کبریت را همــ بخواهی روشَن نگــه داری وَقتی نَسیمی می وزد آن را بین دَستـَــت پِــنــهان
می كُنی اینجــــادر شَهـــــــــــرِ مــاطـــوفانی به پــاست.... چِگونه خود را روشَن نِگه دارَمــــ ...
یه روزایی تو دل سیاهی شب که هنوز داره خورشید می درخشه به خودم میگم چرا این جماعت
که اشرف المخلوقاته اینطور وسوسه آمیز بهم مینگرند!..نکنه خدا نعمت تفکر رو ازمون گرفته و این
یه مثقال داشتمونم نداشته شده!!!.. همیشه پیش بچه گربه های محلمون کلاس میذاشتیم
برو کنار بو میدی؛ من عقل دارم تو نداری؛ من حیا دارم تو که نداری؛ من عاشق می شم تو
سرکش میشی؛ من گریه میکنم تو حمله می کنی...تا وقتی عمر ما قد میده یادمون میاد حتی
خانوم موشی ها هم تومدرسه موشا ........ بقیه درادامه مطلب
چارقدبه کلش داشت چه برسه به ... یه روزایی شرم بود دخترکوچولوها عروسکاشون رو سرلخت
ببرن تاخونه خاله جون تابادخترخاله بازی کنن اماانگار امروزعروسک بازی شده رسم وافتخارهممون
وگاهی صرفا ازروی حافظه های ضعیفمون یادمون میره سرخودمون روبپوشونیم !!! یه روزمادرمون
زهرا(س) ازکور رومیگرفت،امروزماها داریم خودمون روبه کوری میزنیم تامبادا تو خیابون کسی ازما
روش روبگیره وبهمون نگاه نکنه!!!شبا وقت خواب همیشه ایه الکرسی می خوندیم نکنه خدا فرداتو
راهی قدم بذارم که تومنو نبینی؛الان شبا صرفا ازروی اجبارمیگیم خدانکنه فردا طوری قدم بردارم
که فلانی منو نبینه!!! خلاصه زندگی ای داریم ما بچه زمینی ها....
+ گربه های کوچه ماهم کشف حجاب کرده اند فقط به امید نوازشی!
+ آدم یک جایی دست به خودکشی میزند ؛ نه اینکه تیغ بردارد و رگش را بزند ، نه! قید احساسش را میزند …