد. دور از
اسراف و بسیار قانع بود.در شبانه روز دو وعده بیشتر غذا نمی خورد.محجوب و
باحیا ، اهل فکر و تدبیر و مشورت در کارها بود.

برای زن و جایگاهش ارزش خاصی قائل بود و دختر را مایه رحمت و برکت می دانست
و به تنها فرزندش زینب عشق می ورزید. خانواده اش را خیلی دوست داشت.  در
یکی از نامه هایش برای همسر و فرزندش نوشت که اگر نبود که  برای رضای خدا
به جبهه می روم ، حاضر نبودم لحظه ای از شما جدا شوم.

بالاخره  اصغر در عملیات کربلای پنج با رمز "یازهرا" به مقصد و مقصود خود
رسید؛ عملیاتی که  در آن اکثر رزمنده ها از ناحیه پهلو و بازو مجروح شدند .
اصغر در عملیات کربلای پنج  با تیرهایی که به دست راست و کمرش اصابت کرد ،
بشهادت رسید، در حالی که آخرین زمزمه هایش صلوات و دعا و ذکر بود."



عروس دیروز می گفت و عروس امروز  غرق در کلمات مادر  و غرق در شخصیت جذاب پدرمی شنید .

زینب  در اتصال و ارتباطی معنوی با پدر است و آثار این ارتباط  در چهره و شخصیت زینب ، نورانیت و بزرگی خاصی پدید آورده است .

و ما فکر می کنیم که اگر ستاره بخت هر عروسی در این روزهای اول وصلت درخشان
است ، ستاره بخت عروس ما بسیار درخشان تر است . چون او را با عالم قدسی
شهیدان  و ایثارگران قرابت و خویشی خاصی

است؛پدر ، مادر ، دایی او از ایثارگرانند و خود نیز با ایثار و ایثارگری نسبتی نزدیک دارد.

بی شک ستاره بخت عروس ما درخشان تر است .


مگه شما ميشناسيدش ؟ 

نخيرنميشناسم..خب ازيه جايي برداشتم..



امضای کاربر : عبادت از سر وحشــــــــت واسه عاشق عبادت نیست

پرستش راه تســــــــکینه پرستیدن تجارت نیست.
دوشنبه 01 آبان 1391 - 00:09
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
شهيد




شهید بزرگوار:علی اصغر رضایی


نام پدر:علی

تاریخ تولد:1/1/1344   
اينش جالبه كه من متولد 2/1/71 هستم 

محل تولد:زاوین

تحصیلات:پنجم ابتدایی

تاریخ شهادت:1/6/1361

محل شهادت:پاسگاه زید

محل دفن:مزار شهدای زاوین علیا


شهید علی اصغر رضایی فرزند علی در سال 1344درزاوین دیده به جهان گشود.شهید بزرگوار جوانی متدین،مهربان،خوش اخلاق و دوستدار ولایت و مطیع فرامین امام خمینی(ره)بود شغلش همچون شهید برونسی بنایی بود.
در سن 22 سالگی با عضویت در بسیج داوطلبانه به جبهه های حق علیه باطل شتافت و در تاریخ1/6/1361 در مرحله چهارم از عملیات رمضان که به منظور فتح منطقه‌ای از خاک عراق و گرفتن امتیاز اراضی برای پایان عادلانه به جنگ دو ساله ـ طی 5 مرحله اجرا شده بود در شرق بصره هنگامی که به همرزمانش کمک می نمود تا از کانالهای پر ازآب که دشمن در مقابل رزمندگان ایجاد کرده بودند بگذرند در محل پاسگاه زید مجروح و سپس مفقود الاثر شد.
در آن عملیات ارگانهای عمل کننده‌: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروهای ارتش جمهوری اسلامی بودند
شهید رضایی با صدای دلنشین خود در ایام محرم و روزه خوانی ها مداحی می نمود وی همچنین با خواندن نوحه های حماسی همرزمان خود را به نبرد تشویق می نمودو از این رو مورد توجه همرزمانش قرار گرفته بود.
پیکر مطهرش بعد از 15سال تفحص در منطقه عملیاتی رمضان پیدا شد که پس از تشییع بر دوش مردم شهید پرور زاوین در مزار شهدا زاوین علیا به خاک سپرده شد.

شنبه 02 دی 1391 - 21:57
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از zlatan به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zeinab / elena /
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group