تعداد بازدید 516
|
نویسنده |
پیام |
masoud
ارسالها : 2279
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 24
تشکرها : 1156
تشکر شده : 2279
|
سهراب سپهری
ابتدا زندگی نامه سهراب
زندگینامه
دورهٔ ابتدایی را در دبستان خیام کاشان (۱۳۱۹) و متوسّطه را در دبیرستان پهلوی کاشان (خرداد ۱۳۲۲) گذراند و پس از فارغالتحصیلی در دورهٔ دوسالهٔ دانشسرای مقدماتی پسران به استخدام ادارهٔ فرهنگ کاشان درآمد. در شهریور ۱۳۲۷ در امتحانات ششم ادبی شرکت نمود و دیپلم دورهٔ دبیرستان خود را دریافت کرد. سپس به تهران آمد و در دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و هم زمان به استخدام شرکت نفت در تهران درآمد که پس از ۸ ماه استعفا داد. سپهری در سال ۱۳۳۰ نخستین مجموعهٔ شعر نیمایی خود را به نام مرگ رنگ منتشر کرد. در سال ۱۳۳۲ از دانشکده هنرهای زیبا فارغ التحصیل شد و به دریافت نشان درجهٔ اول علمی نایل آمد. در همین سال در چند نمایشگاه نقاشی در تهران شرکت نمود و نیز دومین مجموعهٔ شعر خود را با عنوان «زندگی خوابها» منتشر کرد. آنگاه به تأسیس کارگاه نقاشی همت گماشت. در آذر ۱۳۳۳ در ادارهٔ کل هنرهای زیبا (فرهنگ و هنر) در قسمت موزهها شروع به کار کرد و در هنرستانهای هنرهای زیبا نیز به تدریس میپرداخت. در مهر ۱۳۳۴ ترجمهٔ اشعار ژاپنی از وی در مجلهٔ «سخن» به چاپ رسید. در مرداد ۱۳۳۶ از راه زمینی به کشورهای اروپایی سفر کرد و به پاریس و لندن رفت. ضمنا در مدرسهٔ هنرهای زیبای پاریس در رشتهٔ لیتوگرافی نام نویسی کرد. وی همچنین کارهای هنری خود را در نمایشگاهها به معرض نمایش گذاشت. حضور در نمایشگاههای نقاشی همچنان تا پایان عمر وی ادامه داشت. سهراب سپهری مدتی در ادارهٔ کل اطلاعات وزارت کشاورزی با سمت سرپرست سازمان سمعی و بصری در سال ۱۳۳۷ مشغول به کار شد. از مهر ۱۳۴۰ نیز شروع به تدریس در هنرکدهٔ هنرهای تزئینی تهران نمود. در اسفند همین سال بود که از کلیهٔ مشاغل دولتی به کلی کنارهگیری کرد.
[ویرایش] درگذشت
آرامگاه سهراب سپهری
سهراب سپهری در غروب ۱ اردیبهشت سال ۱۳۵۹ در بیمارستان پارس تهران به علت ابتلا به بیماری سرطان خون درگذشت. صحن امامزاده سلطانعلی روستای مشهد اردهال واقع در اطراف کاشان میزبان ابدی سهراب گردید.
[ویرایش] سفرهای خارج از کشور
سفر به ایتالیا (وی از پاریس به ایتالیا میرود)؛
سفر به ژاپن (توکیو در مرداد ۱۳۳۹) برای آموختن فنون حکاکی روی چوب که موفق به بازدید از شهرها و مراکز هنری ژاپن نیز میشود؛
سفر به هندوستان (۱۳۴۰)؛
سفر مجدد به هندوستان (۱۳۴۲، بازدید از بمبئی، بنارس، دهلی، اگره، غارهای آجانتا، کشمیر)؛
سفر به پاکستان (۱۳۴۲، تماشای لاهور و پیشاور)؛
سفر به افغانستان (۱۳۴۲، اقامت در کابل)؛
سفر به اروپا (۱۳۴۴، مونیخ و لندن)؛
سفر به اروپا (۱۳۴۵، فرانسه، اسپانیا، هلند، ایتالیا، اتریش)؛
سفر به آمریکا و اقامت در لانگ آیلند (۱۳۴۹ و شرکت در یک نمایشگاه گروهی و سپس سفر به نیویورک)؛
سفر به پاریس و اقامت در «کوی بین المللی هنرها» (۱۳۵۲)؛
سفر به یونان و مصر (۱۳۵۳)؛
سفر به بریتانیا برای درمان بیماری اش سرطان خون (دی ۱۳۵۸).
