اگرباران نبارد

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 243
نویسنده پیام
sara آفلاین


ارسال‌ها : 2392
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
تشکرها : 1960
تشکر شده : 2412
اگرباران نبارد

اگر بـاران  نبارد باغبان دلگیر خواهد شد

و فرصت های فروردین نصیب تیر خواهد شد

اگر بـاران نبارد برکه ی احساس می خشکد

و هم نیلوفر مرداب غافلگیر خواهد شد

اگر بـاران نبارد کفتر سهراب میمیرد

و کفتر باز آیا راغب شبگیر خواهد شد

اگر بـاران  نبارد " باز بـاران  با ترانه -

با گهر های فراوان " از چه رو تحریر خواهد شد

اگر بـاران نبارد شاخه ی نرگس نمی داند

که گلدان وامدار پنجره تعبیر خواهد شد

اگر بــاران  نبارد واژه بـاران چه خواهد شد

و آیا رنگ شعری باز سبز سیر خواهد شد

اگر بـاران نبارد تکنواز رود می داند

که در این باره با سیلاب ها در گیر خواهد شد

اگر بـاران نبارد کوزه ی خالی سر چشمه

وبال گردن تفتیده گان تفسیر خواهد شد

اگر بـاران نبارد در شب شعر شقایق ها

قصیده با غرور چشم ها در گیر خواهد شد...


امضای کاربر : زندگی شوق رسیدن به همان فردایست که نخواهد آمد تو نه در دیروزی و نه در فردایی ، ظرف امروز پر از                                                                                  بودن توست ، زندگی را دریاب ... 
سه شنبه 25 مهر 1391 - 20:09
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 4 کاربر از sara به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: ania & saeed_1391 & zeinab & 637 &
ania آفلاین



ارسال‌ها : 3828
عضویت: 5 /7 /1391
تشکرها : 3389
تشکر شده : 3288
اگرباران نبارد

دمش گرم..

باران را می گویم..

به شانه ام زد و گفت:

خسته شدی؟؟؟

امروز را استراحت کن..

من به جایت می بارم..


امضای کاربر : تنها 2روز در سال هست که نمی تونی هیچ کاری بکنی!!
یکی دیروز و یکی فردا..




سه شنبه 25 مهر 1391 - 20:20
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 4 کاربر از ania به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: sara / saeed_1391 / zeinab / 637 /
ania آفلاین



ارسال‌ها : 3828
عضویت: 5 /7 /1391
تشکرها : 3389
تشکر شده : 3288
اگرباران نبارد

سال ها بعد...

دلم برایت تنگ شده است..

پرستوهای مهاجر هم این را فهمیده اند..

ک باران این روزها بی دلیل نمی بارد..

و آسمان تنها دلیل سرخ بودنش.. تنهاییست...


امضای کاربر : تنها 2روز در سال هست که نمی تونی هیچ کاری بکنی!!
یکی دیروز و یکی فردا..




چهارشنبه 26 مهر 1391 - 08:49
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از ania به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: sara / zeinab /
banoo آفلاین



ارسال‌ها : 2444
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: همین نزدیکی ها
سن: 21
تشکرها : 2460
تشکر شده : 1697
اگرباران نبارد

باران که نبارد دلگیر نمیشوم

حتی اگر زمین های این حوالی خشک شود

گلها زشت شوند...

رنگ ها کدر شوند...

چون میدانم

خدایم آنقدر مهربان است که

سوراخ کفش پسرک کوچه ی پائین را میبیند

خدارا دوست دارم

چون مهربانی اش را در باران دیدم....


امضای کاربر : لحظه ها عریانند...
جمعه 28 مهر 1391 - 20:11
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
elena آفلاین



ارسال‌ها : 7586
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 5163
تشکر شده : 6247

نمی توانم بنوسم هر چند که باید از خیلی چیزها بنویسم و شاید تو بعدها برایم خیلی چیزها بگویی

هر چه که هست بیا شریک شبنم ساده زندگی باشیم

به خود دروغ نگوییم وبه هم

بگذاریم که اندیشه های سبز پیچکی شود بر ذهن

وبگذاریم که خیال فاصله های جدایی افتاده را طی کند

و حس کنیم آنچه را که دوست داریم

زمان آن نیست که هر چه دلم می خواهد بگویم

اما….

