مي خواستم بخندم ولی گريه امان نداد

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 120
نویسنده پیام
sara آفلاین


ارسال‌ها : 2392
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
تشکرها : 1960
تشکر شده : 2412
مي خواستم بخندم ولی گريه امان نداد

مي خواستم بخندم ولی گريه امان نداد 

آمد بهار وشانه مرا تکان نداد

مثل هميشه خنده ما طرح گريه داشت 

مثل هميشه سفره من بوي نان نداد

در خلوت شبانه باران نشسته ام 

انبوه بغض فرصت فريادمان نداد

آغاز تازهاي ست جدايي ،قبول کن 

عشق از وراي فاصله ‍،دستي تکان نداد

تا گم شدم پيش قدمهاي سست خودم

ديگر کسي نشان مرا نشان نداد 

پرواز فرصتي ست که از دست مي رود

وقتي که سهم بال مرا آسمان نداد


امضای کاربر : زندگی شوق رسیدن به همان فردایست که نخواهد آمد تو نه در دیروزی و نه در فردایی ، ظرف امروز پر از                                                                                  بودن توست ، زندگی را دریاب ... 
شنبه 31 فروردین 1392 - 17:49
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 4 کاربر از sara به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: elena & eshragh & maryam & ania &
elena آفلاین



ارسال‌ها : 7586
عضویت: 2 /5 /1391
محل زندگی: قم
سن: 21
تشکرها : 5163
تشکر شده : 6247
مي خواستم بخندم ولی گريه امان نداد

پرواز فرصتي ست که از دست مي رود

وقتي که سهم بال مرا آسمان نداد

ممنون آجی


امضای کاربر : به قیمت سپید شدن موهایم تمام شد ......
ولی آموختم که :
ناله ام سکوت باشد ....
گریه ام لبخند ...
و تنها همدمم ، خدا .....
شنبه 31 فروردین 1392 - 18:52
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از elena به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: sara /
ارسال پاسخ
پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group