[ویرایش] نمایشگاههای نقاشی
از جمله نمایشگاههای نقاشی که سهراب سپهری در آنها حضور داشت، یا نمایشگاه انفرادی وی بودند، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
اولین دوسالانهٔ تهران (فروردین ۱۳۳۷)؛
دوسالانهٔ ونیز (خرداد ۱۳۳۷)؛
دو سالانهٔ دوم تهران (فروردین ۱۳۳۹، برندهٔ جایزهٔ اول هنرهای زیبا)؛
نمایشگاه انفرادی در تالار عباسی تهران (اردیبهشت ۱۳۴۰)؛
نمایشگاه انفرادی در تالار فرهنگ تهران (خرداد ۱۳۴۱، دی ۱۳۴۱)؛
نمایشگاه گروهی در نگارخانه گیل گمش (تهران، ۱۳۴۲)؛
نمایشگاه انفرادی در استودیو فیلم گلستان (تهران، تیر ۱۳۴۲)؛
دوسالانهٔ سان پاولو (برزیل، ۱۳۴۲)؛
نمایشگاه گروهی هنرهای معاصر ایران (موزه بندر لوهار، فرانسه، ۱۳۴۲)؛
نمایشگاه گروهی در نگارخانه نیالا (تهران، ۱۳۴۲)؛
نمایشگاه انفرادی در نگارخانه صبا (تهران، ۱۳۴۲)؛
نمایشگاه گروهی در نگارخانه بورگز (تهران، ۱۳۴۴)؛
نمایشگاه انفرادی در نگارخانه بورگز (تهران، ۱۳۴۴)؛
نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیحون (تهران، بهمن ۱۳۴۶)؛
نمایشگاه گروهی در نگارخانه مس تهران (۱۳۴۷)؛
نمایشگاه جشنوارهٔ روایان (فرانسه، ۱۳۴۷)؛
نمایشگاه هنر معاصر ایران در باغ موسسه گوته (تهران، خرداد ۱۳۴۷)؛
نمایشگاه دانشگاه شیراز (شهریور ۱۳۴۷)؛
جشنوارهٔ بین المللی نقاشی در فرانسه (اخذ امتیاز مخصوص، ۱۳۴۸)؛
نمایشگاه گروهی در بریج همپتن آمریکا (۱۳۴۹)؛
نمایشگاه انفرادی در نگارخانه بنسن نیویورک (۱۳۵۰)؛
نمایشگاهانفرادی در نگارخانه لیتو (تهران، ۱۳۵۰)؛
نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیروس (پاریس، ۱۳۵۱)؛
نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیحون تهران (۱۳۵۱)؛
اولین نمایشگاه هنری بین المللی تهران (دی ۱۳۵۳)؛
نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیحون تهران (۱۳۵۴)؛
نمایشگاه هنر معاصر ایران در «بازار هنر» (بال، سوییس، خرداد ۱۳۵۵)؛
نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیحون تهران (۱۳۵۷).
[ویرایش] آثار ادبی
سهراب در آغاز کار شاعری تحت تأثیر شعرهای نیما بود و این تأثیر در «مرگ رنگ» به خوبی مشهود است. بعدها سبک او دستخوش تغییراتی میشود و شعرش با دیگر شاعران هم دورهٔ خویش متمایز میگردد. از جمله مجموعه شعرهای دیگر سهراب سپهری میتوان به این عنوانها اشاره نمود:
مرگ رنگ (۱۳۳۰) ؛
زندگی خوابها (۱۳۳۲) ؛
آوار آفتاب (۱۳۴۰) ؛
شرق اندوه (۱۳۴۰) ؛
صدای پای آب (۱۳۴۴) ؛
مسافر (۱۳۴۵) ؛
حجم سبز (۱۳۴۶) ؛
ما هیچ ما نگاه (۱۳۵۶) ؛
هشت کتاب (۱۳۵۶)؛ که در واقع مجموعه همه هشت دفتر ذکر شده در بالاست که در یک مجلد در سال 56 به چاپ رسید و بارها تجدید چاپ شد. اکنون نیز در اکثر موارد دفترهای شعری وی به تنهایی به چاپ نمی رسند و عرضه نمی شوند بلکه به همین صورت یک مجلدی هشت کتاب در دسترس خوانندگان قرار گرفته اند.
•اتاق آبی( تنها اثر منثور از سهراب سپهری است که در واپسین سال های زندگی خود نوشته است)
برخی از اشعار وی در سالهای ۱۳۴۴ و ۱۳۴۵ در فصلنامهٔ آرش به چاپ رسید.
