نهایت عشق !

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 211
نویسنده پیام
masoud آفلاین


ارسال‌ها : 2279
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 24
تشکرها : 1156
تشکر شده : 2279
نهایت عشق !

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟

برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق

عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.

در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند،

داستان کوتاهی تعریف کرد:

یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.

داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. راوی اما پرسید : آیا می انید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟

بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.››

قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.


امضای کاربر : در زندگی مهره نباش که هرچه میگویند بگویی باشد

                            تاس باش...

               که هرچه میگویی بگویند باشد.
چهارشنبه 26 مهر 1391 - 17:56
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 4 کاربر از masoud به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zeinab & ania & banoo & sondos &
elena آفلاین



ارسال‌ها : 7586
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 5163
تشکر شده : 6247
نهایت عشق !

یعنی ما باید برای ابراز عشقمون همچین کاری کنیم ؟؟؟


امضای کاربر : به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ......
ولی آموختم که :
ناله ام سکوت باشد ....
گریه ام لبخند ...
و تنها همدمم ، خدا .....
چهارشنبه 26 مهر 1391 - 19:23
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shahrsaz آفلاین



ارسال‌ها : 560
عضویت: 6 /5 /1391
سن: 20
تشکرها : 1108
تشکر شده : 400
نهایت عشق !

:43:یعنی میگی بریم تغییر رشته بدیم زیست بخونیم!بعد بشیم زیست شناس!،تازه ازدواج کنیم اونم چی با ی زیست شناس!،حالا تازه ماجرا شروع میشه ب خاطر تحقیق بریم بالای تپه!،راستی تفنگم با خودمون نبریم اونم چی از نوع شکاریش،ی ببرم مارو ببینه!،تازه پابزاریم ب فرار بعد این جملاتو بگیم!!! خدایش می ارزه؟!! نه شما بگید!!!

آقا ی راه دیگه پیشنهاد بده خیلی طولانیه


امضای کاربر :                                                   کاش تنها غمم شکستن چرخ اسباب بازی ام بود...

چهارشنبه 26 مهر 1391 - 19:47
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ania آفلاین



ارسال‌ها : 3828
عضویت: 5 /7 /1391
تشکرها : 3389
تشکر شده : 3288
نهایت عشق !

خب در اینجور مواقع من باشم سعی می کنم باهم فرار کنیم..

که هردوتامون رو ببره بخوره..

آخه دیگه چ فایده داره یکیمون بمونه..

اون یکی غصه بخوره..


امضای کاربر : تنها 2روز در سال هست که نمی تونی هیچ کاری بکنی!!
یکی دیروز و یکی فردا..




پنجشنبه 27 مهر 1391 - 01:29
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
masoud آفلاین



ارسال‌ها : 2279
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 24
تشکرها : 1156
تشکر شده : 2279
نهایت عشق !

نقل قول از ania

خب در اینجور مواقع من باشم سعی می کنم باهم فرار کنیم..

که هردوتامون رو ببره بخوره..

آخه دیگه چ فایده داره یکیمون بمونه..

اون یکی غصه بخوره..

خوب بعد تکلیف بچه اتون چی میشه؟


امضای کاربر : در زندگی مهره نباش که هرچه میگویند بگویی باشد

                            تاس باش...

               که هرچه میگویی بگویند باشد.
پنجشنبه 27 مهر 1391 - 08:09
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از masoud به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: saqane /
ania آفلاین



ارسال‌ها : 3828
عضویت: 5 /7 /1391
تشکرها : 3389
تشکر شده : 3288
نهایت عشق !

نقل قول از masoud

نقل قول از ania

خب در اینجور مواقع من باشم سعی می کنم باهم فرار کنیم..

که هردوتامون رو ببره بخوره..

آخه دیگه چ فایده داره یکیمون بمونه..

اون یکی غصه بخوره..

خوب بعد تکلیف بچه اتون چی میشه؟

خب دیگه بالاخره اونم مامانم بزرگ می کنه..


امضای کاربر : تنها 2روز در سال هست که نمی تونی هیچ کاری بکنی!!
یکی دیروز و یکی فردا..




پنجشنبه 27 مهر 1391 - 08:12
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group