در اينجا بلاذري خبر از نبرد حرّ بن يزيد رياحي داده است. در مقتلابومخنفِ (مشهور كه طبعا قصهاي و غير قابل اعتماد است) آمده است: حرّ ازامام اجازه رفتن به ميدان گرفت و گفت: فانّي أوّل من خرج اليك و أُحبّ أن أقْتُلَ بين يديك. امام به او اجازه داد. اين مطلب كه حرّ نخستين كسي بوده است كه با اين استدلال به ميدان نبرد رفته، در فتوح نيز آمده است. اين خبر در منابع كهن ديگر نيامده است.
ابومخنف مينويسد: همان وقت، يكي از كوفيان تميمي با نام يزيد بن سفيان، كه پيش از آن آرزوي نبرد با حرّ را كرده بود، باآمدن حرّ به ميدان، او را به مبارزه طلبيد. آنان بلافاصله با يكديگر گلاويزشدند و يزيد در همان دم به دست حرّ كشته شد. بلاذري نوشته است كه حرّ دونفر را به نامهاي يزيد بن سفيان و مزاحم بن حُرَيث كشت. خواهيم ديد كهبرخي منابع، قاتل فرد دوم را نافع بن هلال نوشتهاند. برخي نبرد حرّ را همزمانبا نبرد زهير بن قين و نزديك ظهر عاشورا پس از شهادت حبيب بن مظاهر ميدانند.
ـ از اين پس، باقي مانده اصحاب به صورت تك تك در مبارزه تن به تن يا هجوم بخشهايي از سپاه ابن زياد به شهادت رسيدند كه خبر آنها در مآخذ آمده است. اين افراد شجاعانه ميجنگيدند و از آنجا كه هيچ گونه تعلّقخاطري در آن لحظه به دنيا نداشتند، با تمام وجود به جنگ با افراد رفته ومردانه نبرد ميكردند. بعدها يكي از كساني كه در كربلا همراه عمر بن سعدبود، حكايت چگونه جنگيدن اين افراد را شرح داد: كساني كه دست در قبضهشمشير داشته، مانند شير ژيان بر ما ميتاختند و قهرمانان را از چپ و راستفرو ميريختند؛ آنان آماده مرگ بودند؛ امان نميپذيرفتند؛ در مال دنيا رغبتينداشتند؛ هيچ فاصلهاي ميان ايشان و مرگ نبود و در پي مُلْك نبودند. اگر ما دربرابرشان نميايستاديم، همه سپاه را از ميان برده بودند.
يكي از ياران امام حسين ـ عليه السلام ـ عمرو [يا: علي] بن قرظه انصاري بودكه برادرش كنار عمر بن سعد و خودش نزد امام حسين ـ عليه السلام ـ بود.برادري كه نزد عمر بن سعد بود فرياد زد و امام حسين ـ عليه السلام ـ را به گمراه كردن برادرش متهم كرد؛ امام فرمود: خدا او را هدايت كرده است. آنشخص بر امام حسين ـ عليه السلام ـ حمله آورد كه نافع بن هلال در برابرشبرآمده، او را مجروح كرد و بعدها بهبودي يافت. از چهرههاي برجسته كربلا، يكي همين نافع بن هلال بِجِلي است. طايفه بجيله، از طوايف شيعه كوفه استكه بعدها نيز در ميان آنان شيعيان زيادي شناخته شدهاند. از وي نيز تعريفي براي تشيع رسيده كه بسان آنچه در باره برير گذشت، جالب است. وقتي بهميدان مبارزه آمد، فرياد ميزد: أنا الجملي، أنا علي دين عليّ. مزاحم بن حُرَيثبه مقابله با او آمد و گفت: أنَا عَلي دين عثمان. نافع پاسخ داد: أنت علي دينشيطان. پس از آن با هم گلاويز شدند تا نافع او را كشت.