اگر باران ببارد

چتری خواهم شد برای تو …


امضای کاربر : به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ......
ولی آموختم که :
ناله ام سکوت باشد ....
گریه ام لبخند ...
و تنها همدمم ، خدا .....
جمعه 28 مهر 1391 - 20:41
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از elena به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: sara /
zeinab آفلاین



ارسال‌ها : 5005
عضویت: 9 /5 /1391
تشکرها : 4825
تشکر شده : 6889
اگرباران نبارد

وای ؛ باران باران

شیشه ی پنجره را بَاران شست.

از دل من اما ،

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

آسمان سربی رنگ ،

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.

می پرد مرغ نگاهم تا دور

وای باران باران

پرمرغان نگاهم را شست.«حمید مصدق»


امضای کاربر : عبادت از سر وحشــــــــت واسه عاشق عبادت نیست

پرستش راه تســــــــکینه پرستیدن تجارت نیست.
جمعه 28 مهر 1391 - 22:57
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از zeinab به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zlatan /
zlatan آفلاین



ارسال‌ها : 2891
عضویت: 10 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 23
تشکرها : 1906
تشکر شده : 3243
اگرباران نبارد

شیشه ی پنجره را بَاران شست.

از دل من اما ،

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

اين يه تيكش خيلي قشنگ بود


جمعه 28 مهر 1391 - 23:05
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
zeinab آفلاین



ارسال‌ها : 5005
عضویت: 9 /5 /1391
تشکرها : 4825
تشکر شده : 6889
اگرباران نبارد

نقل قول از zlatan

شیشه ی پنجره را بَاران شست.

از دل من اما ،

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

اين يه تيكش خيلي قشنگ بود

خواهش ميكنم..قابلي نداشت


امضای کاربر : عبادت از سر وحشــــــــت واسه عاشق عبادت نیست

پرستش راه تســــــــکینه پرستیدن تجارت نیست.
شنبه 29 مهر 1391 - 00:14
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
637 آفلاین



ارسال‌ها : 1388
عضویت: 30 /6 /1391
محل زندگی: Qom
سن: 22
تشکرها : 3408
تشکر شده : 3683
اگرباران نبارد

اگر باران نبارد

وای به حال چشمهای نمناک ...

که دیگر پناهی برای

مخفی کردن خود ندارند


امضای کاربر :                   

                                    وقــتی زمــیـن از جــاذبـه حـرف زد ، هـمه پــرنـدگـان بــه او خـندیــدند...


شنبه 29 مهر 1391 - 00:30
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از 637 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: zlatan /
elena آفلاین



ارسال‌ها : 7586
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 5163
تشکر شده : 6247

عجیب بود و عجیب هست برایم که بار دیگر دست های باران عمق دلتنگی ها را حس می کنند. بار دیگر زمزمه های دلتنگی شبانه شبنمی می شود بر روی گلبرگ های خسته ی هر روزه... و دست هایم تا ته باران می روند..از پشت ابر های سیاه ستاره ای فروزان می چینند و لحظه های ناب قاصدک را به تمام باران هدیه می دهند. بار دیگر حسی تمام نشدنی می شود شب و دلتنگی و باران... و نگاه پر از مهر و محبت آن ستاره ی بی قرین به من...

دست هایم را به نشانه ی قنوت رو به آسمان بی کسی هایم می گیرم. پر است از ستاره های احساس و لبخند هایی از جنس الماس آرزو. لبخند هایی که با نشان بی نشانی های تو جان می گیرند. احساسی که با حس طلایی بودنت گره می خورد و لحظه هایی که من نمی دانم چطور و چگونه تا ته ماجرای قلبم اتفاق می افتند...

باران .. تو و این بوی زیبای عطر حضور تو انگشتان را مست بی شراب می کند تا دوباره قلم فرسوده ی ناپاکی را به دست بگیرند و از پاکی و عشق و صفای همیشگی تو بنویسند..

و من حقیرانه..با سری پایین.. با لبخندی در ته قلب خسته ام..با چشمی نم گرفته از این همه احسان تو..با رویی پشیمان از تمام آنچه کردم..آنچه بودم و آنچه هستم ..بار دیگر باران ..شب و دلتنگی بهانه ام می شود تا دستان خدا با نگاه مهربان تو دست نوازشی به روی لحظه هایم بکشند..

مرا دریاب و ببین..رو سیاه تر از همیشه می آیم که پاکم کنی. می آیم که برای همیشه دستانم را با دستان پر مهرت پیوند بزنی .. و مرا آن کنی که " رضا " ی خدا در آن است...


امضای کاربر : به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ......
ولی آموختم که :
ناله ام سکوت باشد ....
گریه ام لبخند ...
و تنها همدمم ، خدا .....
شنبه 29 مهر 1391 - 10:50
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group