امضای کاربر : در زندگی مهره نباش که هرچه میگویند بگویی باشد
تاس باش...
که هرچه میگویی بگویند باشد.
|
|
یکشنبه 09 مهر 1391 - 19:16 |
|
تشکر شده: |
|
|
masoud
ارسالها : 2279
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 24
تشکرها : 1156
تشکر شده : 2279
|
نگارستانِ غم
دانه در این خاک بی نم، شورِ روییدن ندارد
ابر این صحرا مگر آهنگ باریدن ندارد
یک نفس سرمست بودن نمی خواهم که این گل
زیرِ رنگ آلوده ی زهر است و بوییدن ندارد
آب و رنگِ این چمن، از اشک پیدا آمد و خون
در بساطی این چنین، ای غنچه خندیدن ندارد
با نسیمِ غم دمد هر سبزه در صحرای عالم
هر طرف ای چشمِ بی آرام گر دیدن ندارد
چند زیر آسمان آواز تنهایی برآری
در دلِ گنبد، صدا جز نقشِ پیچیدن ندارد
در جهان نقش تماشا را زِ دل شستم که دیدم
پرده ای در این نگارستانِ غم دیدن ندارد.
امضای کاربر : در زندگی مهره نباش که هرچه میگویند بگویی باشد
تاس باش...
که هرچه میگویی بگویند باشد.
|
|
پنجشنبه 13 مهر 1391 - 20:28 |
|
تشکر شده: |
1 کاربر از masoud به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
banoo / |
|
banoo
ارسالها : 2444
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: همین نزدیکی ها
سن: 21
تشکرها : 2460
تشکر شده : 1697
|
سهراب سپهری
همه چیزو درمورد سهراب نوشتین ولی تاریخ تولدشو یادتون رفته
تولدش با تولد یه بنده خدایی تقریبا یکیه مبارکشون باشه
امضای کاربر : لحظه ها عریانند...
|
|
پنجشنبه 13 مهر 1391 - 20:47 |
|
masoud
ارسالها : 2279
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 24
تشکرها : 1156
تشکر شده : 2279
|
سهراب سپهری
نقل قول از banoo
همه چیزو درمورد سهراب نوشتین ولی تاریخ تولدشو یادتون رفته
تولد با تولد یه بنده خدایی تقریبا یکیه مبارکشون باشه
مرسی از تذکر ونکته بنیتون
در شناسنامه سهراب تاريخ تولدش اشتباه نوشته شده.
داخل شناسنامه سهراب تاریخ تولد 15 مهر 1307 است.
ولی خود سهراب در نوشته هاش گفته 14 مهر متولد شده.
مبارکش باشه شیرینی مافراموش نشه هرکسی هست
امضای کاربر : در زندگی مهره نباش که هرچه میگویند بگویی باشد
تاس باش...
که هرچه میگویی بگویند باشد.
|
|
پنجشنبه 13 مهر 1391 - 21:05 |
|
banoo
ارسالها : 2444
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: همین نزدیکی ها
سن: 21
تشکرها : 2460
تشکر شده : 1697
|
سهراب سپهری
ائه چه باحال پس امروز تولد سهراب هست
من خیلی دوسش دارم فک میکردم همون15 مهر تولدشه خیلی جالبتر شد
امضای کاربر : لحظه ها عریانند...
|
|
جمعه 14 مهر 1391 - 10:02 |
|
saeed_1391
ارسالها : 1961
عضویت: 5 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 24
تشکرها : 1841
تشکر شده : 2254
|
سهراب سپهری
چی شد؟کجا شیرینی تولد می دهند؟؟؟؟
امضای کاربر :
عجیب روزگاریست ، شیطان فریاد می زند آدم پیدا کنید سجده خواهم کرد
|
|
جمعه 14 مهر 1391 - 10:09 |
|
banoo
ارسالها : 2444
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: همین نزدیکی ها
سن: 21
تشکرها : 2460
تشکر شده : 1697
|
سهراب سپهری
نقل قول از saeed_1391
چی شد؟کجا شیرینی تولد می دهند؟؟؟؟
چی؟کی؟کجا؟ماهم میخایم
امضای کاربر : لحظه ها عریانند...
|
|
جمعه 14 مهر 1391 - 10:23 |
|
banoo
ارسالها : 2444
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: همین نزدیکی ها
سن: 21
تشکرها : 2460
تشکر شده : 1697
|
سهراب سپهری
تهی بودونسیمی.
سیاهی بودوستاره ای
هستی بودو زمزمه ای.
لب بودونیایشی.
"من"بودو"تو"یی:
نمازو محرابی.
