بانوان با گريه و ندبه از خيمهها بيرون آمدند و
گفتند: «اى پاكبازان، از حريم دختران رسولخدا و بانوان
منسوب به امير مؤمنان عليه السلام حمايت كنيد و دريغ
منمائيد».
اصحاب همه صدا به گريه و شيون بلند كردند (كه آرى
ما عاشقانه از شما حمايت مىكنيم و اشك شوق مىريزيم).
(5)
از وقايع شب عاشورا اينكه امام حسين عليه السلام
فرزندش على اكبر را با سى سواره و بيست پياده براى آب
آوردن (به سوى فرات) فرستاد، آنها در شرائط بسيار
خطرناك رفتند آب آوردند، امام به ياران فرمود:
«برخيزيد و از آب بنوشيد و وضو بسازيد و غسل كنيد و
لباسهاى خود را بشوئيد تا كفن شما باشند». (6)
نيز در مقاتل نقل شده:امام حسين عليه السلام برادرش
عباس عليه السلام را (شب تاسوعا يا عاشورا) با سى نفر
سواره و بيست نفر پياده براى آوردن آب، روانه فرات
كرد، بيست مشك همراه آنها بود، آنها در تاريكى شب خود
را به آب فرات رساندند عمرو بن حجاج فرمانده نگهبانان
آب فرات وقتى كه آنها را شناخت به آنها گفت: حق
آشاميدن آب داريد ولى حق بردن آن را نداريد.
عباس عليه السلام و همراهان، مشكها را پر از آب
كرده و روانه خيام شدند، دشمنان سر راه آنها را گرفتند
و جنگ سختى درگرفت، جمعى از دشمنان كشته شدند، ولى از
اصحاب عباس عليه السلام كسى كشته نشد، و آنها مشكهاى
آب را به خيمه رسانيدند، امام حسين عليه السلام و ساير
اهلبيت عليه السلام از آن آب آشاميدند.
«فلذا سمى العباس سقاء».
امام حسين عليه السلام به اصحاب فرمود: خيمههاى
خود را نزديك هم كنند و خيمههاى مردان را در جلو
خيمههاى زنان قرار دهند، و در پشتخيمهها گودالى
كندند و هيزم و نى در آن ريختند و آتش افروختند تا
لشكر دشمن نتواند از پشتخيمهها به سوى خيمهها هجوم
بياورد. (7)
امام در نزديك سحر شب عاشورا، در سرا پرده مخصوص
بدن خود را نوره كشيد كه آن را با بوى مشك معطر كرده
بودند، در آن وقت برير بن خضير و عبدالرحمان كنار آن
خيمه به نوبت ايستاده بودند كه بعدا خود بدنشان را پاك
و خوشبو سازند، برير با عبدالرحمان شوخى مىكرد،
عبدالرحمان به او گفت: امشب هنگام شوخى نيست:
برير گفت: قوم من مىدانند كه من نه در جوانى و نه
در پيرى هل شوخى نبودهام، اكنون كه مىبينى شادى
مىكنم از اين رو است كه مىدانيم شهيد مىشودم و بعد
از شهادت، حوريان بهشت را در بر خواهم گرفت و از
نعمتهاى بهشت بهرهمند مىشوم. (8)
از حضرت زينب عليها السلام نقل شده فرمود: در شب
عاشورا، نصف شب به خيمه برادرم حضرت عباس عليه السلام
رفتم ديدم جوانان بنىهاشم به دور او حلقه زدهاند و
او مانند شير ضرغام با آنها سخن مىگويد، و به آنها
مىفرمايد: «اى برادرانم و اى پسر عموهايم! فردا
هنگامى كه جنگ شروع شد، نخستين كسانى كه به ميدان رزم
مىشتابد، شما باشيد، تا مردم نگويند: بنى هاشم جمعى
را براى يارى خواستند، ولى زندگى خود را بر مرگ ديگران
ترجيح دادند ...».
جوانان بنى هاشم پاسخ دادند: «ما مطيع فرمان تو
مىباشيم».
حضرت زينب عليها السلام مىگويد: از آنجا به خيمه
«حبيب بن مظاهر» رفتم ديدم با ياران (غير بنى هاشم)
جلسه مذاكره تشكيل داده و به آنها مىگويد: «فردا وقتى
كه جنگ شروع شد، شما پيشقدم شويد و نخست به ميدان
برويد، و نگذاريد كه يك نفر از بنى هاشم، قبل از شما
به ميدان برود، زيرا كه بنى هاشم، از سادات و بزرگان
ما مىباشند ...».
اصحاب گفتند: «سخن تو درست است» و به آن وفا
كردند. (9)
هنگام سحر شب عاشورا، امام حسين عليه السلام اندكى
خوابيد و بيدار شد، و به حاضران فرمود: در خواب ديدم،
سگانى به من روى آوردند تا مرا بدرند، در ميان آنها
سگى دو رنگ ديدم كه از همه بر من سختتر بود، و گمان
دارم كشنده من از ميان دشمن، مردى مبتلا به پيسى است،
باز در عالم خواب رسولخدا صلى الله عليه و اله و سلم
را با جمعى از اصحاب ديدم، فرمود: «اى پسرك من، تو
شهيد آل محمد هستى، و اهل آسمانها از آمدن تو شادى
مىكنند و امشب افطار تو در نزد من باشد، تاخير مكن،
اين فرشتهاى است كه از آسمان فرود آمده تا خون تو را
بگيرد و در شيشه سبزى نگهدارد».
اين خوابى را كه ديدهام حاكى است كه اجل نزديك است
و بدون شك هنگام كوچ كردن فرا رسيده است. (10)
پىنوشتها:
1- ترجمه ارشاد مفيد ج 3 / ص 93 - 95.
2- منتهى الآمال ج 2 / ص 247.
3- ترجمه ارشاد مفيد ج 2 / ص 97.
4- بحار ج 44 / ص 394 - نفس المهموم ص 118.
5- مقتل الحسين مقرم ص 262 - 263.
6- نفس المهموم ص 117.
7- همان مدرك.
8- مثير الاحزان ابن نما ص 54 - لهوف ص 84 - بحار ج 5 ص 1.
9- كبريت الاحمر ص 479.
10- نفس المهموم ص 119.