تعداد بازدید 109
|
نویسنده |
پیام |
zeinab
![](https://rozup.ir/up/jakob/news-forum-temp/barchasb/police.png)
ارسالها : 5005
عضویت: 9 /5 /1391
تشکرها : 4825
تشکر شده : 6889
|
درويش تهي دست...داستان.
درویشی تهیدست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشارهای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند.کریم خان گفت: این اشارههای تو برای چه بود؟درویش گفت: نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم.آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟ کریم خان در حال کشیدن قلیان بود؛ گفت چه میخواهی؟درویش گفت: همین قلیان، مرا بس است.چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت.خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد.پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد.روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت.ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشارهای به کریم خان زند کرد و گفت: نه من کریمم نه تو؛ کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست. ![](http://www.asheghaneha.ir/wp-content/uploads/2012/11/karim.jpg)
امضای کاربر : عبادت از سر وحشــــــــت واسه عاشق عبادت نیست
پرستش راه تســــــــکینه پرستیدن تجارت نیست.
|
|
دوشنبه 22 مهر 1392 - 00:17 |
|
تشکر شده: |
|
|
برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.