سهراب
امضای کاربر : لحظه ها عریانند...
|
|
جمعه 14 مهر 1391 - 10:25 |
|
تشکر شده: |
1 کاربر از banoo به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
masoud / |
|
banoo
ارسالها : 2444
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: همین نزدیکی ها
سن: 21
تشکرها : 2460
تشکر شده : 1697
|
سهراب سپهری
خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
ودست منبسط نور
روی شانه ی آنهاست...
نه؛ وصل ممکن نیست
همیشه فاصله ای هست...
سهراب
امضای کاربر : لحظه ها عریانند...
|
|
جمعه 14 مهر 1391 - 10:53 |
|
تشکر شده: |
1 کاربر از banoo به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
behafarid / |
|
637
ارسالها : 1388
عضویت: 30 /6 /1391
محل زندگی: Qom
سن: 22
تشکرها : 3408
تشکر شده : 3683
|
سهراب سپهری
به سراغ من اگر می آیی نرمو آهسته بیا
که مبادا ترکی بردارد
شیشه ی نازک تنهایی من... (البته اگر درست یادم باشه؟)
خدابیامرزتش ،به نظرمن سهراب یک شاعر نبود یک نقاش نبود...
بلکه پنجره ای بود که خیلی از ماها از توی این پنجره دنیا رو جوردیگه ای نگاه کردیم
ویاد گرفتیم چقدر دنیا زیبا میشه و خیلی از مشکلاتمون مثل آب خوردن حل میشه اگه ...
اگه با قاب چشم سهرابها به دنیا نگاه کنیم
امضای کاربر :
وقــتی زمــیـن از جــاذبـه حـرف زد ، هـمه پــرنـدگـان بــه او خـندیــدند...
|
|
جمعه 14 مهر 1391 - 11:26 |
|
تشکر شده: |
1 کاربر از 637 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
banoo / |
|
banoo
ارسالها : 2444
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: همین نزدیکی ها
سن: 21
تشکرها : 2460
تشکر شده : 1697
|
سهراب سپهری
اتفاقا نقاشی هاش هم شعرن...
امضای کاربر : لحظه ها عریانند...
|
|
جمعه 14 مهر 1391 - 11:37 |
|
banoo
ارسالها : 2444
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: همین نزدیکی ها
سن: 21
تشکرها : 2460
تشکر شده : 1697
|
سهراب سپهری
شعرتون رو اصلاح میکنم البته ببخشیدا
به سراغ من اگر میایید نرم و آهسته بیایید
که مبادا ترک بردارد چینی نازک تنهایی من...
امضای کاربر : لحظه ها عریانند...
|
|
جمعه 14 مهر 1391 - 11:39 |
|
تشکر شده: |
2 کاربر از banoo به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
637 / masoud / |
|
banoo
ارسالها : 2444
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: همین نزدیکی ها
سن: 21
تشکرها : 2460
تشکر شده : 1697
|
سهراب سپهری
قایقی خواهم ساخت / خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشة عشق
قهرمانان را بیدار کند
امضای کاربر : لحظه ها عریانند...
|
|
جمعه 14 مهر 1391 - 21:12 |
|
masoud
ارسالها : 2279
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 24
تشکرها : 1156
تشکر شده : 2279
|
سهراب سپهری
دیر گاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا می خواند
لیک پاهایم در قیر شب است
رخنه ای نیست دراین تاریکی
در و دیوار به هم پیوسته
سایه ای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته
نفس آدم ها
سر به سر افسرده است
روزگاری است دراین گوشه پژمرده هوا
هر نشاطی مرده است
دست جادویی شب
در به روی من و غم می بندد
می کنم هر چه تلاش
او به من می خندد
نقشهایی که کشیدم در روز
شب ز راه آمد و با دود اندود
طرح هایی که فکندم در شب
روز پیدا شد و با پنبه زدود
دیرگاهی است که چون من همه را
رنگ خاموشی در طرح لب است
جنبشی نیست دراین خاموشی
دست ها پاها در قیر شب است
دود می خیزد ز خلوتگاه من
کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟
با درون سوخته دارم سخن
کی به پایان می رسد افسانه ام ؟
دست از دامان شب برداشتم
تا بیاویزم به گیسوی سحر
خویش را از ساحل افکندم در آب
لیک از ژرفای دریای بی خبر
بر تن دیوارها طرح شکست
کس دگر رنگی در این سامان ندید
چشم می دوزد خیال روز و شب
از درون دل به تصویر امید
تا بدین منزل پا نهادم پای را
از درای کاروان بگسسته ام
گر چه می سوزم از این آتش به جان
لیک بر این سوختن دل بسته ام
تیرگی پا می کشد از بام ها
صبح می خندد به راه شهرمن
دود می خیزد هنوز از خلوتم
با درون سوخته دارم سخن
امضای کاربر : در زندگی مهره نباش که هرچه میگویند بگویی باشد
تاس باش...