ـ پس از مبارزه تن به تن برخي از اصحاب با كوفيان و كشته شدن شماري ازسپاه عبيدالله، عمرو بن حجاج خطاب به سپاه عمر سعد فرياد زد: اي احمقها! شما با قهرمانان اين شهر ميجنگيد؛ كسي با آنان تن به تن به مبارزه نرود. آنها اندكند و شما با پرتاب سنگ ميتوانيد آنها را از ميان ببريد. عمر بن سعد رأي او را تصديق كرده، از سپاهش خواست تا كسي مبارزطلبي نكند. پس از آنعمرو بن حجاج از سمت راست سپاه كوفه بر سپاه امام يورش برد. [عمرو بهسپاه كوفه فرياد ميزد:
يا أهل الكوفة! الزموا طاعتكم و جماعتكم، و لاترتابوا في قتل من مَرَق عن الدين و خالف الامام!]. اي كوفيان! اطاعت و جماعت خودرا نگاه داريد و در كشتن كسي كه از دين خارج شده و با امام خود مخالفتكرده، ترديد به خود راه مدهيد.
به احتمال شمار سپاه امام در اين لحظه 32 نفربوده است. خوارزمي با اشاره به اين رقم، مينويسد: همين عده به هر كجايسپاه كوفه كه يورش ميبردند، آن را مي شكافتند. لحظاتي دامنه جنگ بالاگرفت ودر اين ميان، مسلم بن عوسجه اسدي به دست دو نفر از كوفيان بهشهادت رسيد. شهادت مسلم موجب شادي سپاه كوفه شد و شَبَث بن ربعي كهخود امير بخشي از سپاه كوفه بود، متأثر شد. وي به ياد رشادتهاي مسلم بنعوسجه در جنگ با مشركان در آذربايجان افتاد كه مسلم در آنجا شش نفر ازمشركان را كشته بود. امام حسين ـ عليه السلام ـ پيش از شهادت مسلم، زمانيكه هنوز رمقي در وجود او مانده بود، خود را به وي رساند و فرمود: رحمك ربّك يا مسلم.
آنگاه حضرت آيه فمنهم من قضي نَحْبَه و مِنْهُم من يَنْتظر رابراي وي خواند. حبيب بن مظاهر، دوست صميمي مسلم بن عوسجه هم كناراو آمد و او را به بهشت بشارت داد و گفت: اگر در اين شرايط نبودم، دلمميخواست به وصاياي تو گوش ميدادم. مسلم بن عوسجه گفت: أوصيك بهذا ـ و اشاره به امام حسين ـ عليه السلام ـ كرد ـ أن تموت دونه، در راه او كشته شوي و به دفاع از او جانت را بدهي.
حبيب گفت: به خداي كعبه چنين خواهمكرد. تعبير به اين كه مسلم بن عوسجه اوّل اصحاب الحسين بوده است كهشهيد شده، ميبايد اشاره به آن باشد كه نخستين شهيد در حمله عمومي سپاه كوفه بوده است كه طبعا پس از تيراندازي عمومي اول و شهادت برخي ازمبارزان به صورت تك تك شهيد شده است.
با اين حال، در زيارت ناحيه، بهطور كلي از وي به عنوان اولين شهيد كربلا ياد شده است: كنت أوّل من شرينفسه و أوّل شهيد من شهداء اللّه. (والله اعلم). پيش از اين از عبدالله بن عمير سخن گفتيم و اين كه يسار و سالم از موالي آلزياد را در ميدان كشت. در اينجا، وقتي شمر از سمت چپ سپاه دشمن حملهكرد، بقاياي سپاه امام مقاومت كرد تا آن كه دشمن يورش همهجانبهاي آورد.اينجا بود كه عبدالله بن عمير كلبي به شهادت رسيد. در اينجا همسرش بر بالين او رفت و گريه كرد. شمر به يكي غلامان خود با نام رستم دستور داد تا با عمودي آهنين بر سر او بكوبد. رستم چنين كرد و آن زن نيز به شهادت رسيد.