که هرچه میگویی بگویند باشد.
|
|
شنبه 15 مهر 1391 - 21:40 |
|
تشکر شده: |
1 کاربر از masoud به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
banoo / |
|
masoud
ارسالها : 2279
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 24
تشکرها : 1156
تشکر شده : 2279
|
سهراب سپهری
دریا و مرد
تنها و روی ساحل
مردی به راه می گذرد
نزدیک پای او
دریا همه صدا
شب ‚ گیج درتلاطم امواج
باد هراس پیکر
رو میکند به ساحل و درچشم های مرد
نقش خطر را پر رنگ میکند
انگار
هی می زند که : مرد! کجا میروی کجا ؟
و مرد می رود به ره خویش
و باد سرگردان
هی می زند دوباره : کجا می روی؟
و مرد می رود و باد همچنان
امواج ‚ بی امان
از راه می رسند
لبریز از غرور تهاجم
موجی پر از نهیب
ره می کشد به ساحل و می بلعد
یک سایه را که برده شب از پیکرش شکیب
دریا همه صدا
شب گیج در تلاطم امواج
باد هراس پیکر
رو میکند به ساحل و .....
امضای کاربر : در زندگی مهره نباش که هرچه میگویند بگویی باشد
تاس باش...
که هرچه میگویی بگویند باشد.
|
|
شنبه 15 مهر 1391 - 21:42 |
|
تشکر شده: |
1 کاربر از masoud به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
banoo / |
|
banoo
ارسالها : 2444
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: همین نزدیکی ها
سن: 21
تشکرها : 2460
تشکر شده : 1697
|
سهراب سپهری
زخم شب میشد کبود
در بیابانی که من بودم
نه پر مرغی هوای صاف را می سود
نه صدای پای من همچون دگر شبها
ضربه ای بر ضربه می افزود.
تا بسازم گرد خود دیواره ای سرسخت و پابرجای
با خود آوردم زراهی دور
سنگ های سخت و سنگین را برهنه پای
ساختم دیوار سنگین بلندی تا بپوشاند
ازنگاهم هرچه می آید به چشمان پست
وببندد راه را بر حمله ی غولان
که خیالم رنگ هستی را به پیکرهایشان میبست
روزو شب ها رفت
من به جا ماندم دراین سو
شسته دیگر دست از کارم
نه مرا حسرت به رگها می دوانید آرزویی به خویش
نه خیال رفته ها میداد آزارم
لیک پندارم پس دیوار
نقش های تیره می انگیخت
وبه رنگ دود
طرح ها ازاهرمن میریخت
تا شبی مانند شبهای دگر خاموش
بی صدا ازپا درآمد پیکر دیوار
حسرتی با حیرتی آمیخت.
امضای کاربر : لحظه ها عریانند...
|
|
شنبه 15 مهر 1391 - 22:27 |
|
masoud
ارسالها : 2279
عضویت: 6 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 24
تشکرها : 1156
تشکر شده : 2279
|
سهراب سپهری
ﻟﺐ ﺁﺏ
ﺩﯾﺸﺐ ﻟﺐ ﺭﻭﺩ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﺩﺍﺷﺖ
ﺷﺐ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭼﺮﺍﻏﮏ ﺑﻮﺩ
ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﮏ ﺑﻮﺩ
ﺑﺎﺩ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺯﺩﻫﺒﻮﺩ ﺷﺐ ﺗﺮ ﮔﻠﻬﺎﯼ ﭘﺮﭘﺮ
ﺑﻮﯾﯽ ﻧﻪ ﺑﺮﺍﻩ
ﻧﺎﮔﺎﻩ
ﺁﯾﯿﻨﻪ ﺭﻭﺩ ﻧﻘﺶ ﻏﻤﯽ ﺑﻨﻤﻮﺩ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﻟﺒﺐ ﺁﺏ
ﺧﺎﮎ ﺳﯿﺎ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ
ﺯﻣﺰﻣﻪ ﺍﯼ ﻣﯽ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺩﯼ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﺭﺍﺯﯼ ﻣﯽ
ﺑﺮﺩ
امضای کاربر : در زندگی مهره نباش که هرچه میگویند بگویی باشد
تاس باش...
که هرچه میگویی بگویند باشد.
|
|
پنجشنبه 27 مهر 1391 - 17:19 |
|
برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.